آفتاب

توصیه نظریه پرداز برجسته روابط بین‌الملل به ترامپ | میرشایمر: عمیقا نگران این دوره هستیم

توصیه نظریه پرداز برجسته روابط بین‌الملل به ترامپ | میرشایمر: عمیقا نگران این دوره هستیم

جان میرشایمر از اساتید و نظریه پردازن برجسته روابط بین الملل در مقاله ای نوشته است دلایل زیادی وجود دارد که عمیقا نگران دوران ریاست جمهوری دانلد ترامپ باشیم، اما اگر او تصمیمات درستی اتخاذ کند، قادر خواهد بود که سیاست خارجی آمریکا را بصورت بنیادین به سوی بهتر شدن تغییر دهد.

حسین قریبی*: جان میرشایمر استاد برجسته علوم سیاسی دانشگاه شیکاگو و نظریه پرداز پرآوازه دیدگاه نوواقعگرای روابط بین الملل می باشد. کتاب "تراژدی سیاست قدرتهای بزرگ" او در سال 2001 یکی از منابع مهم دانشگاهی رشته روابط بین الملل در سراسر جهان می باشد که او را بعنوان طراح نظریه نوواقعگرایی تهاجمی به شهرت رساند.

میرشایمر در مقاله ای در نشریه "نشنال اینترست"، ضمن انتقاد از سیاست خارجی بیست و پنج سال گذشته دولت آمریکا، خطوط سیاست خارجی واقع گرای خود را به رئیس جمهور منتخب آمریکا توصیه می کند. توصیه هایی که خود چندان مطمئن نیست که لابی پرنفوذ سیاست خارجی آمریکا که در هر دو حزب اصلی ریشه دارند، اجازه حاکم شدن آنها را بدهند.

او در این مقاله می نویسد:

دلایل زیادی وجود دارد که عمیقا نگران دوران ریاست جمهوری دانلد ترامپ باشیم. اما اگر او تصمیمات درستی اتخاذ کند، قادر خواهد بود که سیاست خارجی آمریکا را بصورت بنیادین به سوی بهتر شدن تغییر دهد.

ترامپ علیه جامعه بانفوذ سیاست خارجی آمریکا مبارزه انتخاباتی داشت - سیاست خارجی که یکی از مشاوران پرزیدنت اوباما بصورت استهزاء آمیزی آنرا "حباب" نامیده بود. اعضای این جامعه بانفوذ شامل هم دموکراتها و هم جمهوریخواهان برجسته با دیدگاههای مشترک در مورد سیاست خارجی هستند. ترامپ آنها را متهم کرده که "پشت سرهم فجایع سیاست خارجی" تولید می کنند، و قول داد که یک "جهت گیری سیاست خارجی جدید برای کشور ما طرح ریزی کند". این دقیقا پیامی بود که بسیاری از رای دهندگان خواهان شنیدن آن بودند و حالا رئیس جمهور منتخب از این فرصت برخوردار است که تغییر لازم را در مورد نحوه اعمال قدرت ایالات متحده در گرداگرد جهان دنبال کند.

در خلال بیست و پنج سال گذشته، رهبران آمریکا سیاست هژمونی لیبرال را تعقیب کرده اند، سیاستی که ایالات متحده را به سلطه بر سراسر جهان فرا می خواند. مفروض این استراتژی عبارت است از اینکه هر منطقه از جهان برای امنیت آمریکا خیلی مهم است و می خواهد که چتر امنیتی آمریکا را تقریبا به همه کشورها که خواهان حمایت هستند، گسترش داده و همچنین تلاش می کند که دموکراسی را در حیطه وسیعی از دنیا گسترش دهد. در عمل این هدف یعنی سرنگونی رژیم ها و سپس اقدامات در راستای ملت سازی است. تعداد کمی هستند که تردید داشته باشند که در دوره پس از جنگ سرد، آمریکا از هر سه سال دو سال آنرا در جنگ سپری کرده است.

