آفتاب
گفتگوی مهر با جمشید مرادیان-۱

هنر خشونت‌های جامعه را می‌زداید/ شادی را یک فضیلت بدانیم

هنر خشونت‌های جامعه را می‌زداید/ شادی را یک فضیلت بدانیم

جمشید مرادیان معتقد است نیاز شهروند امروز رشد عقل انتزاعی اوست و این کار با ابزار و زبان هنر میسر می شود.

خبرگزاری مهر-گروه هنر:  جمشید مرادیان متولد سال ۱۳۳۰ تهران است. او هنرمند پر کاری است که کار روی سنگ و چوب و آهن را بیش از همه تجربه کرده اما در این میان با چوب قرابت دیگری دارد. او یکی از معدود مجسمه سازانی است که تبحر خاصی در کار روی درختان خشک شده دارد و ساعت ها آنها را می تراشد تا از دل آنها تصویری بیرون بیاید. نمونه کارهای او در تهران را می توان در باغ موزه تهران دید و این روزها از خیابان ولیعصر حوالی تجریش که عبور کنید نیز جدیدترین اثرش را روی درختی خشکیده به یادگار گذاشته است.

 او دانش آموخته رشته مجسمه سازی از دانشگاه سوره است. عضویت در انجمن مجسمه سازان ایران، شرکت در چندین نمایشگاه گروهی و انفرادی در ایران و خارج از کشور، شرکت در بی‌ینال های مجسمه‌ سازی ایران، شرکت در سمپوزیوم چوب در ایران، شرکت در دهمین نمایشگاه بین المللی «اوزاکا» ژاپن ۲۰۰۱ ، شرکت در سمپوزیوم مجسمه سازی شانگهای چین ۲۰۰۳ و ساخت و طراحی ده ها اثر حجمی برای فضاهای عمومی و شهری و نصب آن در داخل و خارج از کشور برخی از فعالیت های این مجسمه ساز پرکار را تشکیل می دهند.

با این هنرمند که تا کنون در بیش از ۱۸ سمپوزیوم بین المللی حضور داشته است به گفتگو نشستیم که قسمت نخست آن را می‌خوانید. 

*پیش از شروع گفتگو بحثی را مطرح کردید درباره رشد عقل انتزاعی نزد مردم که هنر در این میان نقش مهمی دارد. قبل از شروع بحث مایلم یکبار خلاصه آنچه را فرمودید، بگویید زیرا به نظرم نقطه شروع خوبی برای گفتگو باشد.

من فکر می کنم یک خشونت رفتاری در شهر ما هست و حالا من می گویم برای تعدیل خشونت و رشد عقل انتزاعی می توان از زبان هنر کمک گرفت- بحث من این بود که در زندگی شهری قوانینی هست که برای فهم و عمل به آنها نیاز به رشد عقل انتزاعی شهروندان است. به طور مثال در کشور ما مد نیست که هیچ ماشینی وقتی به خط عابر پیاده می رسد ترمز کند تا عابر رد شود. در دیگر کشورها که در نزد مردمانش عقل انتزاعی رشد کرده آن خط کشی ها را که حافظ جان انسان هاست به صورت نرده می بینند پس لاجرم ترمز می کنند. در شهر من، شما نمی توانید به هیچ پرنده ای نزدیک شوید در حالیکه مثلا در ونیز اگر شما بنشینید و یک ساندویچ گوشه میدانی بخورید پرنده ها روی دستتان می نشینند و به ساندویچ تُک می زنند. من فکر می کنم یک خشونت رفتاری در شهر ما هست و حالا من می گویم برای تعدیل خشونت و رشد عقل انتزاعی می توان از زبان هنر کمک گرفت. این موضوع بیش از هر چیز تمرین می خواهد و البته در قدم نخست باور اینکه هنر می تواند به این فضا کمک کند. در واقع این سوال را باید پاسخ بدهیم که آیا می شود بدون هنر جامعه ای را اداره کرد؟

باید ضرورت هنر را برای مردم توضیح بدهیم و این باور در سطح جامعه ایجاد شود. مردم باید بدانند اگر بدون هنر سر کنند چه بلایی سرشان می آید و اگر به هنر نزدیک شوند چقدر بهتر می توانند زندگی کنند.

