آفتاب
رضا فرهمند بیان کرد:

«کودکی فراموش شده» همراه با آوارگی و دربه دری ساخته شد

«کودکی فراموش شده» همراه با آوارگی و دربه دری ساخته شد

کارگردان مستند «کودکی فراموش شده» درباره سختی ها و شرایطی که برای ساخت این مستند وجود داشت، سخن گفت.

به گزارش خبرنگار مهر، رضا فرهمند تا کنون کارگردانی مستندهایی چون «اتاق صعود» برنده سیمرغ بلورین بهترین فیلم نیمه بلند از جشنواره فجر، «خیابان خانه من است» و «لطفا بوق بزنید» برنده جایزه بهترین مستند نیمه بلند جشنواره «سینماحقیقت» را بر عهده داشته است. جنگ، صلح، معلولیت و گردشگری موضوع اصلی مستندهای وی را تشکیل می دهد. فرهمند در حال حاضر مستندی با عنوان «کودکی فراموش شده» با موضوع کودکان سوری آواره از جنگ را ساخته است که برای حضور در بخش مستند های جشنواره سی و پنجم فیلم فجر آماده می شود.

فرهمند در گفتگویی درباره وضعیت کودکان جنگ زده سوری و ساخت فیلمی درباره آنها سخن گفته است.

* چه انگیزه ای باعث شد به سراغ ساخت مستند «کودکی فراموش شده» بروید؟

- هنگام ورود به ترکیه و شهر ازمیر، با فضایی مواجه شدیم که هر انسانی را به روزهای جنگ و آوارگی می برد. به ویژه کسانی که در نوستالژی کودکی خود این صحنه ها را تجربه کرده اند. باید بگویم به روزهای جنگ ایران و عراق بازگشتم و تجربه های کودکیم از صداهای آژیر خطر و همه لحظه هایی که نمی تواند از ذهن و شخصیت هیچ انسانی پاک شود، در ذهنم تداعی شد. بنابراین با وجود همه مشکلات و موانعی که بر سر راه این گونه فیلم ها وجود دارد، خود را به قصه های غیر قابل پیش بینی این فیلم سپردم.

* ایده اولیه ساخت این فیلم در چند کشور و طی چه مراحلی شکل گرفت؟

- در حقیقت ایده اولیه این فیلم در همان مقطعی شکل گرفت که پیکر کودکی به نام آیلان در سواحل ترکیه در مقیاس وسیعی رسانه ای شد. این ایده همان زمان در گفتگو با امیراطهر سهیلی در من انگیزه ای به وجود آورد و تصمیم بر این شد که پس از یک پروسه پژوهشی به ترکیه سفر کنیم و یک ماه بعد به ترکیه رفتیم. ما با این امید به ترکیه وارد شده بودیم که بتوانیم به خانواده های مهاجران نزدیک شویم اما ماجرا این بود که نفوذ به خانواده های مهاجران فرآیند بسیار پیچیده و دشواری داشت و در نهایت عوامل مختلف دست به دست هم دادند تا ساختار متفاوت این فیلم در روایت کودکان از خودشان شکل بگیرد. در میان این عوامل یکی حضور کمیل سهیلی بود که سال ها به عنوان دستیار من در کنارم بود و دیگری تجربه موفق من در سال های گذشته.

