آفتاب
رئیس دانشگاه مذاهب اسلامی تشریح کرد:

تبیین عمق تضاد مذهب شافعی با فرقه وهابیت

تبیین عمق تضاد مذهب شافعی با فرقه وهابیت

حجت الاسلام مختاری، رئیس دانشگاه مذاهب اسلامی گفت: امام شافعی به مسأله تکفیر توجه داشت و هم خود از آن حذر می­نمود و هم به پیروان خود هشدار می­داد که مبادا در حلقه تکفیر گرفتار شوند.

به گزارش خبرگزاری مهر،  همایش بین المللی «نقش امام شافعی در مقابله با اندیشه های تکفیری» به همت دانشگاه مذاهب اسلامی و مرکز بزرگ اسلامی غرب کشور روز گذشته در دانشگاه جامع اسلامی علاالدین شهر ماکاسار اندونزی برگزار شد.

هیات علمی، دینی و تقریبی کشورمان متشکل از آیت الله حسینی شاهرودی رئیس مرکز بزرگ اسلامی غرب کشور و نماینده مقام معظم رهبری در استان کردستان، حجت الاسلام والمسلمین دکتر محمد حسین مختاری رئیس دانشگاه مذاهب اسلامی و دکتر ابراهیمیان رایزن فرهنگی سابق ایران در اندونزی که برای دیدار با مقامات دینی، دانشگاهی و علمای اهل سنت کشور اندونزی سفر کرده است در همایش بین المللی «نقش امام شافعی در مقابله با اندیشه های تکفیری» حضور یافته و به سخنرانی پرداختند. 

مطلب زیر متن سخنرانی حجت الاسلام مختاری، رئیس دانشگاه مذاهب اسلامی در این همایش است که در ادامه می آید؛

تبیین عمق تضاد مذهب شافعی با فرقه وهابیت 

از جمله مسائلی که وهابیت به شدت امروز روی آن کار می‌کنند آن است که محتوای توحید وهابی را در قالب توحید امام شافعی به جهان اهل سنت عرضه می‌کنند. حال آنکه این کتاب  همان توحید محمدبن عبدالوهاب است که برای توجیه آن شواهد و مستندات پراکنده‌ای از منابع بزرگان و برادران شافعی جمع‌آوری کرده‌اند. به نحوی کتاب را تنظیم می‌کنند که انسان با دیدن آن تصور می‌کند که واقعا ریشه اندیشه وهابیت در بحث خداشناسی، به آرای امام شافعی برمی‌گردد، در حالی که اصلا این‌طور نیست. آرای وهابیت در توحید کاملا مخالف خداشناسی امام ابوحامد غزالی شافعی و امام فخرالدین رازی شافعی بوده است و اگر واقعا توحید وهابیت کاملا موافق امام شافعی است، پس چرا امروز در دانشگاه‌های عربستان پایان‌نامه‌های متعددی در رد خداشناسی بزرگان مذهب شافعی وجود دارد و تنها بیش از ۲۰ پایان‌نامه در رد امام فخر رازی نوشته شده است.

لذا تفاوتها و تضادهای بسیاری بین مذهب شافعی و مسلک وهابیت وجود دارد که علاوه بر مسألۀ مذکور ،به گوشه ای از این اختلافات میان مذهب شافعی و وهابیت اشاره می کنیم:

