دکتر غلامحسین حسینینیا
عضو هیات علمی دانشگاه تهران و رئیس انجمن علمی ترویج و آموزش کشاورزی ایران
طرح مساله تولید محصولات تراریخته در پیشنویس برنامه ششم و دغدغهها و بحثهای عدیدهای که در این باب در رسانهها له یا علیه آن شکل گرفت، نویسنده را برآن داشت تا فارغ از هیاهوهای رسانهای یا سیاسی موضوع را از منظر علمی و با بهرهگیری از نظرات استادان بزرگ در این خصوص و نیز واقعیتهای آماری بررسی کرده و به این سوال در چارچوب تفکری خاکستری پاسخ دهد. امروزه مکاتب فکری متعددی با دیدگاههای بعضا مغایر وجود دارد که هرکدام میکوشند بهترین پاسخ را برای پرسشی مبنی بر چگونگی تغذیه هرچه بهتر مردم جهان ارائه دهند. برخی، تداوم روند صنعتی سازی را بهترین شیوه و الگوی ممکن برای مقابله با معضل جهانی کمبود غذا میدانند. طرفداران این تفکر عمدتا بر افزایش میزان عملکرد محصولات یا افزایش میزان ذخایر غذایی از طریق روی آوردن به زراعت فشردهتر و استفاده از روشهای زیستفناوری (biotechnologies) تاکید دارند. گروهی دیگر معتقدند که کل نظام تولید مواد غذایی، نیازمند بازنگری و چرخش فرآیند کشاورزی به سوی نظام توزیع مواد غذایی و مدیریت ضایعات است تا قادر باشد با آن دسته از مسائل عدیده زیست محیطی و اقتصادی که از الگوی تولید مواد غذایی به شیوه صنعتی ناشی میشوند، به مقابله برخیزد. هرکدام از این رویکردها با وجود برخورداری از مزایای خاص خود، دارای معایب و اشکالات احتمالی است که در صورت اجرا شدن میتوانند تبعات منفی عدیدهای را برای تامین مواد غذایی و در نتیجه، برای کل جامعه بشری به ارمغان آورند.
اصلیترین مزیت رویکرد مبتنی بر صنعتیسازی آن است که این روش هماکنون نیز در حال اجرا است و بخش اعظم اراضی کشاورزی هنوز با الگوی صنعتی سازی زیر کشت میرود که تاکنون توانسته است کارساز بودن خود را در تولید کالری کافی برای تامین تقاضای جهانی به اثبات رساند، اما این رویکرد، از سویی دارای معایب و نارساییهای عدیدهای است که ویرانگریهای مهم بوم شناختی همچون تخریب سطح خاک و آلودگی آب ها؛ افزایش اتکا به منابع تجدیدناپذیر مانند استفاده از کودهای شیمیایی با منشأ نفت بهمنظور ارتقای عملکردهای زراعی و به احتمال قوی، افزایش میزان اتکا به ارگانیسمهای اصلاح شده ژنتیک (یا تراریخته مانند بذرهای مقاوم به خشکسالی و کم آبی) با هدف کمک به مدیریت فشارهای وارده به منابع در معرض خطر، از آن جمله است. مشکلآفرین بودن مورد آخر بیشتر از آن جهت است که محصولات دستکاری شده ژنتیک هماکنون نیز اثرات مخرب خود را بر تنوع گیاهی و بوم سازهها نشان دادهاند.
ارگانیسمهای اصلاح شده ژنتیکی، با افزایش میزان وابستگی کشاورزان مستقلی که به صورت انفرادی کار میکنند موجب میشود کل زنجیره تامین و عرصه مواد غذایی در اختیار تعدادی شرکت تولیدکننده بذرهای اصلاح شده ژنتیکی (تراریخته) قرار گیرد، چرا که این گونه بذرها دارای حق بهرهبرداری انحصاری بوده و به ناچار باید هر ساله خریداری شوند، درحالیکه طبق روال طبیعی، بذرها باید برای بهرهبرداری آزادانه در آینده، حفظ و ذخیره سازی شوند. راهکار جایگزین رویکرد صنعتی سازی، مکتب فکری طرفدار پایداری است که اگرچه تفکری نوظهور و در حال شکلگیری است، اما نشان داده است که علاوهبر توانمندی در برآورده ساختن نیازهای غذایی جهان، میتواند بر آن دسته از مسائل زیستمحیطی و اجتماعی که الگوی تولید صنعتی مواد غذایی قادر به برخورد شایسته و مناسب با آنها نبوده است، مدیریت بهتری اعمال کند.
