آفتاب
واکاوی

شایگان: به علم جدید نرسیدیم

شایگان: به علم جدید نرسیدیم

داریوش شایگان، متفکر و شرق‌شناس است. او آثار خود را به زبان فارسی و فرانسه نوشته است. در این جا بخشی از یک گفت‌وگو با او را ...

داریوش شایگان، متفکر و شرق‌شناس است. او آثار خود را به زبان فارسی و فرانسه نوشته است. در این جا بخشی از یک گفت‌وگو با او را می‌خوانید:

 

جایی نوشته‌اید كه آنها می‌دانستند كه نمی‌دانند اما ما فكر می‌كردیم همه‌چیز را می‌دانیم.

بله، نویسنده‌ای غربی می‌گوید كه غربیان همیشه می‌دانستند كه چیزی را نمی‌دانند و باید به آن پی ببرند. در غرب جهل، محرك دانایی شد. ولی ما چون فكر می‌كردیم همه‌چیز را می‌دانیم، دنبال دانایی نمی‌رفتیم. همین حالا هم اگر با یك عالم سنتی صحبت كنید، طوری حرف می‌زند كه انگار همه‌چیز را می‌داند، اینكه از كجا آمده‌ایم، به كجا می‌رویم، وظیفه و تكلیف آدم‌ها چیست و قس‌علی‌هذا. به تعبیر عامیانه آدرس دستمان است و گم نمی‌شویم، درحالی كه آنها دربه‌در دنبال آدرسند. درست است كه سده‌های چهارم و پنجم هجری (دهم و یازدهم میلادی) مصادف است با دوره شكوفایی فرهنگ بزرگ اسلامی، دوره‌ای كه بیت‌الحكمه داشتیم و متون یونانی به عربی ترجمه می‌شد و در طول قرون وسطا این متون از عربی به لاتینی ترجمه شد و تفكر یونانی از طریق زبان عربی به اروپا راه پیدا كرد. اما این دولت مستعجل است و بعد از وقوع جهش علمی غرب، از قرن پانزدهم غربیان به متون اصلی مراجعه می‌كنند و چنان دور برمی‌دارند و راه می‌افتند كه دیگر نمی‌شود جلویشان را گرفت، این حركت تا به امروز ادامه دارد.

ما كی و چطور متوجه شدیم كه خواب بوده‌ایم؟

از اواخر قرن نوزدهم متوجه این موضوع شدیم. نخستین نطق سیدجمال‌الدین اسدآبادی در كلكته خیلی جالب است. او گفت تا روح فلسفی (منظورش روح علمی بود) بر ما نتابد، در جهل مركب باقی خواهیم ماند. من فكر می‌كنم به یك اعتبار شعور و قوه تشخیص سیدجمال‌الدین اسدآبادی به‌مراتب بیشتر از روشنفكران بعدی است. او خیلی چیزها را فهمیده بود.

یعنی تاكید او بر فلسفه مهم است و مساله این است كه ما فلسفه نداشتیم؟

نه، فقط فلسفه نیست. به تعبیر نیدهام همان متفكر چین‌شناس، ظهور تفكر علمی مستلزم وقوع سه اتفاق است: یكی ریاضی‌شدن دنیا كه با گالیله شروع می‌شود، دوم هندسی‌شدن فضا و سوم تعمیم مدل مكانیكی. یعنی همه‌چیز باید تجربه شود. همین روحیه را در لئوناردو داوینچی نیز می‌بینید. داوینچی می‌گفت من كتاب نمی‌خوانم. منظورش البته كتاب‌های قرون وسطایی بود، او می‌خواست خودش شخصا تجربه كند. مثلا درون غاری می‌رود و گوش ماهی پیدا می‌كند و به این نتیجه می‌رسد كه این غار زمانی بخشی از دریا بوده است؛ به‌عبارت دیگر كسب علم از طریق تجربه (experience) و مشاهده (observation) اهمیت می‌یابد. اگر علم جدید محصول این سه مقوله (ریاضی‌شدن دنیا، هندسی‌شدن فضا و‌ تعمیم مدل مكانیكی) باشد، باید اعتراف كنیم كه ما هیچ یك از این سه را نداشتیم.

اما كسانی مثل ابوحیان توحیدی، رازی و ابوریحان بیرونی كه اهل تجربه بودند.

بله بودند و مباحثی هم مطرح كردند، اما به این نتایج و مآلا به علم جدید نرسیدیم. پیشرفت چینی‌ها هم چشمگیر بود، اما به علم جدید نرسیدند. من معتقدم در قرون پانزدهم و شانزدهم میلادی، جهش یا موتاسیون (mutation) در حوزه فرهنگی خاصی كه تمدن غربی باشد -یعنی ایتالیا و فرانسه و انگلیس و آلمان- به‌وقوع پیوست. این موتاسیون در سایر تمدن‌های بزرگ غیرغربی رخ نداد.

آیا ظهور و پیدایش سرمایه‌داری نیز در این رشد و توسعه غربی نقش داشت؟‌ اینكه اقتصاد بر انباشت سرمایه و تولید ارزش اضافی بنا شد.

بله، سرمایه‌داری هم در همین دوره وارد میدان شد. نخستین بانك‌های بزرگ در ایتالیا ایجاد شد. مسائلی چون وام و نظام بانكداری و... در قرون چهاردهم و پانزدهم مطرح شد و طبقه بورژوازی به‌وجود آمد. البته ما هم در دوره ساسانیان امور مشابهی همچون شركت‌های چندملیتی و ... داشته‌ایم، اما نكته مهم این است كه چندین عامل متفاوت با یكدیگر جمع می‌شوند و به ظهور تمدن مدرن می‌انجامند و ذهنیت جدید را ایجاد می‌كنند، یك عامل واحد به‌تنهایی چنین نتیجه‌ای به بار نخواهد آورد. این اتفاق در سایر تمدن‌ها رخ نداد. در حقیقت هدف‌مان از تاسیس مركز گفت‌وگوی فرهنگ‌ها، یافتن راهی برای مواجهه با این رخداد بود. می‌خواستیم نظر هندی‌ها، چینی‌ها و‌ ژاپنی‌ها را هم كه همگی به درد مشتركی مبتلا بودیم، بدانیم، می‌خواستیم راهكارشان را در مقابله با این وضعیت، با ما در میان بگذارند. غرض ما به‌هیچ‌وجه پس‌زدن غرب نبود.

هدف، یافتن راهی برای كنار آمدن با تحولات دنیا بود؛ به‌علاوه می‌خواستیم در صورت امكان آن وجوه باقی‌مانده از سنت را، اگر به دردمان می‌خورد، حفظ كنیم. ایده ما این بود كه ظاهرا تمدن‌های بزرگ آسیایی تقدیر مشتركی دارند. با مقایسه تمدن‌های بزرگی همچون چین و هند و ایران درمی‌یابیم كه تمامی این تمدن‌ها تا قرن هفدهم میلادی كمابیش فعال و خلاقند. از قرن هفدهم به بعد است كه متوقف می‌شوند، حالت انجماد به آنها دست می‌دهد، متحجر می‌شوند و كار تازه‌ای نمی‌كنند. مثل آدمی كه همه كارهایش را كرده و ساختمان‌هایش را ساخته، حالا نشسته و تماشای‌شان می‌كند.

 

- به نقل از گفت‌وگوی محسن آزموده، علی ورامینی و علی دهباشی با دکتر داریوش شایگان، منبع: سایت دایره‌المعارف بزرگ اسلامی

داریوش شایگان
کد N1611426

وبگردی