آفتاب

دلی میان تاریخ و تکه‌های برجامانده هنر

دلی میان تاریخ و تکه‌های برجامانده هنر

ریحانه جاویدی: میدان مشق تهران برای آنان که دلشان را میان تاریخ و تکه‌های برجامانده‌اش جا گذاشته‌اند، حرف‌های زیادی دارد اما زمانی که قرار باشد در یکی از ساختمان‌های این میدان که از شاهکارهای معماری نیکلای مارکوف گرجستانی است، به گفت‌وگو با مردی بنشینی که معماری را به نقاشی دوخته و چند سالی می‌شود که بر صندلی ریاست موزه ارتباطات ایران تکیه‌ زده است، حال‌وهوای این میدان، طور دیگری می‌شود؛ مانند یک ماشین سفر در زمان که خیال را برای چرخیدن در خاطرات علی‌اکبر نصرآبادی کوک می‌کند.

بعد از گذشتن از راهروهاي پرپيچ‌وخم موزه ارتباطات، تابلوي اتاق آقاي رئيس به چشم مي‌خورد؛ اتاقي با وسايلي كه حكايت از حال و احوال صاحبش دارد. گوشه‌اي از اتاق گلداني است كه قد كشيده و بر ديوار ديگر قابي از تمبرهاي قديمي رخ مي‌نمايد. اگرچه علي‌اكبر نصرآبادي، در جايگاه رياست موزه ارتباطات و رئيس شوراي‌ عالي تمبر كشور دغدغه كار را دارد اما از هنر غافل نشده است؛ 2 تصوير از صورت كورش‌كبير كه با شيوه مخصوص به ‌خودش روي چوب كشيده، حكايت از آن دارد كه صاحب اتاق، لطافت روح را ميان زمختي پست‌هاي مديريتي، گم نكرده است. گرم و صميمي استقبال مي‌كند و ميان خاطرات كودكي‌اش رهايمان مي‌گذارد؛ «سال 1331 بود كه در يكي از خانه‌باغ‌هاي قديمي شميران به دنيا آمدم. روزهاي كودكي به‌دليل شغل پدرم به كوچ ميان خانه‌باغ‌هاي اين محله گذشت. پدرم گلفروش بود و باغ‌هاي شميران را براي پرورش گل اجاره مي‌كرد و بعد از پايان مدت قرارداد، مجبور به كوچ به باغ ديگري مي‌شديم و همين شغل پدرم بود كه باعث شد ما در تمام باغ‌هاي شميران زندگي كنيم».

  • جعبه آبرنگ پليكان

كوچ ميان محله‌هاي شميران قديم از نوجوان روزهاي گذشته كه امروز بر كرسي رياست يكي از موزه‌هاي ايران تكيه زده است، شخصيت خودساخته‌اي ساخت كه براي گذران زندگي از شاگردي نجاري تا آهنگري و لوله‌كشي را تجربه كرد؛ اما در كلاس هشتم مسير زندگي‌اش عوض شد. شاگرد كلاس هشتم كه اندكي نقاشي مي‌دانست، يك جعبه آبرنگ هديه گرفت كه هنوز هم در ميز كار خود از آن نگهداري مي‌كند؛ جعبه آبرنگي كه در روزهاي غربت‌نشيني در آمريكا همدمش شد و چرخ زندگي‌اش را چرخاند؛ «جعبه آبرنگ پليكان را كه از ناظم مدرسه جايزه گرفتم، حس كردم هنرمند شده‌ام. از آن زمان تاكنون هميشه همراهم است؛ چه روزهايي كه در وزارت خارجه كار مي‌كردم و ناچار به سفر به بيش از 100كشور دنيا بودم و چه روزهايي كه در آمريكا درس معماري مي‌خواندم... تا امروز كه در موزه ارتباطات هستم، هميشه با هم بوده‌ايم».