پیش تر در یکی از فیلم هایم توانسته بودم با کمک گرفتن از کودکان به ساختاری جذاب از یک تجربه برسم که البته موفق هم بود. بنابراین تصمیم بر این شد که این روش را دوباره به کار ببندیم. این روزنه ای بود که ما را به این فیلم وارد کرد، یعنی سپردن دوربین ها به کودکان مهاجر.پیش تر در یکی از فیلم هایم توانسته بودم با کمک گرفتن از کودکان به ساختاری جذاب از یک تجربه برسم که البته موفق هم بود. بنابراین تصمیم بر این شد که این روش را دوباره به کار ببندیم. این روزنه ای بود که ما را به این فیلم وارد کرد، یعنی سپردن دوربین ها به کودکان مهاجر. این اتفاق سرشار از ریسک بود زیرا وضعیت مهاجران حالت با ثباتی نداشت و ما فرصت بسیار کمی برای آموزش و ضبط توسط کودکان داشتیم. به هرترتیب آزمون و خطاها شروع شد و در تست های اولیه نتایج مثبت بود. ما به لایه های مهاجران ورود پیدا کرده بودیم و از آنجایی که کسی کودکان را جدی نمی گرفت، حساسیتی هم در میان خانواده ها بوجود نمی آمد. از سوی دیگر ما در ساختار فیلم به موقعیتی دست پیدا کرده بودیم که ازهمه لحاظ کامل و درست بود. در واقع این ساختار به جهت نوع ساختار دوربین در بکرترین حالت از نزدیکی به اصالت مستند وجود داشت. این دستاوردی بود که برای یک مستندساز مثل یک معجزه می مانست اما مهم ترین نکته این بود که این ساختار سفر محور، با حضور مهاجران تازه در ترکیه آغاز می شد و این تازه اول راه بود. بنابراین دوباره به ایران بازگشتیم اما قطعا می دانستیم که این سفر باید با محوریت همین ساختار ادامه پیدا کند.

* فیلم چه مراحلی را طی کرد تا به نسخه نهایی رسید؟

- بعد از اتمام مرحله تصویربرداری، با مجموعه ای از مصالح مواجه بودیم که حاصل این سفر چند ماهه بود و در واقع هر کدام به زبانی تصویربرداری شده بود. اولین مرحله ترجمه همه راش ها بود و از سوی دیگر دو خطر مهم وجود داشت. اول اینکه آیا سفر باید ادامه داشته باشد یا اینکه مصالح تصویری و روایتی به اندازه کافی وجود دارد؟ در این مرحله بحث ها براساس نوشته های سرصحنه و مرور تصاویر آغاز شد. به هرصورت فیلم باید به ساختاری منسجم می رسید. در این مرحله که به واقع از سخت ترین روزهای فیلمسازیم بود، حضور خانم بنیادی به عنوان کسی که همراه من راش ها را مرور می کرد بسیار مهم بود. به دلیل وسواس هایم معتقد بودم دوباره باید سفر را آغاز کنم و حاضر به نشستن و شروع تدوین نبودم. زمانی دو تا سه ماهه صرف رسیدن به یک ساختار شد و البته باید پذیرفت که دست زدن به راش های این فیلم که صاحب داستان و پرسوناژهای مشخصی نیستند بسیار ترسناک بود. به هرحال اتفاقی مهم رخ داده بود که ما در طول سه ماه توانسته بودیم به ساختارهای مختلفی از چینش دست پیدا کنیم. تصمیم بر این شد که با پروسه تدوین واقعی مواجه شویم. راف کات نزدیک به فاینال ما ساختاری سه اپیزودی داشت اما با گذشت زمان و مرور چندین باره خط تدوین، به این نتیجه رسیدیم که این فیلم نمی تواند دارای ساختار  اپیزودیک باشد. تلاش مجدد برای رسیدن به ساختاری چند لایه و موازی آغاز شد. مشکل بعدی تدوین زمان فیلم بود (در واقع ما از چندین جغرافیا در این  فیلم عبور می کنیم یعنی ترکیه –لسبوس یونان- آتن – آمستردام هلند –دوسلدورف آلمان) و زمان هر پلان برای بریده شدن. با توجه به این که تصویر برداری توسط کودکان انجام شده بود، این موضوع باید در تدوین هم شکل می گرفت. یعنی تا حد امکان باید از برش های تند و سریع پرهیز می کردیم. سه ماه بعد به نسخه اولیه ای ۱۶۰ دقیقه ای رسیدیم. از این مرحله به بعد با فاصله گرفتن از فیلم در موقعیت های مختلف به سراغ تدوین می رفتیم و اندک اندک و بدون هیچ عجله ای، فیلم به مراحل نهایی رسید.

