آفتاب

شهرهای ایران قدیم

شهرهای ایران قدیم

اصفهان همیشه مرکز عمده‌ای بوده است و گاهی پاره‌ای از استان فارس شمرده می‌شد و گاهی از ماد و در پاره‌ای از موارد نیز مستقل بود. همچنین «جی» ...

اصفهان همیشه مرکز عمده‌ای بوده است و گاهی پاره‌ای از استان فارس شمرده می‌شد و گاهی از ماد و در پاره‌ای از موارد نیز مستقل بود. همچنین «جی» نامیده می‌شد که نام کهن‌تر آن «گواه» است. بر مهری از کتابخانه ملی پاریس عبارتی به سجع فارسی میانه نوشته شده است که معنی آن اصفهان، ناظم و سپوهرکان می‌شود. ترجمه «ناظم» لفظی کلی است به معنی «نظم‌آور»، شاید او نماینده‌ای بود از حکومت مرکزی ولی حدود قدرت و فرمانروایی او مجهول است. کلمه وسپوهرکان گویا به ناحیه اصفهان اطلاق می‌شده و چه‌بسا که نمودار انتصاب ولیعهد در دورانی از حکومت ساسانی به آنجا باشد. همین لغت به معنی «بزرگ»یا «خاص یا متشخص» بوده است و دشوار می‌توان گفت در متن فارسی میانه این نام خاص بوده است یا عام. اصفهان در مرکز نجد ایران است و هدف نخستین فاتحان عرب بوده است که بعد از جنگ نهاوند نهایت کوشش را برای تصرف آن مبذول داشتند.

 

آذربایجان که همانا آتروپاتن کهن یونانیان و رومیان باشد، شاید استان خاصی از شاهنشاهی ساسانی بوده است زیرا مردم آن ارمنی و کرد و فارسی و دیگران بودند و نیز استانی مرزی در کنار بیزانس و مردم قفقاز بوده است. از حدود شمالی این استان آگاهی نداریم. دشت مغان و آلبانی (اران) و دربند (به عربی: باب‌الابواب) شاید تحت یک حکومت نظامی ساسانی بوده است و ارمنستان و گرجستان پادشاهی‌های جداگانه‌ای بودند متحدان ایران ساسانی ولی از ایرانشهر شمرده نمی‌شدند. یکی از حاکمان نظامی مهم ساسانی به نام فذوسبن بر آذربایجان فرمان می‌راند. مرزهای آذربایجان در طول تاریخ تغییرات بسیاری کرده است. مرکز آن زمانی مقارن حمله اعراب، اردبیل بود که شهری کهن است. در زمان هارون‌الرشید مراغه مرکز شد. چنین می‌نماید که آذربایجان در هنگام تصرف اعراب، آنچنان پر جمعیت و شلوغ نبوده است زیرا در آغاز هجوم اعراب چندان از آن سخن نمی‌رود حتی از این گمنام‌تر کرانه‌های دور از دسترس دریای خزر بود که جهانی از جنگل و دور از نجد خشک بود. به هرحال مردمان کرانه‌های خزر از گزند نخستین مهاجمان عرب محفوظ ماندند.

ری میان البرز کوه و دشت نمک مرکزی و بازپسین شهر بزرگ مغرب ایران واقع است بر سر راه شرق. در زمان دیلمیان این شهر بارخانه و مرکز بازار بود. دیلمیان مردمی کوهستانی بودند که با مردم ری علیه عرب‌ها که به شهر نزدیک شده بودند، جنگیدند. ری مرکز سرزمین‌های نوار مانند کشیده شده از دشت قزوین به سوی مشرق تا قومس است که همان استان سلوکی کومیسن بود، شهر عمده این استان همچنان که معمول اعراب بود، به نام همان استان خوانده می‌شد و بعدها «دامغان» جای آن را گرفت. شهر قومس شاید در محل صد دروازه، تختگاه باستانی پارتیان بوده است. این بازپسین ناحیه مشرق ایران نرسیده به خراسان، مرکز ایران شرقی و جایگاه فرهنگی نو است.

خراسان به مفهوم «سرزمین دمیدن خورشید» در زمان سلوکیان و پارتیان «استان‌های بالا» خوانده می‌شد که شاید از نام «شهربانی‌های بالا» که معمول شاهنشاهی هخامنشی بوده است گرفته شده است. مرزهای این استان نامشخص است زیرا آنها دستخوش نیرو و ضعف سیاسی می‌شدند. مرکز نظامی ساسانیان در مشرق واحه مرو بود. سه شهر بزرگ دیگر عبارت بودند از نیشابور و هرات و بلخ که زیر نظارت مرو بودند. دو شهر اخیر بیشتر زیر نظارت هپتالیان بودند و بنابراین بیرون از ایرانشهر و سرزمین‌هایی بود که در آن فرهنگ ایرانی رواج داشت ولی در دست دیگران بود. مرو شامل مروالرود و طالقان در ناحیت جوزجان می‌شد. مرو را مروشاهجان یعنی «شاهی» می‌خواندند تا از شهر جنوبی دیگری به همین نام بازشناخته شود. مرو مرکز داد و ستد بود و سوداگران از سراسر آسیای میانه از این شهر به ایران ساسانی درمی‌آمدند، کتیبه‌هایی به بسیاری زبان‌ها در این واحه پیدا شده است که نشان می‌دهد از دیرباز در این شهر مردم گوناگونی می‌زیسته‌اند. در زمان حمله اعراب مرو در فرمان یک مرزبان بود. در صورتی که طوس مجاور آن در نظارت کنارنگ بود و این نشانه آن است که طوس زمانی پاسگاه مرزی کوشان یا هپتالیان بوده است.

