آفتاب

از اندرونی به صحنه عمومی

از اندرونی به صحنه عمومی

در ایران طی صد سال اخیر، حضور زنان در عرصه عمومی به‌طور مستمری در حال تقویت بوده است. قرن20 را باید قرن زن نامید، چراکه شرایط زنان در ...

فریدون اکبرزاده، انوشه دربندی

در ایران طی صد سال اخیر، حضور زنان در عرصه عمومی به‌طور مستمری در حال تقویت بوده است. قرن20 را باید قرن زن نامید، چراکه شرایط زنان در این قرن تحولات اساسی را پشت‌سر گذاشته و در عرصه‌های اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی دگرگونی‌های گسترده‌ای شکل گرفته است. آغاز بیداری زنان ایران را باید جنبش تنباکو دانست. البته نقش‌آفرینی سیاسی زنان وابسته به دربار در فصل‌های مشخصی از تاریخ ایران همواره وجود داشته و قابل انکار نیست، اما انقلاب مشروطه آغاز جنبش زنان ایران در حرکت به سمت حقوق خویش است. این انقلاب و آزادی‌ها و امتیازات سیاسی ـ اجتماعی برخاسته از آن زمینه مشارکت زنان تجددخواه را فراهم کرده و موجب شد از یکسو این گروه بتوانند خواسته‌ها و اهداف خود را ورای محافل بسته سنتی به عرصه عمومی جامعه بکشانند و از سوی دیگر برای دستیابی به اهداف خود اقدام به پیوند با جنبش عمومی کنند.

 

تا قبل از جنبش مشروطه، حضور و فعالیت زنان در امور اجتماعی و سیاسی کشور تابعی از نظر و حکم علما بود. پس از پیروزی مشروطه‌طلبان، فضا برای حضور و شرکت زنان در جامعه فراهم شد: آنها در جشن گرامیداشت گشایش مجلس شورای ملی حضور داشتند؛ سرمایه قابل‌توجهی را با اهدای طلاهای خود برای تاسیس بانک ملی فراهم کردند؛ در جریان مورگان شوستر و تهدید روس‌ها، کالاهای روسی را تحریم کرده و حتی اقدام به تظاهرات مسلحانه کردند. در واقع انقلاب مشروطه زمینه‌ساز جسارت زنان در مشارکت و حضور سیاسی ـ اجتماعی شد و اولین انجمن‌های زنان، نشریات زنان و مدارس دخترانه محصول این تحول فکری و فرهنگی زنان جامعه ایران بود. در این دوران و در پی بسط حوزه روزنامه‌نگاری، نثر زنان هم از زبان نوشتاری خارج و وارد حیطه عمومی‌شد.

آنچه حائز اهمیت است این نکته است که این گذار را طبقه متوسط جامعه به جای زنان طبقه اشراف و دربار انجام می‌دهد و دیگر اینکه مطالبات آنها در راستای احقاق حقوق و مشارکت سیاسی، اجتماعی و فرهنگی عموم زنان است. پس از مشروطه به‌رغم افزایش شدت حضور و فعالیت زنان، قانون اساسی به صراحت زنان را از فعالیت سیاسی بازداشت. بی‌توجهی مجلس ملی و مشروطه‌گران به مطالبات و خواسته‌های حداقلی زنان باعث شد به مرور زنان دچار دگرگونی در بینش سیاسی شده و برای اولین بار به‌طور منسجم به فعالیت سیاسی روی آورند. هرچند سرمایه اجتماعی اولیه زنان ایران طی مشروطه‌خواهی بر مبنای استقلال وطن بود اما پس از نادیده گرفته شدن حقوقشان در مجلس ملی، به بیان معضلات و مشکلات قشر خود پرداخته و برای حضور در اجتماع به تشکیل انجمن‌های سیاسی روی آوردند. انجمن‌های شکل گرفته به سرعت از سوی زنان طبقات پایین مورد استقبال قرار گرفت و بیشترین نقش را در سازماندهی خواسته‌های زنان ایفا کردند.