خوب است بدانید تضاد و اختلافی که بین وهابیت و عقائد شافعی است، به مراتب بیشتر و عمیق‌تر است تا تضادی که میان دیگر مذاهب است. ابن‌تیمیه در کتاب زیارة القبور صراحتا می‌گوید:من یأتی إلی قبر نبی أو صالح و یسأله حاجته و ... ، فهذا شرک صریح یجب أن یستتاب صاحبه فإن تاب و إلا قتل.
اگر کسی برای توسل، کنار قبر پیامبری یا صالحی برود، اول باید او را توبه داد و اگر توبه نکرد، باید کشته شود.
محمد بن عبد الوهاب مقداری تندتر از ابن‌تیمیه می‌گوید: إن قصدهم الملائکة و الأنبیاء و الأولیاء یریدون شفاعتهم و التقرب إلی الله بذلک هو الذی أحل دماءهم و أموالهم.
کسانی که از ملائکه و انبیاء و اولیاء شفاعت طلب می‌کنند و می‌خواهند بدین وسیله‌ به خداوند تقرب پیدا کنند، جان و مالشان هدر است و اموالشان باید مصادره شود. 
محمد بن عبد الوهاب - بنیانگذار وهابیت می‌گوید: لا یصح دین الإسلام إلا بالبرائة ممن یتقرب إلی الله بالصلحاء و تکفیرهم.
دین و اسلام هیچ‌کس صحیح نیست، مگر این‌که برائت بجوید به خدا از کسانی که توسط صالحان به خداوند متقرب می‌شود و اینها را تکفیر کند. 
همچنین می‌گوید: إجماع المذاهب کلهم علی أن من جعل بینه و بین الله وسائط یدعوهم أنه کافر مرتد حلال المال و الدم.
هر کس بین خودش و خدایش، واسطه قرار بدهد، کافر و مرتد است و مال و جانش حلال است.

زینی دحلان از بزرگان شافعی می نویسد:
»کان محمد بن عبد الوهّاب الذی ابتدع هذه البدعة یخطب للجمعة فی مسجد الدرعیة ویقول فی کل خطبةٍ ومن تَوَسَّل بالنَّبی فقد کفر وکان أخوه الشیخ سلیمان بن عبد¬الوهّاب من أهل العلم فکان ینکر علیه إنکاراً شدیداً فی کل ما یفعله أو یأمر به ولم یتبعه فی شئ مما إبتدعه وقال له أخوه سلیمان یوماً، کم أَرکانُ الإسلام یا محمد بن عبد الوهاب؟ فقال خمسة. فقال أنت جعلتها سِتّة؛ السادس من لم یتّبعک فلیس بِمُسلِم هذا عندک رکنٌ سادسٌ للإسلام.»

«محمد بن عبدالوهّاب کسی است که این بدعت را جعل کرد. او در روز جمعه در مسجد درعیّه خطبه می خواند و در هر خطبه ای می گفت: هر کس به پیامبر توسّل کند کافر است. برادرش شیخ سلیمان بن عبدالوهّاب که از اهل علم بود او را شدیداً انکار می نمود، و از هیچ یک از بدعت هایش پیروی نمی‌کرد. روزی برادرش سلیمان به او گفت: ارکان اسلام چند تا است ای محمد بن عبدالوهّاب؟! گفت: پنج تا، او گفت: ولی تو ارکان اسلام را شش تا می‌دانی، و ششم آن این است که هر کس از تو تبعیّت نکند مسلمان نیست، و این رکن ششم اسلام نزد تو است.»

همچنین وی در کتاب خود به نام «الفتنـة الوهابیّـة» روایت ذیل را از صحیح بخاری نقل کرده و آنرا چنین تحلیل می کند.
در صحیح بخاری روایتی از پیامبر نقل شده است که ایشان فرمودند:
«یخرُجُ ناسٌ مِن قِبَلِ المَشرِق ویقرَؤونَ القُرآن لایجاوِزُ تَراقِیهُم یمرَقونَ مِنَ الدّین کَما یمرُقُ السَّهمُ مِنَ الرَّمِیة ثُمَّ لایعودون فیه حَتّی یعودُ السَّهمُ إِلی فوقِهِ قیلَ ما سِیماهُم قالَ سیماهُمُ التَّحلِیق أو قال التَّسبید.».

«افرادی از ناحیه مشرق، قیام می کنند و قرآن تلاوت می کنند و حال آن که قرآن از گلوی آنان تجاوز نمی کند (و نمی توانند از قرآن بهره برند) این گروه از دین خارج می شوند همان گونه که تیر از کمان خارج می شود و دیگر به طرف دین بر نمی گردد مانند تیر که به سوی کمان برنمی گردد. از رسول خدا- پرسیده شد که این فرقه چه نشانه ای دارد؟ فرمودند: چهره این گروه با سرهای تراشیده مشخص می شود».