هژمونی لیبرال یک استراتژی ورشکسته است. ایالات متحده در جهت سرنگونی رژیم ها و ترویج دموکراسی در شش کشور حوزه خاورمیانه بزرگ کار کرده است: افغانستان، مصر، عراق، لیبی، سوریه و یمن. هر یک از این تلاشهای فوق الذکر یک شکست خفت آمیز بوده است: به جز مصر، جنگ در هر یک از این کشورها در جریان است و دلیل عدم وقوع جنگ در مصر این است که بار دیگر در این کشور دیکتاتوری نظامی برقرار شده است. این تلاشها همچنین باعث شده که مشکل تروریسمِ آمریکا بدتر شود: القاعده به گونه های متعدد درآمده و چندبرابر شده و حالا ما در جنگ با داعشی هستیم که عمدتا نتیجه حمله آمریکا به عراق و اشغال آن کشور است.

در اروپا، ایالات متحده به شکل ابلهانه ای تلاش کرد که گرجستان و اوکراین را به غرب ملحق کند و این امر باعث تشدید یک بحران غیرضروری با روسیه شد، امری که صلح در اروپای شرقی را مختل کرده و همکاری بین مسکو و واشنگتن در موضوعات دیگر مانند پایان بخشیدن به خونریزی در سوریه را سخت تر نمود. گسترش دموکراسی بویژه از طریق زور، تقریبا همیشه به شکست منجر می شود. این کار بصورت غیرقابل اجتنابی شامل مهندسی اجتماعی در مقیاس وسیع در جوامعی می شود که آمریکائیها چیزی در مورد آن جوامع نمی دانند. تخریب و سپس جایگزینی نهادهای موجود سیاسی بصورت غیرقابل اجتنابی باعث ایجاد دو گروه برندگان و بازندگان می شود و معمولا دسته دوم برای مخالفت خود به سلاح متوسل می شوند. این امر قوای نظامی آمریکا را مجبور به ورود به عملیاتهای پرهزینه ضدشورش می کند که پیروز شدن در آنها بشدت مشکل است. نتیجه نهایی دقیقا از نوع همان باتلاق هایی هستند که ما در عراق و افغانستان با آنها مواجه شده ایم.

دولت ترامپ بایستی که سیاست هژمونی لیبرال را کنار نهاده و سیاست خارجی واقع گرایانه اتخاذ کند. واقع گرایی به طور عمده با موقعیت آمریکا در موازنه جهانی قدرت کار داشته و از مهندسی اجتماعی در داخل سایر کشورها پرهیز می کند. واشنگتن به جای آن به حاکمیت سایر دولتها احترام می گذارد حتی اگر با سیاستهای داخلی آنها موافق نباشد. مردم آمریکا حاکمیت ملی خود را مغتنم می دانند و به همین دلیل ایده اینکه روسیه ممکن بود در انتخابات اخیر ریاست جمهوری [آمریکا] دخالت کند را پس زدند. ایالات متحده باید با سایر کشورها منطبق با همان استاندارد و احترام به حاکمیت ملی برخورد کند.

دولت ترامپ باید به جای حصار کشیدن بدور جهان و گسترش دموکراسی، بر حفظ توازن قوا در سه منطقه ای تمرکز کند که برای امنیت آمریکا حیاتی هستند: اروپا، آسیای شرقی و خلیج فارس.

آسیای شرقی و اروپا به لحاظ اینکه مراکز کلیدی ثروت بوده و از قدیم الایام محل واقع شدن بقیه قدرتهای بزرگ دنیا بوده اند، اهمیت دارند. خلیج فارس بدلیل اینکه حدود سی درصد نفت دنیا را تولید می کند و این موضوع یک منبع مهم برای کارکرد اقتصاد جهانی است، یک منفعت اصلی استراتژیک دارد. هدف آمریکا در این سه منطقه باید جلوگیری از ظهور هژمونهای منطقه ای باشد.