* نظر شما درباره وضعیت کودکان سوری که از جنگ گریخته و در اروپا آواره شده اند چیست؟

- انسان ها برای ادامه حیات به آب و غذا و محلی برای اقامت نیاز دارند اما واقعیت این است که انسان ها برای زیستن به ذهنی پر از خاطرات زیبا و روشن نیازمندند. ممکن است با خود فکر کنید که کودکان مهاجر با مهاجرت به نقطه ای دیگر از دنیا، به خانه و غذای گرم رسیده اند اما باید این سوال را پرسید که ذهن خسته و زخمی آن ها چگونه به آرامش می رسد؟ آن ها چگونه می توانند با تصاویر وحشتناکی که در ذهن بکر و دست نخورده آن ها حک شده، کنار بیایند؟ به هر صورت میان کشته شدن و ادامه حیات، مهاجرت بهترین انتخاب است اما نباید فراموش کرد که آنها با همین خاطرات بزرگ می شوند و باید نقش پدر و یا مادر را در جامعه بازی کنند. در حالی که همه آن خاطرات تلخ و وحشتناک با آن ها می ماند.

* ساخت چنین مستندی در کشورهای مختلف با چه مشکلاتی همراه بود؟

- در پاسخ به این پرسش از مثال همین فیلم استفاده می کنم. با فیلمی مواجهیم که خارج از ایران روایت می شود و هیچ روایت ایرانی در آن دخیل نیست. در واقع فیلمساز نمی تواند به طور مستقیم با پرسوناژهای خود رابطه برقرار کند. از سوی دیگر فیلم در یک مکان مشخص بوجود نمی آید یعنی فیلمساز باید مرتب مکان و جغرافیای خود را عوض کند و وارد فضایی شود که هم از لحاظ زبان و هم از لحاظ فرهنگ، نا آشناست و از طرف دیگر، زمان سپری شده برای حضور در هریک از لوکیشن ها نمی تواند بیشتر از ۱۰ روز باشد. در چنین شرایطی تو به دوربین خودت هم مسلط نیستی و تنها فرصت می کنی در فواصل کوتاه، تصاویرت را چک کنی. مهم تر از همه هیچ کس با نگاهی مثبت به تو به عنوان یک فیلمساز ایرانی نگاه نمی کند و هیچ نهاد دیپلماتیک ایرانی هم تو را مورد حمایت قرار نمی دهد. از سویی منابع مالی تو برای ریسک کردن بسیار محدود است. حالا با همه این مولفه هایی که برایتان توضیح دادم، به نظرم هیچ مشکلی وجود ندارد. چون فیلمساز ایرانی در مرز و بومی بزرگ شده است که مولفه ای به نام آرامش در پروژه های هنری قطعا وجود ندارد.

* برخورد مخاطبان داخلی و خارجی نسبت به فیلم را چگونه پیش بینی می کنید؟

- پیش بینی واکنش مخاطبان بسیار دشوار است. فکر می کنم این فیلم به دلیل روایت صادقانه کودکان از دردهای خود در طول مهاجرت، بتواند رابطه خوبی با مخاطب برقرار کند. کوشیدیم بدون جهت گیری به موضوع  مهاجران نگاه کنیم. این اتفاق در ساختار تصویری و تدوین فیلم رخ می دهد و ما را با فیلمی بکر و دست نخورده مواجه می سازد. بنابراین امیدوارم فیلم بتواند با مخاطبان خود چه کودک و چه بزرگسال رابطه خوبی برقرار کند.

* آهنگساز معتبری چون کریستف رضاعی موسیقی متن فیلم را ساخته است. او را چگونه به همکاری دعوت کردید و نظرتان درباره موسیقی متن فیلم چیست؟

