خبرگزاری مهر، گروه دین و اندیشه_نسرین دمیرچی: عرفان چه کارکردی برای انسان و ارتباط او با جهان دارد و چگونه معرفتی به انسان ارائه میدهد؟ آیا عرفان همان انزواطلبی و دوری از دنیا و سیاست است یا آنکه نسبتی میان اینها برقرار است؟
در گفتگو با عبدالله صلواتی عضو هیئت علمی دانشگاه تربیت دبیر شهید رجایی، به تبیین این پرسش ها پرداختهایم؛
*عرفان چه فهم متفاوتی از هستی به ما ارائه میکند و آیا دانستن آن ضروری است؟
دین لایههای متعددی دارد و عرفان هم بیانگر لایههای باطنی و عمیق دین است. به عبارتی در دین، دلالتهای عرفانی وجود دارد که تنها با تسلط و آشنایی کامل با علم عرفان، میتوان آن دلالت ها را کشف کرد
هر موجودی مظهری از مظاهر عالم است و هر چه تامتر باشد آثاری که از آن موجود سر میزند، ماندگارتر خواهد بود. خداوند به رسولالله که مظهر اتم اسم جامع الله است قرآن جاودان را عطا کرد. ائمه(ع)، علمای عظام و همچنین عرفا چون به سمت تخلق و تحقق اسمای الهی محیطتر حرکت میکنند آثاری عمیقتر از خود بر جای میگذارند. مثنوی نیز چنین اثری است. به قول مولانا، «مثنوی اصول اصول دین است» و بسیاری از علمای شیعی ما نیز بر این مطلب صحه گذاشتهاند.
در واقع دین لایههای متعددی دارد و عرفان هم بیانگر لایههای باطنی و عمیق دین است. به عبارتی در دین، دلالتهای عرفانی وجود دارد که تنها با تسلط و آشنایی کامل با علم عرفان، میتوان آن دلالت ها را کشف کرد. آثار عرفا مانند مثنوی از این حیث که ما را با باطن قرآن آشنا میکنند مهم هستند. دغدغه ما نیز قرآن است و در عرفان شیعی احادیث اهل بیت(ع) ما را به لایههای باطنیتر قرآن رهنمون میکنند. اما این را در عرفان اهل تسنن نداریم. هر امری که بتواند ما را به قرآن و اسرار و حقایق نزدیک کند موظفیم به لحاظ اخلاقی به آن تمسک بجوییم و در این باب تعصبی نداریم.
*اما به هر حال مباحثی در مثنوی مطرح شده اند که به نظر می رسد با افراط و تفریط مواجه است. به هر حال نمی توان تمام مباحث مثنوی را تایید کرد.
شاید در بادی نظر در مثنوی مولانا شاهد افراط و تفریطهایی باشیم، اما باید به این قاعده نگاه کرد که مثنوی مولانا در نسبت با بسیاری از آثار بشری ما را بیشتر به قرآن نزدیک میکند. ابن عربی اقوالی در توصیف شکوه و عظمت باطنی حضرت علی (ع) و حضرت حجت(عج) در «فتوحات» آورده است که همسنگ آن را در کلمات برخی علما نمییابیم. همچنین کاری که ابن عربی به عنوان عارفی سنی برای شناخت انسان کامل انجام داد، آن چنان عمیق و ناب بوده که برخی از عالمان شیعه مانند سیدحیدر آملی و همچنین ملاصدرا، البته با اصلاحات و تهذیب شیعی، در معرفی و شناخت امام از او تبعیت کردند. بنابراین تعصبی در کار نیست اگر حرف حق و بلند و انسانسازی مطرح شد باید از آن بهره برد.
*آیا عرفان امروز و در جامعه معاصر ما زنده است و همچنان عارفان بزرگ در سرزمین ما ظهور کرده اند؟
عرفان ایرانی اسلامی ما را میتوان در چهره شهر، نگاه من و تو، سخنمان و رفتارمان، پوششمان، آرامش و امیدمان رصد کرد
عرفان ایرانی اسلامی ما زنده است و در حال نفس کشیدن؛ تپش نبض زمان آن هم به وضوح در عارفان معاصر همچون امام خمینی، شاه آبادی، علامه محمد حسین طباطبایی، محمد حسن طباطبایی، آیت الله بهجت، آیت الله بهاء الدینی و علامه حسن حسن زادة آملی احساس می شود؛ بالاتر از آن عرفان ایرانی اسلامی ما را میتوان در چهره شهر، نگاه من و تو، سخنمان و رفتارمان، پوششمان، آرامش و امیدمان رصد کرد.
