آفتاب
حکایت عجیب گلزار شهدای آبادان؛

دفن غریبانه شهدا در تاریکی مطلق/ نگهبانی مادر بر پیکرهای خانواده

دفن غریبانه شهدا در تاریکی مطلق/ نگهبانی مادر بر پیکرهای خانواده

آبادان- جنگ هشت ساله عراق علیه ایران، زمان رویایی مردمانی با دستان خالی و اراده ای قوی  و استوار بود که در شهر محاصره شده آبادان به دست دشمن بعثی، جانانه ایستادگی و مقاومت کردند.

خبرگزاری مهر، گروه استان ها - فرزانه یحیی آبادی: ۳۴ سال پیش در چنین روزهایی مردم آبادان در زیر آتش خمپاره و گلوله دشمن بعثی عراق لحظات پر مخاطره ای را پشت سر می گذاشتند، روزهایی که این صداها همچون پتکی بر سر شهر فرود می آمد و قامت افراد زیادی را بر زمین فرو افکند. 

اگر چه در آن زمان دستور خروج مردم از شهر را صادر کرده بودند اما بسیاری از آبادانی ها هیچگاه شهر را ترک نکردند و ماندند و دفاع جانانه از شهرشان را بر آوارگی و جنگ زدگی ترجیح دادند و اگر دفاع جانانه مردم آبادان در حماسه ذوالفقاری نبود چه بسا آبادان نیز به دست عراقی ها می افتاد و معلوم نبود سرنوشت جنگ چگونه رقم می خورد. 

ذوالفقاری نامی آشنا برای تمام کسانی است که آبان ۵۹ را به خاطر دارند، آبانی که در آن بزرگترین حماسه دفاع مردمی یعنی «حماسه ذوالفقاریه» شکل گرفت، مردمی که با دست خالی و با کمترین امکانات و تجهیزات جنگی در برابر دشمن بعثی اجیر شده سلاطین غرب ایستادند و با مقاومت و دفاع جانانه خود چنان وحشتی به دل دشمن انداختند که آنها را وادار به عقب نشینی کرد. 

یکی از رزمندگان و مدافعان شهر آبادان گفت: بروز جنگ آن هم در شرایطی که تازه انقلاب اسلامی به پیروزی رسیده بود و کشور نیز دستخوش تحولات بود، فرمولی جز بسیج نیروهای مردمی در مقابله با دشمن نمی توانست داشته باشد. 

غلامرضا قاسمی زاده افزود: در آن زمان نیروهای مردمی در مساجد و حسینیه ها توسط نیروهای سپاه و بسیج آموزشهای لازم را فرا می گرفتند و برای دفاع از شهر به نقاط مختلف شهر می رفتند. 

دفن غریبانه شهدا در تاریکی مطلق 

وی با اشاره قرار گرفتن گلزار شهدای آبادان در فاصله هزار متری از جبهه ذوالفقاری اظهار کرد: قصه شهدای این گلزار و تشییع کنندگان شهدا نیز شنیدنی و دردناک است. کسانی که برای بدرقه پیکر شهدا به این محل می آمدند مورد اصابت مستقیم گلوله و یا خمپاره دشمن قرار می گرفتند و پیکر مطهر شهدا نیز از هجوم دوباره مزدوران بعثی در امان نبود. 

وی تصریح کرد: این مسئله سبب شد تا همان افراد کمی که قصد تشییع و خاکسپاری پیکر شهدا را داشتند به طور شبانه و حتی گاهی بدون حضور خانواده شهدا اقدام به این کار کنند. 

این مدافع شهر آبادان در دوران دفاع مقدس گفت: دفن شبانه پیکر شهدا آن هم در تاریکی مطلق از جمله خاطرات غم انگیزی است که بیشتر رزمندگان و مدافعان شهر آن را به خوبی به یاد دارند و همیشه به هنگام یادآوری آن لحظات، بغضی خفته و غمی دلسوز راه گلویشان را می بندد. 

قاسمی زاده افزود: هنگامی که پیکر شهید علی عیسی زاده را برای دفن به گلزار شهدا برده بودیم با شلیک گلوله خمپاره از سوی دشمن به این محل مواجه شدیم و این مسئله ما را برای مدت زمانی زمین گیر کرد اما با کاهش حجم حمله دشمن دوباره دست به کار شدیم، با دیدن برخورد دوباره ترکش خمپاره به پیکر شهید اشک از چشمانمان سرازیر شد و فقط خدا می داند که چه بر احوال ما گذشت. 

۲۴ ساعت نگهبانی از پیکر شهدا در برابر حیوانات وحشی
  
شهادت مظلومانه و دفن غریبانه مردم بی دفاع آبادان در جنگ تحمیلی به خصوص در زمان محاصره شهر به  کرات اتفاق می افتاد و حتی گاهی خانواده ای به صورت دسته جمعی در اثر شلیک خمپاره و توپ دشمن بعثی به شهادت می رسیدند که از جمله آن می توان به خانواده «شهید حزباوی» اشاره کرد که در گلوله باران، بیشتر اعضای خانواده به شهادت رسیدند و مادر خانواده در میان نخلستان به مدت ۲۴ ساعت نگهبانی داد تا پیکر عزیزانش مورد حمله حیوانات وحشی قرار نگیرد تا اینکه گروهی از زنان امدادگر از راه رسیدند و پس از غسل و کفن کردن پیکر شهدا آنها را به خاک سپردند. 