- در مراحل پایانی تدوین بودیم که موضوع موسیقی در این فیلم مطرح شد. با توجه به شناختی که از کریستف رضاعی به واسطه کارهای شان داشتم به نظرم بهترین گزینه بود. با وی تماس گرفتم و موضوع را مطرح کردم و در نهایت با واکنش بسیار مثبت وی مواجه شدم. آقای رضاعی تقریبا جزو اولین کسانی بود که  فیلم را دید و آنچنان انرژی مثبتی به همه ما تزریق کرد که ما دوباره توانستیم به نکات مهمی در تدوین فیلم برسیم. ایشان با کمال میل و در اولین نگاه این محبت را به پروژه داشت که آهنگسازی را بعهده بگیرد. گمان می کنم آهنگسازی برای فیلم مستند بسیار دشوارتر از فیلم داستانی است چرا که آهنگساز باید بسیار مراقبت کند که موسیقی، فضای واقعی و مستند گونه خود را از میان نبرد. این موضوع در مستند «کودکی فراموش شده» اهمیت فراوانی داشت. واقع امر این بود که در گفتگوها و بازبینی فیلم متوجه شدم ایشان بسیار سختگیرانه تر از من متوجه این موضوع هست. موسیقی «کودکی فراموش شده» بسیار جسورانه و در عین حال آگاهانه ساخته شده است. به نظرم موسیقی این فیلم در تاثیرگذاری روی مخاطب کاملا مثبت عمل می کند، یعنی به رخ کشیده نمی شود  و در عین حال به مخاطب کمک می کند که اندکی روی موضوع عمیق تر شود.

به یاد آوردن خاطرات این پروژه برایم بسیار دشوار است زیرا لحظه هایی سرشار از آوارگی و دربه دری را یادآوری می کند. رسیدن مهاجران به آلمان در واقع شروع به حقیقت پیوستن آرزوهای شان است اما رسیدن ما به آلمان در واقع شروع موانع و سختی های بزرگی بود که هر لحظه عملی شدن پروژه را سخت تر می کرد. 

* از خاطرات تلخ و شیرین خود هنگام ساخت فیلم چه چیزی به یادتان مانده است؟

- به یاد آوردن خاطرات این پروژه برایم بسیار دشوار است زیرا لحظه هایی سرشار از آوارگی و دربه دری را یادآوری می کند. رسیدن مهاجران به آلمان در واقع شروع به حقیقت پیوستن آرزوهای شان است اما رسیدن ما به آلمان در واقع شروع موانع و سختی های بزرگی بود که هر لحظه عملی شدن پروژه را سخت تر می کرد. ساعت های طولانی از یک کمپ به کمپ دیگر طی می شد اما همه پاسخ ها برای ورود به کمپ ها منفی بود. روزها می گذشت و بودجه بدون هیچ پیامد مثبتی صرف می شد. غربت و تنهایی حس آزار دهنده ای است و البته قابل تحمل. از دست دادن پروژه ای که مانند فرزندم بود و بسیار طاقت فرسا ولی چاره ای نبود جز صبر و مقاومت تا اینکه بعد از گذشت روزها کمپی در حوالی دوسلدورف جواب مثبت داد. خود را باشتاب به آن محل رساندیم و ظاهرا همه چیز داشت خوب پیش می رفت اما متوجه شدیم که باید در یک اتاق در بسته کار کنیم و قرار نیست به جای دیگری در کمپ برویم. در آن لحظه بسیار ناراحت شدیم اما چاره ای نبود چون این بخش در ابتدای سفر در اروپا، اولین روزنه ای بود که بعد از بارها به در بسته خوردن فراهم شده بود. بنابراین شروع به کار با کودکان کردیم در حالی که سعی می کردیم به مسئولان آن کمپ لبخند بزنیم و تشکر کنیم. لحظات سختی بود ولی چاره ای نداشتیم و اتفاقا همان سکانس یکی از بهترین بخش های فیلم شده است.

شیرین ترین خاطره مربوط به روزی بود که کمیل سهیلی خانواده ای را به من پیشنهاد داد که در موضوع مهاجران فعالند و ابراز علاقه کرده اند که با فیلم همکاری کنند. با شتاب به آمستردام رفتیم و خانواده پرز را ملاقات کردیم. خانواده ای که مثل ایرانیان بسیار گرم بودند. دیدن این خانواده برایم مثل رسیدن به گنج بود. در اولین گفتگوها به آنها پیشنهاد همکاری در ادامه فیلم را دادم و آنها هم با نهایت علاقه پذیرفتند و این آغاز روزهای خوبی بود که حیات فیلم واقعا به آن وابستگی داشت.

کد N1596336

وبگردی