زندگي علي‌اكبر نصرآبادي، فراز و نشيب‌هايي داشته كه در نگاه نخست به هم بي‌ارتباط هستند اما همه‌‌چيز حول يك محور مي‌چرخد؛ رنگ و طرح. نقاشي كه نخستين نقشه‌كش شهرك اكباتان تهران است و ابداع يك سبك تازه در نقاشي با عنوان چوب‌سوز را به نام خود زده، معماري كه روزگاري برج‌هاي مخابراتي ايران را طراحي كرده و مديري كه طرح تاسيس موزه پست را مطرح كرده است؛ در زندگي چندوجهي او هيچ چيز خارج از دنياي طرح و رنگ نيست و شايد به همين دليل است كه در طراحي ساختمان رزيدانس سفارت ايران در كانادا، روح معماري ايراني را با طراحي مدرن غربي در هم ‌مي‌آميزد تا چندين سال بعد به انتخاب مجله «هوم» اين ساختمان لقب جواهر درخشان محله «راگ‌ريف ويليج» در شهر اتاوا را از آن خود كند؛ نوجواني كه در دهه40 به يقين مي‌دانست از زندگي‌اش چه مي‌خواهد. معمارشدن براي علي‌اكبر نصرآبادي آن‌قدر مهم بود كه هر گوشه از ديوار، كتاب و دفترش حك كرده بود: «من بايد معمار شوم».

  • رؤياي كودكي

گروهبان وظيفه علي‌اكبر نصرآبادي تصميم مي‌گيرد در دوران سربازي ديپلم رياضي بگيرد و بعد از آن وارد دانشگاه ملي (شهيد بهشتي) شود. اما باز هم داستان طور ديگري رقم مي‌خورد؛ «يك‌ سال از سربازي گذشته بود كه در روزنامه، آگهي انستيتو تكنولوژي تهران را ديدم؛ "انستيتو تكنولوژي تهران براي رشته‌هاي معماري و ساختمان، دانشجو مي‌پذيرد". در آزمون انستيتو ثبت‌نام كردم و با رتبه بالا قبول شدم. حساب و كتاب مي‌كردم كه اگر فوق‌ديپلم معماري را بگيرم مي‌توانم در دوره‌هاي شبانه دانشگاه ملي كنكور بدهم و ادامه درس معماري را در اين دانشگاه بگذرانم».

دانشجوي معماري انستيتو تكنولوژي حالا هم درس مي‌خواند و هم در چند شركت مهندسي مشاور مشغول به ‌كار شده بود. رؤياي كودكي داشت جان مي‌‌گرفت و قرار بود با پذيرفته‌شدن در كنكور شبانه دانشگاه ملي همه‌‌چيز كامل شود اما همان زمان قوانين تغيير داده شد و دانشگاه ملي دوره‌هاي شبانه را حذف كرد.

  • برگ فروشي

اما معمار جوان از نيمه ‌راه به عقب بازنگشت؛ از كنكور دانشگاه ملي چشم‌ پوشيد و به ادامه تحصيل در آمريكا فكر كرد؛ تا جايي كه در سال1355 در حالي كه هنوز زمان زيادي از ازدواجش نگذشته بود، راهي اين كشور شد. اگرچه تحصيل در آمريكا هر روز او را يك گام به معمارشدن نزديك مي‌كرد اما مشكلات اقتصادي در كشوري غريب، كم‌كم رخ نمود؛ در روزهايي كه در كنار محمود واعظي و محمدجواد ظريف در انجمن اسلامي دانشجويان براي انقلاب ايران تلاش مي‌كردند. اما زندگي او خودش نوعي انقلاب بود؛ انقلابي براي رسيدن به آنچه با تمام وجود مي‌خواست؛ انقلابي كه مقابل مشكلات اقتصادي سد مي‌شد تا جايي كه نصرآبادي قيد قوانين مهاجرت را زد و مغازه‌اي براي خودش دست‌وپا كرد.