*اما عرفانهایی که در جهان امروز و گاه در جامعه خود ما مطرح هستند، همیشه رنگ و بوی دینی ندارند. چه تبیینی از این مسئله ارائه میدهید؟
وقتی از هزار توی میراث عرفانی جهان اسلام عبور می کنیم چهره های رنگارنگی از عرفان فرا روی ما قرار می گیرد؛ گروهی را می بینی که در اثنای ذکر نعره می کشند و گاه دست بر دست می زنند، و گاه می رقصند، و گاه می افتند؛ و بعضی، به جای نماز، نیاز آرند؛ برخی انسانی را خدا می دانند؛ طایفه ای با ریاضات سخت و شکننده به خود آسیب می زنند؛ و دست های یکسره زن و فرزند و اجتماع را رها کرده و برخی سخنان و رفتارهایی دارند که شریعت صریحاً از ابطال آن سخن رانده است. و عارفانی چون ملاصدرا و فیض کاشانی در آثاری همانند کسر الاصنام الجاهلیه؛ رساله سه اصل و سراج السالکین به نقد و انکار چهره دروغین تصوف کرده اند.
در طول تاریخ هم از عرفان سواستفاده های زیادی شده و عرفان بواسطه شخصیت های خودش و در مواضع متعدد به وسیله نهاد قدرت از بیرون و درون به انحراف کشیده شد یا سعی شده چهره سراسر مخدوشی از آن عرضه شود
اما این همه چهره حقیقی عرفان نیست. برخی با دیدن این تصویر مغشوش تصوف، کلیت آن را زیر سؤال برده و گفته اند از زمین اسلام، عرفان نمی روید و یا جلوتر رفته و ادعا کرده اند: عرفان دشمن دیرینِ دین است. در طول تاریخ هم از عرفان سواستفاده های زیادی شده و عرفان بواسطه شخصیت های خودش و در مواضع متعدد به وسیله نهاد قدرت از بیرون و درون به انحراف کشیده شد یا سعی شده چهره سراسر مخدوشی از آن عرضه شود.
اما حقیقت عرفان سرزمین ما را نمیتوان به برخی از مصادیق باطل و تجلیات کاذب آن فروکاست؛ زیرا عرفان جلوه های باشکوه و زیبای فراوانی دارد؛ آنقدر مشحون از حقیقت و بلند که برخی از عالمان، کانون خروشان آن را در کتاب خدا و روایات معصومان (ع) جستجو کرده اند و اقوال راستین عرفا را بسط و شاخ و برگ دادن به کلام معصوم می دانند. گروهی از عالمان بزرگ دینی همانند سید حیدر آملی و علامه حسن زاده آملی معتقدند امامان معصوم (ع) عارفان حقیقی اند و عرفان حقیقی و شیعه دو چهره یک حقیقتند. همچنین این بزرگواران، عرفان را بیان احوال درونیتر دین و ترجمه و تفسیر انفسی قرآن تلقی می کنند. به تعبیری: اشتمال قرآن بر عرفان، در نسبت با دیگر کتب، بی سابقه است.
[div id='ftn1']
[span dir='LTR'][۱]
. صحیفه امام، ج۲۰، لزوم شناخت معنویات و معارف اسلامی ..... ص : ۲۹۸ . اگر ملاحظه فرموده باشید در آیات شریفهای که مربوط به معنویات و عرفان و- عرض میکنم که- سلوک و این طور چیزهاست، در هیچ کتابی نظیر قرآن نیست و هیچ کتابی سابقه ندارد که این طور عرفان داشته باشد؛ این طور فلسفه داشته باشد. منتها از باب اینکه ما عقب بودیم و عقب هم هستیم، نمیتوانیم این طوری که قرآن شریف فرموده است، ما هم بتوانیم آن طور بگوییم.
[span dir='LTR'][۲] . صحیفه امام ج۴ ۱۸۴
[div id='ftn3'][span dir='LTR'][۳] . صحیفه امام، ج۲۰، ص: ۱۱۶
نظر شما چیست؟
لیست نظرات
نظری ثبت نشده است