زینی دحلان پس از نقل این حدیث از صحیح بخاری، در تطبیق آن به وهابیّت می نویسد:

«ففی قولِهِ سیماهُمُ التَّحلیق تَصریحٌ بِهذِهِ الطّائِفَة لأنهم کانوا یأمُرُون کُلُّ مَنِ اتَّبَعَهُم أَن یحلُق رأسَه ولم یکن هذا الوَصف لأحدٍ مِنَ طَوائِفِ الخَوارِج والمُبتَدِعَةِ الّذینَ کانوا قبلَ زَمَنِ هؤلاء... »
«پس این کلام رسول خدا که سر تراشیدن نشانه بارز این طائفه شمرده شده است، صراحت در فرقه وهابیّت دارد، زیرا تنها این فرقه هستند که به پیروان خود دستور می دهند سر خود را بتراشند و این صفت در هیچ یک از فرقه¬های خوارج و بدعت گذار قبل از وهابیّت دیده نشده است».همچنین در «الدرر السنیّة فی الردّ علی الوهابیة» در ادامه بحث پیرامون این روایت می نویسد:«به خاطر اینکه آنان (وهابیها) به کسی که از آنها تبعیت می کند ،دستور می دهند که سرشان را بتراشند و او را رها نمی کنند مگر اینکه آن شخص، سرش را بتراشد و این مطلب و خصوصیت در هیچ یک از فرقه هایی که در گذشته وجودداشتند واقع نشده است، پس حدیث درباره وهابیّت صراحت دارد.».

سمهودی - از بزرگان شافعی و متوفای ۹۱۱ هجری - کتاب مستقلی دارد به نام وفاء الوفاء که در رابطه با مشروعیت زیارت قبر نبی مکرم (صلی الله علیه و آله و  سلم) و مشروعیت توسل و استغاثه و شفاعت جستن به نبی مکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است و می‌گوید: این‌که مردم به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) متوسل می‌شوند و او را واسطه قرار می‌دهند، شرک نیست. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هم به اذن خداوند، از مردم وساطت می‌کند و برای مردم شفاعت می‌کند.

همان طوری که حضرت عیسی (علیه السلام) به اذن خدای عالم، مرده را زنده می‌کند و کور مادرزاد را شفا می‌دهد و از مجسمه گلی پرنده، پرنده درست می‌کند، به اذن خدا است و شرک نیست و دکّان در برابر خدا نیست. اگر نبی مکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) حوائج مردم را برآورده می‌کند، مستقیم یا بالمباشره و به اذن الله یا با طلب از خداوند است.

ایشان می‌گوید که توسل به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، در حقیقت توسل به خداست. طلب کردن از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، طلب کردن از خدای عالم است، چون نبی مکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هر چه دارد از خدا دارد. این‌که وهابیت توسل به نبی مکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را تشبیه می‌کنند به بت‌پرستی، بالاترین جسارت را به ساحت مقدس نبی مکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌کنند.

حرمت تکفیر نزد امام شافعی

شافعی گفته است: هیچ کس از اهل قبله تکفیر نمی‌شود: به استثنای مجسّمه (قائل به جسمانی بودن خداوند متعال) و منکر علم خداوند متعال به جزئیات.

(کتاب توحید) نخستینِ واجبات، شناخت پروردگار، اعتقاد به واجب الوجود بودن او، یکتا بودنش، قدیم بودن او، شبهی نداشتن او، مَثَل و مِثل نداشتن. خداوند متعال با اسما و صفات ذاتیش و علم جزئی و کلی خود به امور، لایزالی است. اعتقاد به این که خداوند متعال رسولانش را به عنوان بشارت دهنده و بیم دهنده فرستاده است تا حجّت تمام شود و راه درست آشکار شود. ایمان به قدر، خوب و بدش، شیرین و تلخش، ایمان به غیب و هر آنچه از دیدگان ما پنهان است و خداوند راستگو از آن‌ها خبر داده است: از احوالات برزخ، حشر، جزا، عقاب، بهشت و دوزخ. کسی اهل قبله را نباید به دلیل ارتکاب گناهی تکفیر و او را جاویدان در جهنم بدانیم. از مشاجرات و نزاع‌های میان صحابه دست برداریم و حرف‌های درست آن‌ها را با احساس توجیه کنیم. خداوند ما و آن‌ها را در بهشت‌های خود منزل دهد. 