  • عزم جنگ

سال1361، ايران در گيرودار جنگ تحميلي با عراق بود و 4سال از پيروزي انقلاب اسلامي مي‌گذشت كه نصرآبادي فارغ‌التحصيل معماري از دانشگاه لوييزياناي آمريكا، تصميم گرفت به وطن بازگردد. روزهاي ابتدايي در ايران به بيكاري سپري ‌شد. معمار جوان عزم خود را جزم كرده بود كه براي جنگ به جبهه برود اما ديدار با دوست قديمي، نصرآبادي را به‌جاي جبهه و جنگ، راهي شركت مخابرات ايران كرد. محمود واعظي كه آن زمان مديرعامل شركت مخابرات ايران بود، پيشنهاد كار در اين شركت را مطرح كرد. اين داستان را خودش اين‌طور تعريف مي‌كند؛ «آن روز تصميم جدي گرفته بودم كه به جبهه بروم اما واعظي معتقد بود نتيجه اين كار من، پايمال‌كردن خون شهداست. بايد از درسي كه در آمريكا خوانده بودم براي انقلاب اداري استفاده مي‌كردم.

زيرساخت‌هاي مخابرات ايران با كمبود ساختمان مواجه بود و همين هم سبب مي‌شد ارتباط با مناطق جنگي به‌درستي انجام نشود. واعظي معتقد بود كه مخابرات، خاكريز اول جبهه است؛ بنابراين قرار شد كار طراحي ساختمان‌هاي مخابراتي را به‌ عهده بگيرم. فيلترهاي استخدام را پشت سر گذاشتم و مشغول شدم. از سال 1361 تا 1367 زير موشك‌باران دشمن1340ساختمان مخابراتي در كل ايران ساخته شد. بعد از آن تا سال1369 عضو هيأت مديره شركت پست بودم اما من معمار مي‌دانستم كه روزهاي خدمتم در اين سازمان به پايان رسيده است؛ بايد به سازمان ديگري كوچ مي‌كردم تا باز هم طراحي كنم اما مهندس غرضي كه آن زمان وزير پست، تلگراف و تلفن ايران بود، با استعفاي من مخالفت مي‌كرد.

سرانجام بعد از يك خانه‌نشيني 3ماهه برگه استعفاي من امضا شد و به پيشنهاد دكتر ولايتي، قرار بر اين شد كه كنار دست مهندس مويد‌عدل به ‌كار طراحي مصلاي امام‌خميني‌(ره) مشغول شوم و همين امر، نقطه ورودم به وزارت امور خارجه شد».

  • پاك‌نويس معماري

فارغ‌التحصيل معماري از لوييزياناي آمريكا، دبير اول وزارت امورخارجه ايران شد و مسئوليت طراحي سفارتخانه‌هاي ايران و خريد زمين را بر عهده گرفت اما با روي‌كارآمدن دولت نهم خود را بازخريد كرد و به اين ترتيب پرونده حضورش در وزارت امور خارجه هم بسته شد. بعد از آن به ‌كار در دفتر معماري خود پرداخت تا زماني كه محمود واعظي، دوست روزهاي تحصيل در آمريكا به سمت وزارت ارتباطات منصوب شد.

