آفتاب

که فراموش می‌کنیم سکوت...

که فراموش می‌کنیم سکوت...

همشهری دو - شیدا اعتماد: اول پاییز پارسال، بعد از یکسری اقدامات تعمیراتی، برج‌های خنک‌کننده را هم از بالای ساختمان برداشتند و در حیاط شمالی گذاشتند.

 منظره‌ حياط شمالي قبلا فقط تيرآهن‌هاي زنگ‌زده ساختمان نيمه‌كاره‌ روبه‌رويي بود كه برج‌هاي خنك‌كننده سفيد و مدور هم به آن پيوست. در پاييز و زمستان فقط تصويرشان را مي‌ديديم و حالا با روشن شدن سيستم خنك‌كننده ساختمان، صدايشان هم اضافه شده است.

روز اول كه صدايشان را شنيدم فكر كردم خانه را آب برداشته يا اينكه بي‌هوا رگبار گرفته ‌است و پنجره‌هاي خانه را نبسته‌ام. اما هيچ‌كدام اينها نبود. فقط اينكه دستگاه‌هاي غول‌پيكر را روشن كرده‌ بودند و آب با فشار در حوضچه‌اي زير دستگاه مي‌ريخت و بعد به لطايف‌الحيلي خنك مي‌شد تا باز به ساختمان گرما‌زده نفس برساند. صداي همهمه مدام فن‌ها همراه با صداي ريختن آب، همه‌ صداهاي ديگر خانه را تحت‌الشعاع خودش قرار داده است.

با زندگي در مجاور كارگاه‌هاي ساختماني و دستگاه‌هاي تأسيساتي و كاركردن در يك كارگاه ساختماني ديگر، كم‌كم تبديل به‌گونه‌اي از انسان شده‌ايم كه سكوت را بايد در بسته‌بندي‌هاي محدود و كوچك از جايي كرايه كنيم تا سرمان منفجر نشود؛ گونه‌اي از انسان كه صداي مته و دريل خوابمان را آشفته نمي‌كند و اگر صداي گنجشكي را بشنويم با همان تعجب انسان نخستين از صداي نخستين گنجشك روي زمين به آن نگاه مي‌كنيم؛ گونه‌اي از انسان كه فراموش مي‌كنيم سكوت، آن حجم حيرت‌آور مسحور‌كننده، چه موهبت عظيمي است كه از ما دريغ شده ‌است و اينطور كه صداها روح و ذهنمان را اشغال كرده‌اند، سهم اندكمان از آرامش را از كجا بايد پس بگيريم.

حالا فقط هر روز كه صدايشان را مي‌شنوم به اين فكر مي‌كنم كه عادت خواهيم كرد. به اين صداي تازه هم مثل بقيه صداها عادت خواهيم كرد. به اين هوهوي مدام، به اين صداي آب، به اينكه ديگر نمي‌شود پنجره‌ها را حتي براي 10دقيقه باز گذاشت عادت خواهيم كرد. يك روز كه شنوايي‌مان هم مثل بينايي و بويايي و لامسه و چشايي‌مان مسموم و مسموم‌تر شد، با خاموش‌شدن دستگاه‌ها به‌خودمان خواهيم آمد و تازه خواهيم فهميد كه چه حجم اضافه‌اي از هياهو به گوش و ذهن و زندگي‌مان تحميل كرده بوديم.

کد N1705163

وبگردی