خبر خوب اینکه در آینده قابل پیش بینی، هیچ کشوری به اندازه کافی قوی نیست که اروپا یا خلیج فارس را تحت سلطه خود دربیاورد. قدرت آلمان در گذر زمان عمدتا به جهت جمعیت روبه کاهش آن، افول خواهد کرد و در همین حال روسیه هم همین مشکلات مشابه جمعیتی را دارد و از اقتصادی برخوردار است که خیلی به درآمدهای نفت و گاز وابسته است. روسیه حتی اگر اقتصاد خود را مدرن سازد و جمعیت آن در سالهای پیش رو افزایش یابد که دو شرط سختی هستند، کماکان از اعمال قدرت نظامی قابل ملاحظه در ورای منطقه شرق اروپا ناتوان خواهد بود. حتی اگر چنین باشد خود کشورهای اروپایی از این توان برخوردارند که نیروهای نظامی برای مقابله با بلندپروازیهای مسکو فراهم سازند. دولت ترامپ بنابراین باید اروپایی ها را به قبول مسئولیت امنیت خود تشویق نموده و بتدریج نیروهای آمریکایی باقیمانده در اروپا را کاهش دهد.

ترامپ همچنین باید تلاش هماهنگی بعمل آورد تا روابط خود با روسیه که تهدید جدی به منافع آمریکا نیست را بهبود بخشد. به جای آن، دو کشور به لحاظ اینکه منافع مشترک در مبارزه با تروریسم، پایان بخشیدن به جنگ سوریه و دورنگهداشتن ایران (و سایر کشورها) از کسب سلاحهای هسته ای دارند، بایستی با یکدیگر متحد باشند. از همه مهمتر، ایالات متحده به روسیه برای کمک به مهار چینِ در حال ظهور نیاز دارد. با درنظر داشتن تاریخ رقابت بین روسیه و چین و مرزهای طولانی که این دو باهم دارند، مسکو محتملا به این تلاشها [برای مهار چین] بپیوندد، اگر واشنگتن سیاست خارجی گمراه خود که آنرا به پکن نزدیکتر کرده را کنار بگذارد.

همچنین تهدید در حال ظهوری که بخواهد خلیج فارس را تحت سلطه خود دربیاورد، وجود ندارد. این بدان معناست که دولت جدید [آمریکا] باید اکثر نیروهای آمریکایی را از آن منطقه خارج کرده و آنها را در افق [آسیای شرقی] مستقر سازد. ایالات متحده بر توازن منطقه ای قوا از راه دور نظارت خواهد کرد و تنها زمانی قوای نظامی خود را مجددا به منطقه خواهد آورد که هژمونِ بالقوه [منطقه ای] در صحنه ظاهر شود. سیاست ایجاد توازن کرانه ای (ایجاد موازنه از راه دور) همراه با کنارگذاشتن برنامه تغییر رژیم ها، همچنین باعث بهتر شدن وضعیت مشکل تروریسمِ آمریکا خواهد شد، بدین لحاظ که بخشی از مشکل تروریسم بخاطر حضور نظامی آمریکا در سرزمین های عربی و نیز جنگ های بی پایان آمریکا در حوزه خاورمیانه بزرگ بوده است.

دولت ترامپ باید اجازه دهد که قدرتهای محلی با داعش برخورد کرده و تلاشهای خودش را محدود به ارائه اطلاعات، آموزش و سلاح نماید. داعش یک تهدید جدی برای آنها و یک مشکل کوچک برای آمریکاست و تنها راه حل بلندمدت [برخورد با داعش]، ایجاد نهادهای محلی بهتر است که آمریکا نمی تواند در مورد آن کاری انجام دهد. در مورد سوریه، واشنگتن باید به مسکو اجازه دهد که نقش راهبری را در پایان دادن به این منازعه بعهده بگیرد که این امر به معنای کمک به دولت اسد برای گسترش مجدد کنترل بر بیشتر مناطق آن کشور است. سوریه ای که با اسد اداره شود هیچ تهدیدی برای آمریکا نیست؛ در حالیکه بدون تردید هم روسای جمهور دموکرات و هم جمهوریخواه، تجربه طولانی مدت از کار با رژیم اسد دارند. اگر جنگ داخلی [در سوریه] تداوم یابد این امر بیشتر مشکل مسکو خواهد بود.