آن زمان بود كه بار ديگر به پيشنهاد او نصرآبادي به موزه ارتباطات ايران رفت؛ اگرچه علي‌اكبر نصرآبادي تاكنون در ايران يك نامه هم به صندوق پست نينداخته است اما از بنيانگذاران موزه پست ايران است؛ موزه‌اي كه نخستين گام‌ها براي تاسيسش به سال‌ها قبل و زمان وزارت سيدمحمد غرضي برمي‌گردد؛ روزگاري كه با مبلغ 28ميليون تومان ساختمان تاريخي ضلع جنوب‌شرقي ميدان مشق كه تا پيش از آن اداره كل منطقه11 پستي بود، براي افتتاح موزه پست مرمت شد، مبلمان موزه را طراحي كردند و اشيا از نقاط مختلف براي نمايش در اين موزه گرد آمد و به اين ترتيب پست، تلگراف و تلفن ايران در عرض 28روز صاحب موزه شد؛ موزه‌اي كه از زمان تاسيس تا سال1393 كه بار ديگر علي‌اكبر نصرآبادي به آن قدم گذاشت، تلخ و شيرين‌هاي بسياري چشيد؛ چراكه در دولت نهم، درهاي ورودي آن به روي مخاطبان بسته شد اما با روي‌كارآمدن دولت يازدهم، درحالي‌كه علي‌اكبر نصرآبادي به فكر تمركز بيشتر بر نقاشي بود، محمود واعظي از او خواست سري به موزه ارتباطات بزند و بعد از آن تصميم بگيرد كه رياست موزه را قبول كند يا خير؛ «اوايل سال 1393 بود. براي بازديد از موزه پست راهي شدم و در كمال تعجب ديدم درهاي موزه بسته است. تنها 2كارمند آقا و خانم در موزه بودند و يك وجب خاك هم روي همه‌‌چيز نشسته و موزه در تاريكي مطلق فرو رفته بود. تصويري كه مي‌ديدم هيچ شباهتي به موزه‌اي كه ما ساختيم نداشت. دلم سوخت از كم‌لطفي‌اي كه به اين موزه شده بود. عزم‌ام را جزم كردم كه موزه را از نو بسازم.

به آقاي واعظي اعلام كردم نه‌تنها مي‌خواهم در اين موزه كار كنم بلكه اگر مخالفت هم كنيد باز در اين موزه كار مي‌كنم. اوضاع موزه را با 2كارگر كه از ميدان حسن‌آباد به موزه آوردم و همان يك كارمند مردي كه در موزه بود، سروسامان داديم. اموال موزه به جاي اصلي خود بازگردانده شد، سنگ‌هاي كف موزه را ساب زديم و اموال موزه فهرست‌برداري شد. آن زمان متوجه شدم كه بخشي از اموال موزه از ساختمان خارج شده كه هيچ‌وقت هم دستم به آنها نرسيد. اصل تمبرهاي طراحي‌شده در جاي خود نبود و بعد از پيگيري‌هاي فراوان در دو كيسه گوشه يك كمد، آرشيو اصل تمبرهاي كشور را پيدا كردم. انگار كسي متوجه نبوده اينها اسناد تاريخي ايران است كه بايد نگهداري شود. بدون بودجه و با دست خالي تمام آنها را قاب كرديم و در يكي از سالن‌ها به نمايش گذاشتيم».

علي‌اكبر نصرآبادي، رئيس موزه ارتباطات، دانش‌آموخته معماري از آمريكا و رئيس شوراي‌عالي تمبر كشور، در تمام اين سال‌ها مسئوليت‌هاي دولتي مختلفي برعهده داشته است اما نقاشي همدم تمام روزهايش بوده تا جايي كه 46 نمايشگاه نقاشي روي چوب در ايران و ديگر كشورهاي دنيا برگزار كرده است.

حرف‌هايش را با نقاشي‌هايش مي‌زند و فريادهايش را در طرح‌هايش مي‌ريزد؛ هنري كه با جايزه‌گرفتن يك جعبه آبرنگ در كلاس هشتم شروع شد و سرانجام به ابداع يك تكنيك نقاشي و ساخت نخستين قلم مخصوص به شيوه چوب‌سوز ادامه پيدا كرد. اگرچه گفت‌وگو با او از موزه ارتباطات ايران آغاز شد اما با گشتي خيالي در موزه هنرهاي معاصر ايران به پايان رسيد؛ ساختماني كه بناي مورد علاقه نصرآبادي است و او آن را پاك‌نويسي از تمام شيوه‌هاي معماري گذشتگان مي‌داند.

کد N1789075

وبگردی