ارگانیسمهای اصلاح ژنتیک شده (تراریخته)
اصلاح ژنتیک به معنای آن است که از طریق دستکاری در DNA گیاهان و حیوانات، میتوان خصوصیات و صفاتی را به آنها اضافه کرد که بهطور طبیعی و ذاتی در آنها وجود ندارد. این فناوری که در دهههای 1980 و 1990 به کمال رسید، دارای قابلیت تاثیرگذار ی مثبت است. برای مثال، تولید گندم مقاوم به خشکسالی میتواند مانع بروز کمبودهای غذایی شود. با این حال، فناوری اصلاح ژنتیک ممکن است پیامدها و تاثیرات ناشناختهای بر سلامت انسان و محیط زیست داشته باشد که این امر، نگرانیهایی جدی را از بابت توازن قدرت در عرصه کشاورزی که روز به روز هم فشردهتر و متمرکزتر میشود، به وجود آورده است. تولیدکنندگان ارگانیسمهای اصلاح ژنتیک شده (GMO)، با یک جنگ حقوقی و قانونی تمام عیار در ایالات متحده روبهرو بوده و هستند. در برخی کشورها کلا کشت، تولید و فروش محصولاتی که دستکاری ژنتیکی شده باشند، ممنوع اعلام شده است. بهعنوان نمونه، استفاده از محصولات دستکاری شده ژنتیکی در آفریقا که حتی از بحران گرسنگی رنج میبرد، سرو صدای زیادی به پا کرده است. در فوریه سال 2002، یعنی پس از اینکه مالاوی شاهد بدترین خشکسالی در 50سال گذشته بود، دولت این کشور اعلام وضعیت فوقالعاده کرد.
در آوریل همان سال، با صدور اعلامیههای مشابه از سوی کشورهای لسوتو و زیمبابوه، این پدیده به حادترین بحران غذایی در یک دهه اخیر آفریقای جنوبی تبدیل شد. عوامل عدیدهای دست به دست هم داده بودند تا این بحران را پیچیدهتر و دشوارتر کنند. تسری دامنه مشکلات اقتصادی به مشکلات قدیمی مالی و پولی، میزان اشتغال و قدرت خرید مردم را کاهش داد و افزایش تورم، روند کاهش ارزش پولهای ملی را تشدید کرد. مسائل و مشکلات سیاسی نیز در این بین، مزید بر علت شده بود. عدم مدیریت صحیح بر منابع تحت نظارت دولت، ذخایر غذایی را به نابودی کشاند و عدم توافق بر سر ارزیابیهای اولیه موجب کند شدن روند واکنش از سوی سازمانهای غیر دولتی شد. گرفتاریها و معضلات جمعیتی نیز دست از خودنمایی برنمی داشت. شیوع و افزایش ابتلا به بیماری ایدز در میان جمعیتهایی که از همان اول هم پراکنده بودند، علاوهبر کاهش شمار نیروی کار، اوضاع سوء تغذیه حاد و مزمن را در میان مردم، بدتر کرده بود. مشکلات زیست محیطی هم مثل برهم خوردن الگوهای جوی و در نتیجه برهم خوردن نظام مدیریت کشت، شالوده کشاورزی آفریقای جنوبی را در هم پیچیده بود.
بحرانی که سالها بود خودنمایی میکرد، با فرارسیدن خشکسالی، تکمیل شد. برنامه جهانی غذا، طرحی را برای واکنش سریع و سازماندهی عملیات امدادرسانی تنظیم کرد. با آغاز بهکار روند توزیع و تحویل مواد غذایی، برنامه جهانی غذا دریافت که اکثر مواد غذایی بهویژه در سالهای اهدای غذا از سوی ایالات متحده، از نوع «اصلاح ژنتیک شده یا تراریخته» است. بسیاری از کشورهای تاثیرپذیر، بعضا بهدلیل نگرانی از بابت سلامتی مردم و عمدتا بهدلیل وابستگی اقتصادهای معیشتی خود به غلات وحبوبات دستکاری نشده ژنتیک، از پذیرش این مواد غذایی امتناع ورزیدند. از آنجا که گردهافشانی در محصول ذرت، توسط باد انجام میشود، سویاهای اصلاح ژنتیک شده میتوانست در صورت استفاده شدن بهعنوان بذر، سویاهای محلی را به طرزی اجتنابناپذیر آلوده کند. این امر به نوبه خود هم موجب کاهش تنوع زیستی بومی در کشور استفاده کننده میشد و هم پایههای صادرات غلات آن کشور به بازارهای جهانی را در آینده، تضعیف میکرد.
در نتیجه، دانههای اصلاح ژنتیکشده نمیتوانست سودمند باشد و دغدغههای موجود از بابت گرسنگی شدید و رفع آن در کوتاهمدت، نمیتوانست ایراد خسارت دراز مدت بر اقتصاد محلی و داخلی را که منبع درآمد مردم و دولت بود، توجیه کند. برنامه جهانی غذا این تصمیم را پذیرفت؛ اما پذیرش این تصمیم، وضعیتی دشوار به وجود آورد و آن، انباشته شدن بندرگاه و انبارها از حجم عظیم مواد غذایی منتظر ترخیص بود. یکی دیگر از مشکلات، هزینه سنگین جایگزین کردن غلات دستکاری شده بود و این در حالی بود که اولین محموله کمکهای غذایی جدید حداقل با یک ماه تاخیر به منطقه میرسید. باید راهکار جدیدی اتخاذ میشد. سرانجام سازمان تصمیم گرفت غلات دستکاری شده را آسیاب و تبدیل به آرد کند؛ اما آسیاب کردن آن همه بار در شرایط پیشبینی نشده و بدون تدارک تمهیدات لازم نیز در عمل با مشکل روبهرو شد.
