بیشتر بخوانید: همه چیز درباره داستان بنیتا .
بیشتر ببینید: عکس قاتل بنیتا .
همه منتظر بازگشت دخترم بودیم، من خیلی امیدوار بودم که بنیتا پیدا شود، به پسرم و عروسم دلداری میدادم که حال او خوب است، ولی امروز با این خبر همه امیدهای من از بین رفت، نمیدانم جواب این دختر را چه بدهم، اینها را پدربزرگ بنیتا به «شهروند» میگوید.
پیرمردی سفیدموی که غم از دستدادن نوهاش او را خمیدهتر از قبل کرده، به سختی صحبت میکند، اشک و بغض امانش را بریده، اما با این وجود سعی میکند خودش را کنترل کند. همسایهها هم همگی درخانه بنیتا جمع شدهاند اما به جز اشک کار دیگری از دستشان برنمیآید و نمیتوانند تسلی دل خانواده داغدیده باشند. پدربزرگ بنیتا با گریه به خبرنگار «شهروند» میگوید: «٦روز است که روز و شب نداریم، همه بیایانهای اطراف را دنبال نوهام گشتیم؛ تا دشت ورامین رفتیم، کهریزک، قیامدشت، شب و روز دنبال ردی از این بچه بودیم. در این مدت عروسم حالش را نمیفهمید، هروقت صدای درِ خانه میآمد یا کسی به خانه یا به موبایل زنگ میزد، با هزار امید و آرزو از جایش میپرید که نکند کسی خبری از این بچه آورده باشد، اما همه اینها امروز روی سرمان خراب شد. حدود ساعت ١٠ صبح بود که تلفن حسن زنگ خورد، رنگش پرید، من همان موقع فهمیدم که اتفاق بدی افتاده، به سرعت آماده شد و از خانه بیرون رفت، وقتی داشت از خانه خارج می شد، از او پرسیدم از بنیتا خبری شده، بغضش شکست و گریه همه صورتش را خیس کرد، همانجا فهمیدم که چه بلایی سرمان نازل شده است.»
این پیرمرد درحالی که اشکهای گوشه چشمش را پاک میکرد، ادامه داد: «اینها فقط همین یک بچه را داشتند، عروسم به من میگوید؛ بابا تو گفتی بنیتا پیدا میشود، پس کو. نمیتوانم جواب او را بدهم. هیچکس نمیتواند جواب بدهد. دختر کوچمان را از دست دادیم، بدون اینکه کاری از دست کسی بربیاید.»
صحبتهای پدربزرگ بنیتا وقتی به اینجا رسید، یکی از همسایهها حرف او را ادامه داد: «این منطقه اصلا امنیت ندارد، این پارک لانه دزد و موادفروشان شده است. ما در خانه خودمان هم امنیت نداریم، جایی که خودرو حسن را دزدیدند، با درِ خانه ما ١٠سانت هم فاصله ندارد. اینجا ناامن است، به چه کسی باید بگوییم، مسئول امنیت ما کیست، چندبار جمع شدیم و استشهاد نوشتیم که فکری به حال اینجا بکنند، اما فایدهای نداشت. گشت نیروی انتظامی به این پارک آمد و چند نفری را بازداشت کرد، اما باز هم فایدهای نداشت.»
غلام یکی از کاسبهای خیابان مطلبی است. کسی که از نزدیک شاهد سرقت خودرو و ربودهشدن بنیتا بود. او از اتفاقات آن روز به «شهروند» میگوید: «مغازه من آن طرف خیابان روبهروی خانه حسن آقا است. من روی سکوی مغازه نشسته بودم، دیدم که حسن با خودرواش بیرون آمد، چند ثانيه صبر کرد، اما بعد نمیدانم چرا از خودرو پیاده شد، همزمان دو نفر بهسرعت به سمت خودروي او رفتند، سوار شدند و حرکت کردند. حسن خودش را روی کاپوت انداخت، چندبار با سرعت عقب جلو کرد و حسن برفپاکنهای خودرو را گرفته بود و اسم دخترش را صدا میزد، من تا آمدم به خودم بجنبم، دیدم که حسن روی زمین افتاده و سارقان هم با خودرو به سمت اتوبان امام علی(ع) رفتند.»
او هم ناامنی این منطقه را دلیل بروز این حادثه میداند: «اینجا پر از خلافکار است؛ دزد، معتاد، موادفروش، همهجور خلافی پیدا میشود.»
نظر شما چیست؟
لیست نظرات
نظری ثبت نشده است