روزنامه اعتماد مصاحبه مفصلی با عباس عبدی روزنامه نگار و تحلیل گر سیاسی داشته است. بخش هایی از این گفتگو را در ادامه می خوانید؛
وضعيت اصولگرايان پس از شكست را چگونه ارزيابي ميكنيد؟
واقعيت اين است كه اصولگرايان شكست بدي خوردهاند. اين هم فقط به دليل قوت طرف مقابلشان نبود. البته از حق نگذريم اصلاحطلبان و اعتداليون هم خيلي دقيق و منسجم عمل كردند. ليكن اصولگرايان اين ظرفيت را داشتند كه بهتر از اين عمل كنند. چرا بهتر عمل نكردند؟ به دليل نوعي بيماري يا ويروسي است كه از سالهاي گذشته در جسم و جان اصولگرايان وارد شده است. در روزهاي گذشته چند مصاحبه و يادداشت از منتقدين دروني اصولگراها خواندم. از جمله مطالب آقاي امير محبيان بود. من با ۹۰ درصد صحبتهاي ايشان موافق بودم. چيز جديدي نداريم كه در نقد اصولگرايان بگوييم. آنها خودشان بهتر ميتوانند بگويند اصولگرايي چرا به چنين وضعي افتاده است؟ چرا با قدرتطلبي جلو آمده است؟ قدرت طلبي به معناي قرباني كردن تمام اصول در برابر قدرت است. چگونه انحرافهايي از طرف اصولگرايان رخ داد كه باعث تعجب ميشد. يك فروپاشي اساسي در سازمان اصولگرايي ميبينيم. تا نگاهشان را به حكومت، قدرت، رقيبشان و مردمسالاري تغيير ندهند، محال است كه بتوانند بازسازي بنيادي در خودشان انجام دهند. من اميدوار هستم كه پروژه اصلي آينده سياسي كشور بازسازي اصولگرايي باشد. اين را بعد از انتخابات مجلس در سال ٩٤ هم گفتم. تا در اين كشور اصولگرايان بازسازي نشوند ممكن نيست كه سياست در ايران روي خوش ببيند.
توصيه شما به رهبران جريان اصولگرايي پس از شكستهاي سياسي سالهاي اخير چيست؟ فكر ميكنيد اصولگرايان به سرعت بايد وارد فاز چه تغييراتي بشوند؟
ما خيلي نميتوانيم توصيههاي عملي كنيم. اصل اساسي براي اينكه اصولگرايي بازسازي شود اين است كه بپذيرند كارشان و وضعيتشان اشتباه بوده و اين اشتباه هم تاكتيكي نبوده است. اصلاحطلبان سال ۸۴ كه شكست خوردند به غلط گمان كردند كه اشتباهشان تاكتيكي بوده است. مثلا گفتند چون وحدت نامزد نداشتيم شكست خورديم. در حالي كه اصلا مشكلشان اين نبود. آنها ايراداتي راهبردي داشتند. اصولگرايان نيز در انتخابات ٩٤ مجلس گفتند كه اشتباهمان اين است كه ليست واحد نداريم. ديديد كه با وجود داشتن ليست واحد نيز اصولگرايان در مجلس شكست خوردند. اينبار هم گفتند حتما بايد نامزد واحد داشته باشيم. باز هم در انتخابات رياستجمهوري شكست خوردند. اساسا مشكل نيروي سياسي در داشتن يك نامزد و دو نامزد نيست بلكه در وحدت سياسي است كه بايد در نامزد واحد متبلور شود. عكسش نيست كه نامزد واحد درست كنيد و وحدت سياسي پيدا كنيد. آنان حدي از دموكراسي را بايد بپذيرند. بايد اجازه دهند كه نيروهاي منتقدشان درون خودشان حرف بزنند. نه اينكه ساكت و گوشهنشين شوند كه مبادا خفهشان كنند. اگر شكست را بپذيرند آنوقت خودشان بهتر ميتوانند راهي براي بازسازي جدي پيدا كنند.