چنین می‌نماید که در زمان حمله عرب رود مرغاب نخستین خط مرزی ایرانشهر در جانب مشرق و طالقان در جوزجان پاسگاه مرزی نظامی در مشرق این رود بوده است. بلخ که همانا باختر کهن باشد و اعراب بدان نام «ام‌القراء» (مادر شهرها) داده بودند. تنها در زمان حمله اعراب، گهگاهی در دست ساسانیان بود و زبان کوشانی باختری هنوز در آنجا نوشته می‌شد و شاید حتی مکالمه می‌شد. گو اینکه هپتالیان گویا دگرگونی‌هایی در زبان مردم آن ناحیه آورده بودند. هرات یا هریوه باستانی که یونانیان آن را آریا می‌خواندند، مرکز استان شامل بوشنج یا فوشنج و بادغیس و همانند استان موجود کنونی بوده است. روشن نیست که هرات در فرمان مرزبان بوده است یا نه اما گفته ابن‌خردادبه که سراسر خراسان در زمان ساسانیان در فرمان یک اصپهبذ (به فارسی: اسپهبد) بوده است به نام دوسبان (همان پدگوسپن که چهار مرزبان زیردست داشت) در جای دیگری تایید نشده است.

از طرفی خراسان که استان مرزی کنار آسیای میانه و مشرق بود، چه بسا گاهی زیر فرمان یک نایب‌السلطنه نظامی قرار داده می‌شد. در زمان حمله اعراب روشن نیست که قلمرو ساسانیان تا کجا بوده و چه مقدار زیر فرمان امیران بومی به‌ویژه هپتالیان بوده است. اهمیت خراسان در زمان خلافت مبتنی بود بر پیوستن ماوراءالنهر به خراسان ساسانی و نیز قلمرو هپتالیان در شمال کوه‌های هندوکش که سرچشمه بزرگی بود از مردم و نعمت که تا هجوم مغول در آغاز قرن سیزدهم میلادی (هفتم هجری) ادامه یافت. سیستان (به عربی سجستان) سرزمین سکاها در پیرامون دریاچه واقع بود که هیلمند بدان می‌ریخت، این سرزمین نیز مانند واحه مرو که مرغاب آن را سیراب می‌کرد مرزهای مشخص نداشت. در زمان ساسانیان مرز شرقی گاهی تا رود هیلمند گسترش می‌یافت. در صورتی که گاهی دریاچه کنونی هامون را هم دربر نمی‌گرفت. تختگاه آن زرنج (به فارسی باستان زرنکه) بود و ظاهرا در فرمان یک مرزبان بود. در زمان پارتیان خاندان فئودالی سورن بر سیستان حکومت می‌کرد ولی در پایان دوران ساسانی این استان همچون استانی مجزا از متفرعات دستگاه دیوانی مرکزی شده بود. توران و مکران در قلمرو فرمانروای سیستان بودند.

در واقع مرز سیستان نیز مانند خراسان از جانب جنوب‌شرقی تا آنجا گسترده می‌شد که قدرت حکومت ساسانی می‌رسید. مکران سرزمین کرانه دریا بود و در درون خشکی به آن Paradene گفته می‌شد که شاید امروزه در نام فهرج یا بهره در بلوچستان حفظ شده باشد. در جانب مشرق توران بود که شاید کلات کنونی باشد و در آن سوی توران هند و دره سند بود. بازشناختن سرزمین توران که با براهوییان دراویدی مسکون شده و جایگاه دشمنان ایران در سیستان بود، از جانب چند دانشمند عنوان شده است اما اینها تنها بر پایه حدس و گمان است. از گرگان (به عربی: الجرجان) هیرکانیای باستانی که استانی بود پر نعمت در مشرق دریای خزر نباید غافل بود. اینجا جایگاه ایرانیان باستان بود که از آن در برابر بیابانگردان دشت‌های شمالی دفاع می‌کردند. یکی از دیوارهای استوار بزرگ در این سرزمین ساخته شد که از دریای خزر به سوی مشرق تا دویست کیلومتر ادامه داشت.

آثاری از این دیوار هنوز باقی است و سد اسکندر یا قزل ایلان «یعنی مارطلایی» نامیده می‌شود. زمان ساختمان این دیوار معلوم نیست ولی به احتمال قوی در پایان روزگار ساسانیان برپا شده است همچنان که در همان حدود دیوار تمیشه (به عربی: طمیس) در جانب ساری در این زمان ساخته شده است. جغرافی‌نگاران اسلامی این دیوار را به خسرو اول نسبت می‌دهند که برای دفاع در برابر ترکان پی‌افکند. طبری آن را «الخندق» خوانده است و شاید که در جانب شرقی آن خاکریزی بوده است. اساسا در آن حدود دو رشته استحکامات دفاعی بوده است که یکی برای حفظ گرگان و یکی برای طبرستان از تاخت و تازها از جانب شرق. این دیوارهای ممتد مرزهای شاهنشاهی ساسانی، شاید همچون پاره‌ای از طرح دفاعی کلی بیشتر در زمان خسرو اول پی افکنده شد.

 

منبع: ریچارد فرای، عصر زرین فرهنگ ایران، مترجم مسعود رجب‌نیا، انتشارات سروش، 1363.

کد N1607594

وبگردی