«متولی» گفته است: چنان چه مسلمانی بگوید: ‌ای کافر! بدون آن که آن را توجیه کند کافر می‌شود؛ زیرا او اسلام را کفر نامیده است. تصمیم قطعی به کافر شدن در آینده، موجب کفر در زمان حال است؛ هم چنین تردید داشتن در این که در آینده کافر می‌شود یا نه، سبب کفر در زمان حال است؛ هم چنین معلق کردن کفر به کاری در آینده باعث کفر در زمان حال می‌شود؛ مثل این که بگوید: اگر مالم یا فرزندم از بین برود؛ یهودی یا نصرانی می‌شوم. او گفته است: رضایت به کفر باعث کافر شدن می‌شود؛ حتی اگر کافری که می‌خواهد مسلمان شود از او بخواهد کلمه‌ی توحید را به او تلقین کند؛ و او این کار را نکند یا به او اشاره کند که اسلام نیاورد و یا به مسلمانی اشاره کند که مرتد شود؛ او کافر است؛ برخلاف زمانی که به مسلمانی بگوید: خداوند ایمان را از او بگیرد! یا به کافری بگوید: خداوند ایمان را روزیش نکند؛ این دو مورد کفر نیست؛ چون مصداق رضایت به کفر نیست؛ بلکه او را نفرین کرده که مجازاتش تشدید شود. البته قاضی حسین در «الفتاوی» وجه ضعیفی را آورده که هرکس به مسلمانی بگوید: خدا ایمانش را سلب کند! کافر می‌شود. والله اعلم.

اگر فردی به مسلمانی بگوید: ای کافر! بدون آن که آن را توجیه کند کافر شده است؛ زیرا اسلام را کفر نامیده است. 
هم چنین امـام شــافــعــی (رضی الله عنه) می گوید:« أقبل شهادة أهل الأهواء إلا الخَطّابیة؛ لأنّهم یشهدون بالزور لموافقیهم؛ شهادت تمام اهل بدعت را قبول می‏کنم جزخَطّابیه زیرا این‏ها شهادت دروغ را نسبت به موافقان خویشجایز می‏شمارند.»

نتیجه

از مجموع مطالبی که مورد بحث و بررسی قرار گرفت، به این نتیجه ما را رهنمون می­سازد که امام شافعی به مسأله تکفیر توجه داشت.  وی هم خود از آن حذر می­نمود و هم به پیروان خود هشدار می­داد که مبادا در حلقه تکفیر گرفتار شوند و بدین ترتیب، اقدام به توسعه­ی دایره مسلمانی می­نمود.امام شافعی (رض) امت اسلامی را به سوی امت واحده پیش برد و از تکفیر مسلمین نسبت به یکدیگر جلوگیری کرد.

 همچنین امام شافعی این نکته را بیان می­کرد که نباید اهل قبله را تکفیر نمود، هر چند ممکن است دیدگاه­ها در برخی فروعات دین مختلف باشد، زیرا آنچه که همه را زیر چتر دین مبین اسلام جمع می­کند، گفتن «شهادتین» و اهل قبله بودن است و اگر کسی از این دو شاخصه برخوردار بود، تکفیر او جایز نیست.بدیهی است امام شافعی با تکفیر مخالف بود و نه تنها از اهل بیت(ع)، بلکه از طرفداران اهل بیت(ع) نیز دفاع می‌ کرد و اگر دیدگاه‌ های فقهی ایشان پیاده شود بسیاری از مشکلات جهان اسلام حل و مرتفع خواهد شد.

کد N1704132

وبگردی