آفتاب

راز بزرگ نوعروس مطلقه فاش شد/ "او می گفت مجرد بوده ام!"

راز بزرگ نوعروس مطلقه فاش شد/ "او می گفت مجرد بوده ام!"

اوراق نشان می‌داد که شیدا دو سال در عقد مردی بوده و حالا با ارسال مدارک شخصی‌اش به یک مؤسسه درخواست وام کرده. برای سعید روشن شد که نامزدش قبلاً ازدواج کرده و ضمن مطالبه مهریه 314 سکه، به جای بخشی ازطلب اش، دو خودرو از همسر سابقش تحویل گرفته است.

برگشت خوردن بسته پستی، راز پنهانی عروس خانم را آشکار کرد و داماد جوان به جای تالار عروسی راهی دادگاه خانواده شد.


مجتمع قضایی ونک مثل همیشه شاهد حضور مراجعان زیادی بود. در گوشه‌ای از راهروی طبقه اول، مقابل شعبه 261 پسر جوانی با چهره‌ای آرام ایستاده بود تا برگه‌ای را ضمیمه پرونده‌اش کند.


این جوان بدون آنکه حرفی بزند در میان افکار به هم ریخته خود فقط به دیگران نگاه می‌کرد. او به اتفاقی که زندگی مشترکش را در همان آغاز راه متلاطم کرده بود فکر می‌کرد. و...


«سعید» حالا 30 ساله بود اما از نوجوانی در فروشگاه‌های لاستیک خودرو در مرکز شهر شاگردی کرده بود و پس ازسال‌ها برای خودش کسب و کار موفقی راه انداخته بود. او طی هشت سال گذشته با کار شبانه روزی، یک مغازه کوچک لاستیک فروشی راه انداخته و از سال گذشته به فکر تشکیل خانواده افتاده بود.


سعید قبل از آشنایی با «شیدا» به خواستگاری چند دختر که خواهر و مادرش معرفی کرده بودند رفت اما همسر مورد علاقه‌اش را درمیان آنها ندید. تا اینکه یک روز دختر جوانی برای خرید لاستیک به مغازه‌اش رفت و بعد از چند دقیقه گفت‌و‌گو از سعید خواست در فروختن دو خودرویی که مالک آنها بود کمکش کند.


همین ماجرا باعث آشنایی بیشتر آنها شد و یک ماه بعد سعید به این نتیجه رسید که با توجه به تحصیلات دانشگاهی، شخصیت آرام و نوع پوشش شیدا، او می‌تواند همسر مناسبی برایش باشد.به همین خاطر یک روز از شیدا خواستگاری کرد.


برای سعید صداقت و راستگویی موضوع مهمی بود، به همین دلیل پس از کمی تحقیق محلی درباره حرف­هایی که پشت سر دختر جوان در محل زندگی‌اش شنیده بود، از او سؤالاتی کرد. شیدا هم در پاسخ گفت؛ قبل از آشنایی‌‌شان نامزد داشته اما این موضوع به هم خورده و حالا هیچ‌کس در زندگی‌اش نیست و فقط او را دوست دارد. شیدا حتی گفت که آن دو خودرو را به جای طلبی که خانواده‌اش از یک کلاهبردار داشته‌اند گرفته‌اند.


بدین‌ترتیب پسرجوان با اطمینان خاطر، ازتصمیم قطعی‌اش برای ازدواج گفت. سرانجام مراسم عقد آنها با برگزاری یک جشن خصوصی برگزار شد و عروس خانم با مهریه 614 سکه طلا به عقد داماد جوان درآمد. بعد هم قرارشد سال آینده با برگزاری یک جشن مفصل در باغی بزرگ زندگی مشترکشان را شروع کنند.


در دوران نامزدی مشکل خاصی میان زوج جوان پیش نیامد جز آنکه شیدا گاهی از صبح زود تا عصرازخانه پدرش بیرون می‌رفت. دلیل این موضوع را هم پیگیری شکایت خانواده‌اش از یک کلاهبردار فراری عنوان کرد. تا اینکه یکی از دوستان سعید خبر آورد که شیدا را جلوی مجتمع قضایی خانواده در شرق تهران دیده است.


وقتی سعید با تعجب از همسرش در این باره پرسید، نامزدش گفت که ردی از مرد کلاهبردار پیدا کرده‌اند. چند ماه از این ماجرا گذشت و سعید با انگیزه بیشتری در مغازه‌اش کار می‌کرد تا بتواند هزینه‌های خرید خانه‌ای مستقل، جشن عروسی مجلل و یک سفر رؤیایی را فراهم کند. درست دو ماه پیش بود که داماد جوان با دو بلیت کنسرت و یک دسته گل به در خانه پدرزنش رفت تا عروس خانم را غافلگیر کند. اما ناگهان پشت در پستچی را دید که بسته‌ای برگشتی دردست داشت. او به‌دنبال شیدا بود. سعید بسته را گرفت و وقتی ازسرکنجکاوی آن را باز کرد تا به قول خودش بهانه‌ای برای سر به سرگذاشتن همسرش داشته باشد، ناگهان بادیدن برگه‌های داخل پاکت خشکش زد. دسته گل از دستش افتاد و زبانش بند آمد. اوراق داخل پاکت نشان می‌داد که شیدا دو سال در عقد مردی بوده و حالا با ارسال مدارک شخصی‌اش به یک مؤسسه درخواست وام کرده است. 


با افشای این راز، برای سعید روشن شد که نامزدش قبلاً ازدواج کرده و ضمن مطالبه مهریه 314 سکه، به جای بخشی ازطلب اش، دو خودرو از همسر سابقش تحویل گرفته است. به این ترتیب روزی که قرار بود سعید برای تعیین وقت تالار عروسی مراجعه کند راهی دفتر خدمات قضایی شد تا با تقاضای طلاق هر چه زودتر راهش را از این زندگی مشترک جدا کند.


از روزی که زن و شوهر جوان به خاطر ماجرای بسته برگشتی بحث و جدل کرده بودند، دو ماه می‌گذشت و آنها در این مدت علیه هم چند پرونده در دادگاه‌های مختلف تشکیل داده بودند. سعید به خاطر فریب در ازدواج و تمکین و شیدا برای دریافت مهریه، نفقه و کتک کاری علیه هم دادخواست تنظیم کرده بودند.


در آن صبح چند روز مانده به آخر سال هم سعید به شعبه 261 دادگاه خانواده آمده بود لایحه‌ای را به پرونده‌اش ضمیمه کند تا شاید از پرداخت 614 سکه مهریه زنی که حتی یک روز با او زندگی نکرده، خود را رها کند. جوان لاستیک فروش در لحظات انتظار برای داخل شدن به دادگاه با خود فکر می‌کرد چرا زندگی مشترک روی تلخ خود را به او نشان داده و چرا چرخ تقدیر به نفع او حرکت نکرده است؟


ایران
کد N1670633

وبگردی