برخي اصولگرايان معتقدند كه راي ١٥ميليوني رييسي او را ذخيره طلايي اصولگرايان كرده و او اين ظرفيت را دارد كه به سرعت در مقام رهبري اصولگرايان قرار بگيرد. به نظر شما رييسي از چنين ظرفيتي برخوردار است؟
اين راي ١٥ ميليوني كه كسب آن را ذخيره طلايي حساب ميكنند نوعي شوخي است. مگر آقاي قاليباف كه آن راي را در دور قبل داشت، چه كاري توانست انجام دهد كه آقاي رييسي بتواند انجام دهد. مگر او كه در گذشته نامزد نبود و هيچ رايي نداشت در اين دوره از قاليباف جلو نزد؟ اين رايها پشت قباله هيچ كس نوشته نميشود. اين راي نيست كه سازنده يك حركت بعدي است بلكه اين حركتهاي درست هستند كه راي به وجود آورده و كسب راي ميكنند و حتي آن را رشد ميدهند. اين راي را اصولگرايان بايد از طريق اصلاح سياستهايشان بيشتر كنند. آقاي رييسي اصلا در شرايطي نيست كه رهبري يك جريان سياسي را به عهده بگيرد. به همين دليل هم وقتي آمد با اين وضعيت مواجه شد. اين اصولا يكي از بدترين خصلتهاي اصولگرايان است كه با گذشته خودشان قطع رابطه كردهاند و پيوستگي ندارند. وقتي به پسزمينه آنها نگاه ميكنيم، ميبينيم كه همه نيروهاي شان را حذف كرده و كنار گذاشتهاند. ليكن وقتي نگاه ميكنيد اصلاحطلبان پيوستگي خود را با تمام نيروهاي گذشته خودشان حفظ كردهاند. حتي برخي اصولگرايان را نيز در پيوستگي تاريخي خودشان آوردهاند. اصولگرايان بايد در اين زمينه فكري كنند و الا نيرويي كه ۳۵ سال دستگاه قضايي بوده و هميشه از موضع قاضي و بازجو و بازپرس برخورد كرده كه نميتواند در سياست كار مفيد و موثري انجام دهد.
اصلاحطلبان در كلانشهرها توانستند شوراهاي شهر را از آن خود كنند. به نظر شما از همين حالا و براي اينكه طعم مديريت شهري اصلاحطلبانه به مردم چشانده شود بايد مراقب چه آفتها و تهديداتي باشند؟
در مورد اين قانون انتخابات كه ميشود تمام اعضا از يك ليست باشند نقد دارم. نسبت به رفتار اصلاحطلبان به كل در انتخابات شوراها نقد جدي دارم و به زودي خواهم نوشت. اصلا فكر نميكنم اصلاحطلبان درست عمل كرده باشند. آنها از يك نوع سكوت نيروهاي منتقد سوءاستفاده كردند و از ترس اينكه ديگران بيايند آنها را به سكوت وادار كردهاند. اين عين استبداد است و دير يا زود ضربه اين اشتباه را خواهند خورد. با يكدست شدن شوراها به هيچوجه مشكل امور شهري حل نخواهد شد. اصولگرايان هم اگر يكدست شوند مشكل حل نميشود. مساله شهري فقط با تغيير شوراها قابل حل نيست. بايد كوشش كرد همه مردم فارغ از گرايشهايشان بتوانند از پايينترين سطوح مسائل شهري حضور و مشاركت داشته باشند. خواهيم ديد كه چقدر اصلاحطلبان در شورا موفق ميشوند. اميدوار هستيم موفق شوند. حتما راهحلهايي هم وجود خواهد داشت كه به آنها پيشنهاد شود اما با جمع شدن و يكدست شدن شورا الزاما مساله حل نخواهد شد.
با توجه به موقعيت و وضعيت دوجناح سياسي فكر ميكنيد چقدر احتمال دارد كه ساختار سياسي كشور از رياستي به پارلماني تغيير كند؟
ساختار سياسي كشور نميتواند از رياستي به پارلماني تغيير كند. مهمترين انتخاباتي كه در ايران توانسته قوام اين جامعه را حفظ كند انتخابات رياستجمهوري است. انتخابات مجلس به دلايل متعدد واجد اين ويژگي نيست. شخصا نظام پارلماني را ترجيح ميدهم اما براي ايران مناسب نيست. خيلي مانده تا به اين مرحله برسيم. انتخابات رياستجمهوري مظهر قدرت و مشاركت مردم و تغييرات شده است. اين مساله بسيار مهمي است كه فكر نميكنم هيچ كسي بپذيرد كه اين اتفاق بيفتد. چون آن زمان ايران به سراشيبي كاهش مشاركت مردم سوق داده
خواهد شد.