رئیس جمهور جدید همچنین باید برای بهبود روابط با ایران کار کند. این به نفع آمریکا نخواهد بود که ایران توافق هسته ای اخیر را کنار گذاشته یا آنرا تجدید نکند و بدنبال کسب بمب [اتمی] باشد. خیلی محتمل است که اگر تهران از حمله آمریکا بیمناک باشد، این گام را برخواهد داشت. به هر حال سلاحهای هسته ای، نهایتِ بازدارندگی هستند. بنابراین ایالات متحده باید بدنبال حل اختلافات خود با ایران بوده تا انگیزه اصلی کسب سلاحهای هسته ای را از بین ببرد.

هنوز اما خبر بد هم وجود دارد و آن مربوط به شرق آسیاست. اگر چین به گسترش خیره کننده خود ادامه دهد، محتملا تلاش خواهد کرد که آسیا را به همان شکل که آمریکا نیمکره غربی را تحت سلطه خود قرار داده، بر آن مسلط شود. دولت ترامپ باید تا جای ممکن برای پیشگیری از هژمون منطقه ای شدن چین پیش برود.

ایده آل این خواهد بود که واشنگتن بر کشورهای آسیایی برای مهار چین تکیه کند، ولی این استراتژی جواب نخواهد داد. نه تنها چین به مراتب قوی تر از همسایگان خود خواهد شد بلکه همچنین چون همسایگان چین دور از یکدیگر واقع شده اند، این مسئله، تشکیل ائتلاف متوازن کننده مؤثر را سخت می سازد. ایالات متحده مجبور خواهد بود که اینگونه اقدامات را هماهنگ ساخته و حمایت قابل توجهی را از آنها بعمل آورد. رهبری آمریکا برای برخورد با چینِ مستمرا در حالِ قدرتمندتر شدن، ضروری است.

این واقعیت که هیچ کشوری سلطه بر اروپا یا خلیج فارس را تهدید نمی کند، یک موهبت است، به این جهت که نه تنها باعث می شود که واشنگتن قوای نظامی خود را در آسیا متمرکز کند، بلکه همچنین به این دلیل که باعث می شود سیاستگذاران آمریکایی تفکر استراتژیک خود را بر پیشگیری از رقیب شدن چین [برای آمریکا] متمرکز کنند. این ماموریت بایستی برای آمریکا در سالهای پیش رو برترین اهمیت را داشته باشد.

متاسفانه مشخص نیست که دولت ترامپ چقدر به اتخاذ استراتژی واقع بینانه که در اینجا تشریح شد، قادر باشد. جامعه سیاست خارجی آمریکا که ریشه ها و دسترسی عمیق به هر دو حزب سیاسی اصلی دارد تا جای ممکن برای رام کردن رئیس جمهور جدید و اینکه او وفادار به سیاست هژمونی لیبرال باشد، پیش خواهند رفت.

اگر این سیاست حاکم باشد، تروریسم بیشتر، تلاشهای شکست خورده برای گسترش دموکراسی بیشتر، جنگ های شکست خورده بیشتر و مرگ و خرابی بیشتر در سراسر حوزه خاورمیانه بزرگ خواهد بود. و خیلی مهمتر از آن چون هژمونی لیبرال اولویت بندی ندارد، برای ایالات متحده مشکل خواهد بود که چین را مهار کند. هژمونی لیبرال قوای نظامی آمریکا را به حضور در همه جا فرا می خواند. می خواهیم امیدوار باشیم که ترامپ قادر خواهد بود زمانی که در کاخ سفید مستقر شود، این "حباب" را شکست دهد به همان راحتی که در کمپین خود این کار را انجام داد.

ترجمه: حسین قریبی، کارشناس ارشد وزارت امور خارجه

4949

کد N1564272

وبگردی