*در جامعه ای که مردم به معنای واقعی کلمه به هنر نزدیک نیستند چگونه می شود به آنها گفت با حذف هنر چه بلایی سرشان می آید؟

باید به جامعه نشان بدهیم آدمی که شعر می خواند یا سازی می زند یا مثلا با حافظ و سعدی دمخور است چگونه رفتاری دارد. این فرد قاعدتا نمی تواند دستش را گره کند و بکوبد به صورت کسی دیگر یا وسط خیابان فریاد بکشد- اینجاست که نیاز به تمرین داریم. باید به جامعه نشان بدهیم آدمی که شعر می خواند یا ساز می زند یا مثلا با حافظ و سعدی دمخور است چگونه رفتاری دارد. این فرد قاعدتا نمی تواند دستش را گره کند و بکوبد به صورت کسی دیگر یا وسط خیابان فریاد بکشد. وقتی آدم ها ببینند در عرصه هنر چه لطافت هایی هست به یقین می رسند و بعد از از سرگذراندن تمرین زیبایی شناسی، بهره بیشتری از هستی می برند. یکی به کوه نگاه می کند و چنان تعریفی از کوه به شما ارائه می دهد که متحیر می مانید و با خود می گویید من هم همین کوه را می بینم پس چرا نمی توانم چنین تعریفی از کوه داشته باشم. این به خاطر همان تمرین است و اینکه آن فرد با تمرین هنر و زیبایی شناسی می تواند خیال پردازی و یا آشنایی زدایی کند.

هنر عمق بیشتری در اندیشه آدم ایجاد می کند. هایدگر تاکید می کند خودفهمی خود را بالا ببرید تا سهم بیشتری از هستی داشته باشید. اینهایی که می گوییم یک بسیج عمومی می خواهد. ما در دنیای امروز نیاز داریم تا به هنر نزدیک شویم تا راحت تر باقی مسائل را تحمل کنیم. خیلی ساده بگویم افراد در جامعه امروز باید بلد باشند در سایه امکانات محدودشان از زندگی لذت ببرند. باید بلد باشند وقتی یک ماشین ارزان قیمت سوار می شوند از آن لذت ببرند و چون گران قیمت نیست آن را خراب نکنند. افق دید آدمی با هنر گسترش پیدا می کند.

*من از همین جا به موضوع هنرهای شهری که بیشترین ورود را به زندگی مردم دارد، نقب می زنم. در واقع برخورد مردم با هنرهای شهری انتخابی نیست در حالیکه برای رفتن به گالری ها نیاز است شما انتخاب کنید. شما طی یک هفته روی یکی از درختان خشکیده خیابان ولیعصر مشغول به کار بودید تا در نهایت از دل آن یک اثر هنری خلق شد. در این میان رهگذرانی از کنار شما عبور کردند و با این پروسه خلق اثر هنری رو به رو شدند. برخوردها با این پدیده که در قالب خلق اثر شهری می گنجد چگونه بود؟

- من ۱۸ بار در سمپوزیوم ها کار ساختم و معتقدم هنر را نمی توانیم دوسویه کنیم مگر اینکه آن را به دل جامعه ببریم. ما در چنین فعالیت هایی است که به مخاطب نزدیک می شویم. اگر کاری در آتلیه و در خلوت هنرمند ساخته شود و بعد به نمایش در بیاید حتی ممکن است مردم را دچار هراس کند.

*هراس! از چه جهت؟

- از این جهت که آدم ها با خود می گویند مثلا این اثر را مرادیان خلق کرده است و او هنرمند زاده شده و من نمی توانم این کار را بکنم اما وقتی کنار خیابان با ابزار ساده ات یک اثری خلق می کنی، مردم ماده خامی را که به اثر هنری تبدیل می شود و نوع فعالیت تو را می بینند و می فهمند تو هم مانند خودشان هستی و در حالت خلاقیت قرار گرفته‌ای؛ در واقع آدمی نیستی که در حال خلاقیت حالات عجیب و غریبی داشته باشی. من یک هفته با مردم از نزدیک برخورد کردم. مردم ما عموما مردمان خوبی هستند و نوع تعامل شان به همان صورتی است که در دیگر جاهای دنیاست. یک عده هم ایراد می گرفتند مثلا می گفتند چرا این درخت ها را خراب می کنید و حتی منتظر پاسخ هم نمی ماندند که بگویم آنچه من دارم رویش کار می کنم دیگر درخت نیست بلکه یک چوب خشک شده است که فقط می توانی ببری و بگذاری در شومینه. برخی فکر می کردند منِ مجسمه ساز، دشمن درختان خیابان ولیعصر هستم و از کره ماه آمده ام تا این درخت ها را نابود کنم، اما اکثر مردم برخورد خوبی داشتند و درک عمیقی از چیزی که می ساختم داشتند به همین دلیل مرا تشویق می کردند و عکس و فیلم می گرفتند.