دفن دست و پا و اعضای تکه تکه شده مدافعان شهر در قبور گلزار شهدای آبادان خود حدیثی دیگر از غربت و غریبی شهدای دفن شده در گلزار شهدای این شهر دارد، شهدایی که پیکرشان به خانه هایشان بازگشت اما تکه ای از پیکرشان هنوز در گلزار شهدای آبادان دفن است، از جمله آنها می توان به شهدای بمباران ساختمان جهاد سازندگی اشاره کرد که در آن ۹ نفر از بهترین های جهاد یعنی شهیدان سید عبدالرسول هاشمی، عبدالرحمان فرصیاد، جعفر بریمی پور، محمود رضا قائدی، محمد رضا اسپرغم، ابراهیم سینه باغی زاده، علی خلیلی(حاجی بابا)، غلام حسین شیخ زاده کیانی و عباس مرتضوی اشاره کرد که اصل پیکرشان به زادگاهشان در اصفهان، شیراز، کازرون، قم، ماهشهر و بوشهر بازگشت اما بخشهایی از پیکرهایشان که بعدها یافت شد در ۹ قبر جداگانه در گلزار شهدای آبادان به خاک سپرده شد. 

جایی برای دفن شهدای نوجوان 

رزمنده و مدافع شهر آبادان در بخش دیگری از سخنان خود به دفن پیکر شهدای نوجوان در گلزار شهدای شهر اشاره می کند و می گوید: شهید «یوسف برتینا» از هنرمندان نوجوان و مومن شهر بود که بیشتر کارهای بسیج ناحیه آبادان همچون نقاشی و طراحی های بزرگ دیواری را انجام می داد به طوریکه همرزمانش او را «یوسف هنرمند» صدا می کردند. 

قاسمی زاده با تکرار جمله معروف یوسف که می گفت «این خمپاره است که از من می ترسد»، افزود: یوسف هیچگاه نماز جماعت اول وقت را فراموش نمی کرد و چون سیه چهره بود، می گفت یعنی خدا من رو با این چهره قبول می کند؟ 

وی اظهار کرد: نقاشی های یوسف بر دیوارهای شهر به خصوص آن نقاشی که امام راحل(ره) دستش را بر سر بسیجیان کشیده بود، به همه روحیه می داد. 

شهادت مسئولان آبادان در خط مقدم

شهادت مدیران و مسئولان شهری آبادان آن هم در خط مقدم جبهه و در کنار مردم خود حکایتی دیگر است، آنها نیز بدنهایشان تکه تکه شد و تشییعی غریبانه داشتند که از جمله آنها می توان به شهیدان محمد حسین حسین زاده دشتی (شهردار وقت و مسئول کمیته امداد امام خمینی)، صمد صالحی (رئیس آموزش و پرورش )، غلامحسین شیخ زاده کیانی(مدیر جهاد سازندگی)، بهمن قبادی (رئیس مخابرات)، محمد نوربخش(رئیس اداره پخش فرآورده های نفتی)، هوشنگ شیرالی(بخشدار مرکزی)، حسین آتشکده(رئیس هلال احمر) و شهیده مریم فرهانیان (مسئول مددکاری بنیاد شهید) اشاره کرد. برخی از شهدا در گلزار شهدای آبادان دفن شده اند و برخی به زادگاهشان منتقل شدند. 

علاوه بر اینها ۱۷۷ شهید گمنام در گلزار شهدای آبادان خاکسپاری شده اند که تعدادی از آنها از مردم بی دفاع شهرند و مابقی از مدافعان بدون کارت و پلاک و برخی دیگر نیز از سایر نقاط کشور برای کمک به دفاع مردمی آمده بودند و در تنهایی به شهادت رسیدند و در این گلزار گمنام دفن شدند. 

قاسمی زاده این رزمنده و مدافع شهر آبادان در بخشی دیگر از سخنان خود با اشاره به شهیده «مهربانو عبدالهی» و فرزند دو ساله اش می گوید: وقتی او را به غسالخانه آوردند همه فکر می کردند که او پتویی را محکم در بغل دارد که ناگهان همسرش گفت که این فرزند دو ساله من است که در آغوش مادرش شهید شده است، خانمهایی که در غسالخانه کار می کردند هر چه کوشیدند نتوانستند دست های مادر را از دور بدن کودک جدا کنند، خواستند برای جدایی کودک دستهای مادر را بشکنند اما همسرش اجازه نداد و گفت مادر و کودک را با هم دفن کنید و اکنون این مادر و کودک در آغوش یکدیگر در یک قبر آرمیده اند.

کد N1771024

وبگردی