در دوران رضا شاه بنابر پاره‌ای دگرگونی‌های اساسی در جامعه، وضعیت زنان نیز تحول چشمگیری یافت. در این دوره با تمام موانع نظام سنتی ـ اخلاقی برای اولین بار امکان تحصیلات عالیه برای زنان فراهم آمد و همچنین با اصلاح قانون مدنی، حقوق تعریف‌شده‌ای به زنان تعلق گرفت. البته کشف حجاب هرچند از یکسو میزان حضور اجتماعی زنان در جامعه مردانه را تقویت کرد اما از سوی دیگر به دلیل مغایرت با روح اخلاقی ـ مذهبی جامعه سنتی زنان در درازمدت به نقطه عطفی برای اعتراض علیه سیاست‌های اجباری حکومت پهلوی مبدل شد.

پس از شهریور 1320، اوضاع آشفته داخلی، بی‌ثباتی سیاسی و نبود دولتی قدرتمند برای پشتیبانی از تغییرات در حیطه زنان، اندک فعالیت سازمان‌یافته زنان را نیز با مشکل مواجه کرد. با این همه در این دهه به کوشش صفیه فیروز جمعیت «شورای زنان ایران» شکل گرفت که هدفش کسب برابری با مردان و بالا بردن سطح آگاهی فکری و فرهنگی زنان بود. همچنین حزب توده و سایر گرایش‌های مارکسیستی ـ فمینیستی نیز توانستند در جلب نظر زنان موفق عمل کنند و بخشی از فعالیت‌های خود را به زنان و امور زنان اختصاص دادند. تا اوایل دهه 1340، عمده فعالیت سازمان‌های زنان در زمینه خیریه و کمک به طبقات محروم جامعه و تلاش در راستای بهبود شرایط آموزشی زنان بود. از ابتدای دهه 40 تا پیروزی انقلاب اسلامی، نظام سیاسی با انباشتی از خواسته‌های برآورده‌نشده زنان درگیر بود. در این دوران فعالیت سیاسی زنان از دو جهت امتداد یافت: از یکسو زنان مخالف سلطنت که به علت برچیده شدن تشکیلات مستقل زنان، در احزاب موجود در جامعه مشارکت می‌کردند؛ از سوی دیگر به‌واسطه تصویب قانون حق رای زنان پس از انقلاب سفید شاه در 1341، شاهد گروهی از زنان هستیم که وارد مجلسین ایران شدند.

این گروه با سیاست‌های حاکم موافقت کامل داشتند و بر این اساس قادر به موضع‌گیری قاطع و عملی در قبال شرایط اجتماعی که زنان در آن به سر می‌بردند، نبودند. در نتیجه نه‌تنها در ایجاد ارتباط با توده مردم دچار مشکل بودند بلکه توان چانه‌زنی برای بهبود شرایط زنان و تغییر در قوانین دست و پاگیر مربوط به خود را نیز نداشتند. پس از انقلاب سفید، شمار موسسات آموزشی سه برابر شد؛ این انقلاب مسائل زنان را برای نخستین بار به‌طور جدی مدنظر قرار داد. زنان از حق رای برخوردار شدند، توانستند مناصب انتصابی را عهده‌دار شوند و همچنین در سمت‌های قضایی ـ وکالت و قضاوت ـ فعالیت کنند؛ علاوه بر آن قانون حمایت از خانواده در سال 1346 محدودیت‌هایی برای مردان در اموری چون طلاق، چندهمسری و حضانت فرزندان ایجاد کرد و متعاقب آن سن ازدواج دختران را به 15 سال افزایش داد. در کنار این قوانین، دولت اقدام به ایجاد سپاه دانش و بهداشت با هدف توسعه بهداشت و آموزش زنان کرد. اما پاسخ به چرایی عدم موفقیت دولت پهلوی در جذب سرمایه اجتماعی زنان به‌عنوان یکی از مهم‌ترین گروه‌هایی که می‌توانست حامی دولت و مشروعیت‌بخش آن باشد و چگونگی تبدیل جنبش‌های زنان به سرمایه‌ای برای انقلاب اسلامی موضوعی است که نیاز به بررسی جدی دارد.