*بین شمای هنرمند که در سطح هنرهای شهری کار می کنید و مردم آیا حلقه های مفقوده ای وجود دارد که باید تقویت شوند؟

من طراح سمبل المپیک ۲۰۰۸ پکن بودم و با مجسمه سازی نشان عالی المپیک را دارم. اما چند نفر از مردم من این را می دانند. یا حتی چند نفر از اهالی رسانه؟ ایرنا یک فیلمی از مراسم اهدای مدال گرفت که تنها چند ثانیه اش را پخش کردند

- رسانه ها یکی از حلقه های مفقوده هستند. در واقع آنها پل ارتباطی ما و مردم هستند. من طراح سمبل المپیک ۲۰۰۸ پکن بودم و با مجسمه سازی نشان عالی المپیک را دارم اما چند نفر از مردم من این را می دانند. یا حتی چند نفر از اهالی رسانه؟ ایرنا یک فیلمی از مراسم اهدای مدال گرفت که تنها چند ثانیه اش را پخش کرد. آیا ما به چنین افتخاراتی نیاز نداریم؟ شادی ای که اصغر فرهادی با گرفتن اسکار خود به ما داد فقط با همان اتفاق می توانست رخ بدهد. باید به این افتخارات پرداخت. سر در باغ اپیکور نوشته شده است: ای غریبه که از اینجا می گذری به این باغ درآی که به تو شادی ای هبه خواهد شد که شادی بهترین فضیلت هاست. اگر ما شادی را یک فضیلت دانستیم آنوقت به واقع قدمی در راه اشاعه هنر نیز بر می داریم.

* از همین منظر شادی بگذارید یکبار دیگر به هنری که شما دارید ورود کنیم. شخصا هر وقت می بینم یک درخت خشکیده را به یک اثر هنری تبدیل کرده اید احساس می کنم در جان درختی که دیگر حیاتی در آن نبود یکبار دیگر با هنر روحی دمیده اید و دیگر یک شیء بی جان نیست. این با خود یک شعفی به همراه می آورد. شما چگونه طی یک هفته می توانید روی درختی که هنوز ریشه های خشکیده اش در خاک است طرحی ببینید و آن را از دلش بیرون بکشید؟ آیا طرح هایی از قبل دارید یا بداهه کار می کنید؟

- وقتی من روی درختی کار می کنم و آن را به یک اثر هنری تبدیل می کنم قطعا مبانی زیبایی شناسی، حجم، تکنیک و اندیشه پشتش است. هر وقت از من می پرسند چقدر زمان برای ساخت فلان کار گذاشتی می گویم ۵۰ سال و ۱۰ روز. در واقع شما باید آن ۵۰ سال را هم ببینید؛ همه آنچه در آن ۵۰ سال خوانده ام، دیده ام و تمرین کرده ام. 

* آثار خلق شده روی چوب شما دقیقا در چند کشور وجود دارد؟

- در ایتالیا ۷ بار روی چوب کار کردم اما درخت خشک شده نبودند. در فرانسه هم هر بار کار کردم روی چوب بوده است. در چین روی برنز و سنگ کار کردم، اما بیشترین کارهایم در کشور خودمان است. در سمنان کارهایی روی چوب کردم. در کرمان روی ۵ درخت خشک شده کار کردم و در کرج هم روی درختان خشک شده سرپا کار کردم. در باغ موزه چند کارم روی درخت های خشک شده هست و همین طور در حیاط دانشگاه امیرکبیر هم اثری دارم. 

ادامه دارد...

کد N1673238

وبگردی