آفتاب

شباهت داستان «ماهی سیاه کوچولو» و «لبه تیغ» در تجربه‌گرایی

شباهت داستان «ماهی سیاه کوچولو» و «لبه تیغ» در تجربه‌گرایی

از نمونه‌های داخلی این نوع داستان‌ها می‌توان به داستان مشهور ماهی سیاه کوچولوی مرحوم بهرنگی اشاره داشت که در حجمی بسیار کمتر از رمان لبه تیغ نظریه تجربه‌گرایی را مطرح می‌کند

به گزارش ایلنا، رمان لبه تیغ اثر نویسنده مشهور انگلیسی ویلیام سامرست موام در کانون ادبی واژه مورد تحلیل و بررسی قرار گرفت.

رمان لبه تیغ را به نوعی می‌توان از نوع رمان خاطره دانست با این تفاوت که این خاطرات حول یک هسته مرکزی که نگاهی فلسفی است (تجربه گرایی ) به تالیف درآمده که ویژگی خاص این رمان دانست.

در این نشست داوود ملکی صیدآبادی نحوه روایت داستان را با حضور خود نویسنده به عنوان راوی داستان، یکی از ویژگی‌های این رمان دانست و گفت: نویسنده با این سبک توانسته در بسیاری موارد نوع نگاه فلسفی خود به شناخت را در برابر شخصیتی با ویژگی‌های لارنس دارل به مقابله گذاشته و در اکثر موارد با تایید زوایای فکری این شخصیت که شخصیت اصلی در این رمان هست به نوعی دیگاه فلفسی وی را به خواننده بازگو کرده و در عین حال در پایان رمان دست خواننده را انتخاب دیدگاه‌های شناختی که در داستان مطرح شده باز بگذارد.

ملکی ادامه داد: شخصیت‌ها در این رمان هرکدام به نوعی نمایندگانی از چند طبقه یا نگاه سیاسی اجتماعی هستند که نوینسده تک تک آنها را در مقابله با تفکر تجربه‌گرایی پا گرفته در ذهن لاری به مسلخ می‌برد. شخصیت الیوت تمپلتون که نماینده قشر بورژوای آن زمان بوده در طول رمان در برابر دیدگاه‌های لاری تن به تسلیم می‌دهد و حتی خودش هم به شکست این نوع نگاه با اعترافاتی که در مورد پال بارتن شاگرد دست آموز خودش، اعتراف می‌کند. گری ماتورین و پدرش از متمولین شهرشیکاگو را نیز می‌توان به نوعی نماینده جامعه سرمایه‌داری دانست که تفکر معقولانه آنها نیز در همین رمان با نظریه تجربه‌گرایی لری رویارو می‌شود و در قسمت‌های پایانی رمان این نظریه هم با بهبود سردردهای مضمن گری توسط نیرویی که لری از طریقت شناخت به دست آورده بود از میدان به در می‌رود.

همچنین در این نشست، نویسنده رمان فصل زرد به تحلیل نظریه شناختی تجربه‌گرایی جان لاک و بهره‌گیری از آن در تحلیل این رمان پرداخت و بیان کرد: بر اساس دیدگاه این نظریه‌پرداز شخصیت لارنس دارل با توجه به تاثیرپذیری از حضور وی در جنگ و مشاهده صحنه‌های دلخراش بسیار، فردی دانست که در جواب سوالات خویش در جهت شناخت دنیای اطراف خود شیفته مطالعه (تجربه علمی)، سفر و کشف شهود تجربی (تجربه عملی) و جستجوی روابط حسی میان خود با فرد، فرد با فرد، فرد با اجتماع (تجربه معنوی و حسی) می‌گردد.

وی در ادامه گفت: از نمونه‌های داخلی این نوع داستان‌ها می‌توان به داستان مشهور ماهی سیاه کوچولوی مرحوم بهرنگی اشاره داشت که در حجمی بسیار کمتر از رمان لبه تیغ نظریه تجربه‌گرایی را مطرح می‌کند که البته این گرته‌برداری در نوع خود تجربه خوبی است که در نویسندگان حتی اسم و رسم‌دار زمان فعلی ما کمتر مطرح شده و یا اصلا مطرح نمی‌شود. به عنوان مثال آثار گلی ترقی مانند اتفاق و یا هوشنگ مرادی کرمانی را هم می‌توان به نوعی خاطره رمان نامید و خصوصا رمان شما که غریبه نیستید از این نویسنده اما متاسفانه در برخورد با این دست کارها آن چیزی که دستگیر خواننده می‌شود یک سری خاطرات خوشایند است که نویسنده از بیان آنها هدفی که بتوان در پس آن تفکری را مشاهده نمود ندارد و فقط و فقط حس نوستالژیستی که کمی مخاطب را قلقلک می‌دهد در آن‌ها وجود دارد.

 نویسنده افزود: این برگشت به عقب را می‌توان حرکت منفی بسیاری نویسندگان حال حاضر ما دانست که چون حرفی برای گفتن و سعی بر به جلو و پیش بردن آثار ادبی و تاثیر گذاردن بر جامعه در جهت تعالی ندارند مجبور به عقب گرد هستند.

این نویسنده در پایان به ضعف ساختاری رمان لبه تیغ هم اشاره کرد و گفت: عدم وجود تعلیق، خطی بودن ساختار داستان که البته این عدم تعلیق و برخی معایب دیگر با ذکاوت و هوشیاری نویسنده در مطرح کردن سوالات فلسفی و ایجاد گره‌های ذهنی نیز بسیار کمرنگ و کم اثر در زیر سوال بردن ارزش زیباشناختی رمان شده از برخی ضعف‌های این رمان هستند. رمان لبه تیغ از آن دست رمان‌هایی است که مخاطب را با خود از این شهر به آن شهر، از این کشور به ان کشور و از این فرهنگ به فرهنگ دیگر می‌کشاند به طوریکه مخاطب از این همه سفر خسته نمی‌شود. به خصوص مخاطب ایرانی که کمتر و یا خیلی کمتریک همچین کشف شهودی را می‌تواند تجربه کند.

کد N1771706

وبگردی