با توجه به نتايج انتخابات فكر ميكنيد مجمع تشخيص مصلحت نظام از سوي رهبري در اختيار چه كسي قرار بگيرد؟ آيا مجمع قدرت قبل خود را خواهد داشت؟
مجمع تشخيص مصلحت نظام در گذشته هم قدرت چنداني نداشت. آقاي هاشمي كه آنجا بود و آن هم به صفت شخص خودش موثر بود. الان هم نميتوانيد نقش جدياي را در مجمع انتظار داشته باشيد. دلايل آن هم متعدد است. اگر مجمع تشخيص مصلحت تبديل به يك مجمعي شود كه جناحهاي مختلف سياسي بنشينند و نوعي مجلس سنايي را بسازند كه نيروهاي سياسي آنجا جمع شوند و با هم تفاهم كنند، موثرتر است تا اين مصوباتي كه مجمع تشخيص مصلحت هر هفته مينويسند. اگر بتوان مجمع تشخيص را به چنين جايگاهي ارتقا داد خيلي خوب است. اينكه چه كسي در رياستش قرار ميگيرد، نميدانم. اميدوارم آقاي ناطق نوري قرار بگيرد چرا كه امكان بازيگري در اين جايگاه را دارد و شايد بهتر از آقاي هاشمي بتواند حلقه وصلي بين مجموعه نيروهايي باشد كه در ساختار قدرت هستند و درونشان شكاف وجود دارد.
برخي از نيروهاي رسانهاي و سياسي جريان تندرو پس از شكست با ادبيات تهاجمي شوراي نگهبان را مورد عتاب خود قرار دادهاند. به نظر شما سرخوردگي نيروهاي جوان سياسي طرف مقابل ميتواند بحرانهاي امنيتي و سياسي درون اردوگاه جناح راست ايجاد كند؟
مشكل از هنگامي آغاز شد كه اصولگرايان بازي انتخابات را «صفر و يك» كردند. يك بار يكي از اينها گفته بود كه ما در جادهاي رانندگي ميكنيم كه فقط يك ماشين رد ميشود. فرمانشان هم كنار انداختيم و با تمام گاز جلو ميرويم. بعد هم چون فرمان ندارد به يك تريلي ميخورد. اين خسارت براي خودشان هست اما من معتقد نيستم كه همه اصولگرايان اينطور هستند. با وجود همه اين ضعفها اصولگرايان ويژگيهايي دارند كه كمتر اجازه ميدهند نيروهايشان از چارچوب مشخصي بيرون بروند. اگر بيرون بروند نيز سعي ميكنند موضعگيري كنند. نمونه آن نيز نيروهاي نزديك به احمدينژاد هستند كه به سرعت منزوي و ايزوله شدهاند. فكر نميكنم چنين خطري وجود داشته باشد.
اشتباه استراتژيك جريان راست را در اين انتخابات چه ميدانيد؟
اصولگرايان اشتباهاتي اساسي داشتند. هم در نحوه چينش نامزدهايشان و هم در راهبرد و تاكتيكهاي تبليغاتيشان اشتباه اساسي كردند. اشتباهات تاكتيكي آنها بيشتر ناشي از همان راهبرد غلطي بود كه داشتند. به جاي اينكه ايدهاي ايجابي را مطرح كنند كه مردم به آن روي مثبت نشان دهند، تمام توانشان را به هر قيمتي در تخريب دولت گذاشتند و تمام نظرسنجيها نشان ميداد كه اين نوع تاكتيكها و ايدهها جواب نميدهد. همزمان كه اين ايدهها را مطرح ميكردند آرايشان كم ميشد. به نظر من اصولگرايي جبهه در هم ريختهاي بود. آقاي قاليباف هم اين در هم ريختگي را تشديد كرد و آقاي رييسي هم به دليل ناتوانيهاي فردياش به هيچوجه نتوانست خلاقيتي از خود نشان دهد. آقاي رييسي اطرافياني داشت كه اصلا دركي از تبليغات نداشتند. نمونهاش فيلمي بود كه در روز پاياني از او در قطار پخش كردند كه يك كودك هم ميفهميد كه اين فيلم پيام بسيار بدي براي آقاي رييسي دارد اما آنها چنين فيلمي را ضبط و پخش كردند.
نظر شما چیست؟
لیست نظرات
نظری ثبت نشده است