به عقیده برخی از متفکران حوزه انقلاب، از موضوعات جدیدی که انقلاب اسلامی وارد جامعه‌شناسی علل وقوع انقلاب‌ها کرد، نقش زنان در انقلاب است. بحثی که عمدتا در سایر انقلاب‌ها یا چندان چشمگیر نبوده یا مورد مطالعه قرار نگرفته است. آنچه تمامی نظریه‌پردازان در بررسی و مطالعه انقلاب 1357 ایران بر آن تاکید دارند، این واقعیت است که انقلاب ایران از نظر بسیج توده‌ای فراگیر و شرکت مردم از تمامی طبقات و اقشار جامعه نسبت به سایر انقلاب‌ها، چه پیش و چه پس از خود، وضعیت استثنایی داشته است. یک عنصر منحصربه فرد بودن این انقلاب از دید تمامی نظریه‌پردازان، ایدئولوژی انقلابی و فرهنگ مشترک شیعی در کنار رهبری کاریزماتیک آیت‌الله خمینی است؛ اما عنصر منحصر به فرد دیگری که باید برای انقلاب متصور شد استفاده از سرمایه اجتماعی زنان از سوی رهبران سنتی‌تر انقلاب است. انقلاب اسلامی توانست زنان سنت‌گرا را به صحنه‌های اجتماعی و سیاسی وارد کرده و به حضور آنها جنبه شرعی ببخشد. اما نکته اینجاست که در کنار امواج خروشان زنان سنت‌گرا (با حجاب) شاهد همراهی این طیف از سوی طبقه مدرن و تحصیلکرده زنان که عمدتا پیش از جنبش انقلاب نیز در امور اجتماعی و تا حدودی سیاسی مشارکت داشتند، بودیم.

همدلی و همسویی زنان کشور در انقلاب مبین این امر است که زنان انقلاب را محملی برای دستیابی به حقوق ضایع شده خود می‌دانستند آن‌قدر که حتی با ابعاد عقیدتی آن خود را وفق دادند. موقعیت اجتماعی زنان در دهه 1340 تحولات عمده‌ای را تجربه کرد، این تحولات زمینه‌ساز انسجام حرکت زنان به سمت هویت‌خواهی و طرح مطالبات اجتماعی ـ سیاسی آنان شد که خود عامل مهمی در تکوین جنبش زنان به‌عنوان سرمایه اجتماعی حیاتی برای انقلاب محسوب می‌شد. در دهه 1350 و به‌دنبال ایجاد حزب رستاخیز، شاه وزارتخانه‌ای برای امور زنان ایجاد کرد؛ از نیروی کار زنان در سپاه دانش بهره بیشتری برد؛ سن ازدواج زنان را به 18 سال افزایش داد؛ درمانگاه‌های کنترل زاد و ولد را گسترش داد و سقط جنین را برای نخستین بار در 12 هفته نخست بارداری مجاز اعلام کرد همچنین با تاکید بر قانون حمایت از خانواده سال 1346، رسیدگی به دعاوی خانواده را هر چه بیشتر در حیطه دادگاه خانواده قرار داد. همین مسائل از یکسو سلطه بر زنان را کاهش داد و از سوی دیگر زنان را در بیان مطالباتشان تقویت کرد. با توجه به تمامی این اقدامات آنچه در عمل شاهدیم، واگرایی طیف گسترده‌ای از زنان در تمامی طبقات جامعه از رژیم حاکم بوده است.

اصلاحات ارضی شاه ضربه نهایی برای تقویت یکپارچگی زنان علیه استبداد پدرسالارانه پهلوی بود. اصلاحات ارضی محمدرضا شاه، نه تنها به بهبود وضعیت زنان روستایی منجر نشد بلکه عامل افزایش مهاجرت زنان همراه مردان شد؛ این جمعیت حاشیه‌نشین اولین گروه از زنانی بودند که به صف انقلاب پیوستند. مضاف بر آن به‌واسطه اقدامات قانونی صورت گرفته در طول سلطنت پهلوی دوم، قشر بینابینی از زنان در فاصله بین الگوی زن مدرن غربی و زن سنتی شکل گرفت و تقویت شد که تحصیلکرده، شاغل و دارای نگرش‌های جدید بود اما به‌طور همزمان الگوبرداری مذهبی از حضرت فاطمه و حضرت زینب را نیز داشت؛ این قشر به سرعت توانست به لحاظ فکری بر دو باور سنتی و مدرن غلبه کرده و هر دو گروه را در خود جذب کند. همین مساله منجر به سیاسی شدن توده عظیم زنان شده و فضای مناسب برای حضور و مشارکت آنها در فرآیند انقلاب را تسهیل کرد. برای توضیح بهتر عملکرد مثبت سرمایه اجتماعی زنان در انقلاب اسلامی باید اشاره‌ای به نظرات جامعه‌شناسان و متفکران در این حیطه نیز داشت. مشارکت و نقش زنان در انقلاب تا آن اندازه برجسته بود که نظریه‌پردازانی چون گلدستون، فوران، مقدم و ارجمند، بخشی از مطالعات خود در این حیطه را به بررسی نقش زنان اختصاص داده‌اند.

