شنیدن صدای آن زن جوان افکارم را به هم ریخت به طوری که باز هم تلاش کردم به بهانه های مختلفی با او تماس بگیرم. در همین ارتباطات تلفنی بود که آن زن جوان از من خواست برای این که سرپناهی داشته باشد حاضر است به عقد موقت من دربیاید. من هم که شیفته ادب و گفتار او شده بودم از محل سکونتم که در یکی از شهر های جنوبی خراسان رضوی است سوار بر خودرو به سمت مشهد حرکت کردم تا با آن زن که خود را «شهین» معرفی می کرد، کنار پل الغدیر مشهد ملاقات کنم. قرار بود اگر با یکدیگر به توافق رسیدیم او را به عقد موقت خودم درآورم. وقتی به محل قرار رسیدم. زن جوانی را داخل یک خودروی پراید دیدم که اشاره می کرد سوار خودرویی شوم که به ادعای او تاکسی تلفنی بود. به محض آن که در خودرو پراید را باز کردم ناگهان خودروی دیگری مقابلم توقف کرد و سرنشینان آن خودرو کیسه ای روی سرم کشیدند و مرا به کف صندلی عقب انداختند. دچار شوک عجیبی شده بودم که آدم ربایان مرا داخل یک انباری از خودرو پایین انداختند وبا بستن دست و پاهایم مقداری مواد مخدر به من تزریق کردند. آن ها مدعی بودند چندین میلیون تومان از برادرم طلبکار هستند ومن باید رمز عابر بانکم را به آن ها بگویم در همین هنگام یکی از آن ها که همانند دیگران نقاب بر چهره داشت اثر انگشت مرا روی چند کاغذ گرفت و بعد از من خواست تا سفته هایی را که انگشت زده ام، امضا کنم ولی من امضای دیگری را پای سفته ها زدم تا این که روز بعد آن ها مرا با تهدید و شکنجه در کنار جاده ای رها کردند. پس از آن با کمک رهگذران به مرکز درمانی رفتم و سپس از زورگیران شکایت کردم وقتی آن ها با تلاش کارآگاهان دستگیر شدند تازه فهمیدم که فریب پیام های عاشقانه یک زن را خورده ام و...
خراسان
نظر شما چیست؟
لیست نظرات
نظری ثبت نشده است