از آنجا که محصولات آسیاب شده، اصلاح شده بودند، لازم بود شیوههای جدیدی برای کیسه کردن و توزیع آنها طراحی و اجرا شود که این هم با مشکلاتی مواجه شد. با این حال این مشکل اولیه، فواید و مزایای غیر منتظرهای در پی داشت. آرد کردن دانهها به معنای آن بود که برنامه جهانی غذا میتوانست با افزودن انواع ویتامینها و مواد معدنی به آردها، ارزش غذایی آنها را بالا ببرد و این امر برای تقویت بدن افرادی که بر اثر ابتلا به ایدز قوای جسمانی خود را از دست داده بودند، فرصتی بسیار مغتنم به شمار میآمد. مضافا اینکه راهاندازی و فعال شدن مجدد آسیابهایی که سالهای متمادی چرخ هایشان از حرکت باز ایستاده بود، اشتغال زیاد ایجاد کرد و با تکان دادن بازارهای محلی توانست اقتصاد منطقه را از حالت رکود بیرون آورد. افراد تحت پوشش خدمات برنامه جهانی غذا، از مزایای تغذیهای و اقتصادی، بهرهمند شدند و برنامه هم توانست به ظاهر ضمن حفظ وجهه و حسن شهرت خود بهعنوان یک تشکیلات بشردوستانه بی طرف، اقدامات خود را با موفقیت به پیش برد.
آیا راهی برای کنترل و ردیابی بذور تراریخته وجود دارد؟
پاسخ این سوال در نگاه اول مثبت است، اما کارآیی این روشها به شدت زیر سوال است. سامانههای ردیابی، در واقع نوعی روشهای ثبت و ضبط سوابق هستند که امنیت غذایی را ارتقا میبخشند و در صورت بروز اشکال در زنجیره عرضه، به نهادهای دستاندرکار کمک میکنند هر چه سریعتر، عوامل و منابع اصلی بروز مشکل را شناسایی کنند. ازآنجا که غلات و حبوبات، دانه کوچکی دارند و معمولا هم در مزارع بزرگ و وسیع کشت و تولید میشوند، اکثر مواقع، دانهها در جریان طی کردن زنجیره عرضه و بهویژه در سیلوها و انبارها با هم مخلوط میشوند و این امر نه تنها تلاش برای جداسازی محصولات مشابه اما دارای صفات متفاوت (مثلا جداسازی ذرت ارگانیک از غیرارگانیک) را پیچیده و دشوار میسازد، بلکه هزینه بهکارگیری روشهای «حفظ یکدستی» را هم که به مراتب، دقیقتر از روشهای «جداسازی» هستند و برای حفظ برخی صفات در طول مراحل مختلف زنجیره، نیاز به مستندسازی دارند، بسیار بالا میبرد. به این ترتیب، هزینههای استفاده از روشهای جداسازی یا «حفظ یکدستی» میتواند مزایا و منافع حاصل از این روشها را تحت الشعاع خود قرار دهد.
قبل از نتیجهگیری باید بگویم در سال 2011 سفری مطالعاتی به ژاپن داشتم و از یک پژوهشکده بیوتکنولوژی در آنجا بازدید داشتم. در آنجا از یک استاد کهنهکار ژاپنی که سالها روی موضوع محصولات تراریخته کار کرده بود پرسیدم: بهعنوان یک دانشمند ژاپنی صادقانه بگویید بالاخره محصولات تراریخته آری یا خیر؟ گفت صادقانه بگویم هنوز نکات تاریک بسیاری در مسیر محصولات تراریخته وجود دارد که استفاده از آنها در غذای انسان و دام را با ابهام جدی روبهرو میکند؛ بنابراین ما در ژاپن ترجیح میدهیم فعلا به تحقیقات در این زمینه بسنده کنیم. به نظرم همین موضوع برای نتیجه گیری کافی است. بهتر است در ایران هم فعلا به تحقیقات در این زمینه در دانشگاهها و موسسات پژوهشی بسنده کنیم. شاید روزی برسد که علم بشر قادر به شفاف کردن تمام این زوایای تاریک علم محصولات تراریخته شود؛ اما تا آن روز در برابر حفظ سلامت تک تک شهروندان و حفظ ذخایر عظیم و بیبدیل ژنتیکی بومی و توسعه پایدار کشورمان مسوولیم و هرگز اجازه آزمون و خطا در این خصوص نداریم.
نظر شما چیست؟
لیست نظرات
نظری ثبت نشده است