مقدم در بررسی نقش زنان در انقلاب‌ها چهار بعد اصلی را در نظر دارد: 1) جنسیت که معتقد است دگرگونی اقتصادی، ایدئولوژیکی، سیاسی و فرهنگی را شکل می‌دهد. 2) روابط جنسیتی موجود در جامعه بر اهداف انقلابی، گفتمان‌ها و الگوهای بسیج انقلاب تاثیر می‌گذارند. 3) رژیم‌های انقلابی همیشه برای روابط جنسیتی قوانینی وضع می‌کنند که بازتعریفی از روابط مرد و زن است. 4) ممکن است انقلاب‌ها به نیازهای عملی جامعه پرداخته و نسبت به اهداف فمینیستی جهت‌گیری خاصی نداشته باشند یا امکان این هست که در جهت آزادسازی زنان برنامه‌هایی داشته باشند. او با این مقدمه درخصوص نقش سرمایه اجتماعی زنان در انقلاب اسلامی این نقش را دارای دو اثر مستقیم و غیرمستقیم می‌داند؛ تاثیر غیرمستقیم آن تهدید باورها و هنجارهای سنتی مردان طبقات پایین جامعه از طریق رشد و به تعبیر وی غربی شدن زنان طبقه متوسط بود و اثر مستقیم آن را شرکت فعالانه زنان در تظاهرات و اقدامات ضد رژیم می‌داند که به عقیده وی باعث تقویت قدرت جنبش شده و به علاوه مشارکت بیشتر مردان را نیز تحریک می‌کرد.

الگویی که جان فوران برای نقش زنان در انقلاب اسلامی ارائه داده نیز در بررسی سرمایه اجتماعی زنان موثر است. الگوی مدنظر فوران، الگوی زنان و خانواده است؛ وی پیشرو این الگو را انقلاب فرانسه می‌داند و معتقد است انقلاب‌های مکزیک، ایران، الجزایر و اروپای شرقی از این الگو بهره برده‌اند. بر مبنای این نگرش تحول در مناسبات جنسیتی تاثیر چشمگیری بر پیامدهای انقلابی داشته است. در انقلاب اسلامی به عقیده فوران جنسیت در ترکیب با روابط طبقه‌ای یکی از عوامل علّی خیزش علیه رژیم شاه بود و دست کم بخشی از ائتلاف انقلابی را در جهت اسلامی کردن جنبش سوق داد. در حقیقت فوران، رشد زنان طبقه متوسط را یکی از عوامل مهم در مشارکت مردان طبقات سنتی برای اهداف انقلابی می‌داند که با شعار بازگشت به خویشتن مطرح شده بودند. فوران در این بحث اشتراک تفکری با مقدم دارد. اما نکته‌ای که وی بر آن تکیه می‌کند مشارکت و حضور تعداد بی‌شمار زنان از تمامی گروه‌های اجتماعی در انقلاب است.

وی برای مخالفت زنان دلایل گوناگونی شامل محرومیت اقتصادی، سرکوب سیاسی، تعیین هویت اسلامی و گرایش به جامعه سوسیالیستی را بر می‌شمارد؛ بنابراین دلایل تظاهرات خیابانی گروه عظیمی از زنان را در بر می‌گرفت. همچنین در دیدگاه رهبران انقلاب وظیفه حفظ خانواده و همبستگی اجتماعی بر عهده زنان بود. فوران این ارزش‌گذاری زنان در بیانیه‌های رهبران انقلابی را عامل حیاتی در بسیج نیروی زنان طبقه متوسط چپ و لیبرال با نیروهای سنتی می‌داند. نگرش دیگر درخصوص تقویت سرمایه اجتماعی زنان در راستای انقلاب این واقعیت را در بر می‌گیرد که روند نوسازی در حوزه اقتصادی نیز برای زنان صرفا افزایش انتظارات را در پی داشت و امکاناتی که شاه به‌واسطه تصویب برخی قوانین برای زنان فراهم می‌کرد، پاسخگوی انتظارات ایجاد شده آنان نبود. در این دوره تحصیلات عالی و گسترش سواد در میان زنان نیز از دیگر منابع نارضایتی آنها نسبت به وضع موجود بود. در کنار این عوامل تعارض نظام ارزشی اکثریت زنان مسلمان ایرانی و ارزش‌های مورد تبلیغ رژیم را نباید نادیده انگاشت.

زنان انقلابی در اواخر دوره پهلوی عمدتا به دو جناح وابسته بودند: جناح اسلام‌گرا و جناح مارکسیست‌ها؛ توده زنان کشور نیز در روند اولیه انقلاب ساکت نبودند و با توزیع جزوات، پناه دادن به زخمیان یا فعالان سیاسی مورد حمله در تظاهرات خیابانی، سنگرسازی در برابر پلیس و جنگ زیرزمینی به‌عنوان اعضای جنبش چریکی حضوری مستمر داشتند. به تدریج و در روند مردمی شدن هرچه بیشتر انقلاب، زنان فراتر از مباحث جنسیتی و به‌عنوان یک ایرانی عمل کردند. آنان خشمشان را نه به‌عنوان یک زن در نقش مادری، خواهری یا همسری بلکه به‌عنوان فردی از اجتماع علیه نظام نشان دادند. در مقابل فضای انقلاب نیز این فرصت را در اختیار زنان قرار داد تا در قالب حرکت‌های جمعی چون تظاهرات ضمن برقراری ارتباط با هم نوعان و هم جنسان خود، از فضای محدود و بسته محیط‌های خصوصی فاصله گرفته و به‌عنوان اعضای جامعه مطالبات سیاسی، فرهنگی و اجتماعی خود را پیگیری کنند. درواقع قالب خشونت وار و طغیان‌گر انقلاب نه تنها بلوغ فزاینده سیاسی ـ اجتماعی زنان را در پی داشت بلکه به قشر عظیمی از آنها مشارکت و طرح دعوی مطالباتشان را نیز آموخت. به زنان به‌عنوان یک فرد جامعه مدنی فرصت فعالیت و تاثیرگذاری داد.

همین بسیج عمومی سرمایه اجتماعی زنان بود که توانست در دوران جنگ به فضای فرهنگی ـ روانی مقاومت و مبارزه و به امداد پشت جبهه‌ها کمک شایانی کند. در آخر باید متذکر شد که در بحث بهره‌گیری از سرمایه اجتماعی زنان توسط رهبران مذهبی انقلاب نکته اینجا است که با شروع نهضت انقلابی شاهد چرخش در نگرش رهبران اصلی مذهبی انقلاب نسبت به زن هستیم. تا پیش از آن موافقت چندانی با حضور سیاسی زنان در صحنه از سوی رهبران و طبقات سنتی صورت نمی‌گرفت و حتی در 1342 که قانون اعطای حق رای به تصویب رسید با مخالفت شدید و گسترده روحانیت و بازار به‌عنوان نماد طبقه سنتی جامعه مواجه شد؛ اما در جنبش معطوف به انقلاب همین رهبران حضور زنان را برای دستیابی به اهداف انقلاب، ضروری دانستند. آیت‌الله خمینی‌(ره) مشارکت زنان را وظیفه شرعی اعلام و اظهار کرد زنان حق دخالت در سیاست را دارند و این یکی از تکالیف آنها است.

در واقع دو محور فکری نوزایی اسلامی و روشنفکری دینی طرح شده در اعلامیه‌های امام خمینی و نوشته‌های دکتر علی شریعتی باعث تحول در زیربنای حیات سیاسی ـ فرهنگی جامعه‌شد و مدل جدیدی از مشارکت، فعالیت و همسویی زنان در جامعه را ارائه داد که در آموزه‌های دینی تجلی یافته بود و همین آموزه‌های دینی عامل پیوند زنان جامعه ایران از یکسو با یکدیگر و از سوی دیگر با جنبش انقلابی شد. در حقیقت آنچه سرمایه اجتماعی زنان را در راستای اهداف انقلاب قرار داد. همین پیوند بوده است.

 

منبع: فصلنامه زن و فرهنگ

کد N1641237

وبگردی