آفتاب
نگاهی به سفرنامه «هوگو گروته»، جغرافیدان و قوم‌شناس آلمانی

راوی ایران عصر مشروطه

راوی ایران عصر مشروطه

سنت سفرنامه‌نویسی از دیرباز یکی از مهم‌ترین علایقی بوده است که سیاحان آن را دنبال می‌کردند. به سبب دشواری سفر در اعصار گذشته و جنبه ...

دنیای اقتصاد‌- سمیرا دردشتی:سنت سفرنامه‌نویسی از دیرباز یکی از مهم‌ترین علایقی بوده است که سیاحان آن را دنبال می‌کردند. به سبب دشواری سفر در اعصار گذشته و جنبه اکتشافی آن افراد می‌کوشیدند به هرکجا که وارد می‌شدند، شرح دقیقی از آن را با جزئیات درج کنند. این کوشش به‌گونه‌ای توأمان ناشی از حس کنجکاوی و میل به ماندگاری بود. مسافران در اعصار گذشته بیشتر در زمره زائران، بازرگانان و فرستاده‌های سیاسی دسته‌بندی می‌شدند و به ندرت شخصی صرفا به جهت سیاحت رنج سفر را به جان می‌خرید. در چنین شرایطی سفرنامه‌نویسی مهم‌ترین راه ارتباطی و آشنایی ملل گوناگون با تاریخ، فرهنگ، جغرافیا و شیوه زیست ملل دیگر بود.

 

سفرنامه، نوعی از خاطره‌نویسی است که فرد عموما به مقاصد شخصی و به‌صورت تفننی اقدام به یادداشت مشاهدات خود می‌کند و از آنجا که به‌طور سنتی تاریخ‌نگاری عموما فرآیندی درباری بوده و صرفا به شرح و ضبط وقایع سیاسی مربوط به حکمرانان پرداخته است، سفرنامه‌ها منابع بسیار خوب و دست اولی هستند که وقایع، رفتار و سبک زندگی خارج از دربارها را برای ما روشن می‌سازند. البته این نوع نگاه به تاریخ نیز خالی از اشکال نیست چرا که سفرنامه‌نویسان به قصد تاریخ‌نگاری اقدام به ثبت وقایع نکرده‌اند، بنابراین یادداشت‌های آنها کمتر همراه با ارجاعات دقیق و موثق است. در طول تاریخ ایران نیز سنت سفرنامه‌نویسی بسیار دیرپا بوده است و ایرانیان در اعصار مختلف اقدام به نگارش شرح سفرهای خود کرده‌اند. یکی از نخستین نمونه‌های سفرنامه‌نویسی در ایران مربوط به سفرنامه مشهور ناصرخسرو قبادیانی در قرن پنجم هجری است و از این زمان به بعد نیز از ایرانیان در سفرهای زیارتی، سیاسی و بازرگانی، سفرنامه‌های قابل‌توجهی در قرون مختلف در دسترس است البته در این میان در یک دوره چند صد ساله تا عصر قاجار و بازگشت سنت سفرنامه‌نویسی شاهد رکود قابل‌توجهی در این فرآیند نزد ایرانیان هستیم.

با آغاز عصر قاجار که ارتباطات ایران با دیگر کشورهای جهان روبه فزونی گذاشت و بسیاری از ایرانیان به مقاصد گوناگون به سرزمین‌های دور دست سفر کردند، نوشتن سفرنامه بار دیگر رونق گرفت. البته این امر شاید تا حدود زیادی تحت تاثیر اقدامات سفرنامه‌نویسان غربی نیز بود. در همین زمان شمار زیادی از مستشاران و فرستادگان سیاسی، تجار و حتی سیاحانی که صرفا به قصد کنجکاوی عمدتا از سرزمین‌های اروپایی وارد خاک ایران شدند، اقدام به نگارش مشاهدات خود کردند. در بسیاری از موارد این افراد یادداشت‌های خود را صرفا با نیت یادداشت‌های شخصی نمی‌نوشتند و با گسترش امکانات چاپ در اروپا تلاش می‌کردند تا حاصل مشاهدات خود را به اطلاع شمار بیشتری از مخاطبان برسانند، به همین جهت نیز می‌کوشیدند تا اطلاعات را به‌گونه‌ای دقیق‌تر و با جزئیات بیشتری ثبت کنند و امروزه همین اطلاعات خرد در شکل‌گیری تصاویر دقیق‌تر از شیوه زیست مردم آن روزگار بسیار راهگشا است.

همان‌گونه که پیش‌تر اشاره شد، این افراد مورخ نبودند و حتی بسیاری از آنان کسانی بودند که به مقاصد سیاسی و با اغراضی نظیر جاسوسی وارد ایران می‌شدند و تصویری که از زندگی در کشورهایی نظیر ایران ارائه می‌دادند با آنچه به راستی در این کشورها در جریان بود فاصله قابل‌توجهی داشت. بنابراین سفرنامه‌ها بسته به انگیزه نویسنده، شغل و حرفه‌ای که به آن اشتغال داشته، مکان‌هایی که در طول سفر از آنها بازدید کرده، مقطع زمانی‌ که در کشور حضور داشته و همچنین مدت زمانی که در کشوری اقامت داشته، دارای ارزش و اهمیت متفاوتی در تاریخ نگاری هستند، همچنین به فرض مغرض نبودن سفرنامه‌نویسان، نوع قضاوت آنها در مورد جغرافیا و مردم ایران وابستگی زیادی به فصلی که آنها از منطقه دیدن می‌کردند، نوع برخورد ماموران حکومتی با آنها و برداشت مردم از علت حضور آنها در کنار رفتارهای شخصی که گاه موجب تحریک احساسات مذهبی مردم محلی می‌شد، داشت. همین تفاوت‌ها سبب می‌شود که گاه گزارش‌های مربوط به یک منطقه حتی اگر در زمانی نزدیک به هم نگاشته شده باشند، متضاد جلوه کنند.

با توجه به این موارد شاید بتوان سفرنامه «هوگو گروته» را یکی از مهم‌ترین سفرنامه‌هایی دانست که ازسوی سیاحان خارجی درباره ایران نوشته شده است. گروته در 15 آگوست 1869 در شهر ماگدبورگ به دنیا آمد. از آنجا که وی جغرافیدان و قوم‌شناس بود، سفرهای متعددی به آسیا، آفریقا و آمریکای جنوبی انجام داده و تحقیقات ارزنده‌ای در رابطه با اوضاع اجتماعی و اقتصادی این مناطق دارد و از این منظر سفرنامه‌اش دارای جنبه‌های تخصصی و علمی است. وی همچنین انجمن «سیاست فرهنگی آلمان» و «انستیتوی مطالعات خارجی» را در شهرهای لایپزیک و برلین پایه‌گذاری کرده است و مدیریت «بنیاد پژوهش درباره مهاجرت و جغرافیای فرهنگی فردریش راتسل» را نیز برعهده داشته و مجله «تمدن آلمان در جهان» را نیز به مدت 30 سال در این کشور منتشر می‌کرد. اصلی‌ترین آثار گروته عبارتند از: «خط آهن بغداد و دهقانان شوبیایی در ماورای قفقاز و فلسطین»، «سفر تحقیقاتی به آسیای نزدیک»، «آلمانیان در ماوراء بحار»، «فرهنگ لغات آلمانیان مرزنشین و خارج» و «در جدال با جنگل‌های برزیل جنوبی.» سفرنامه او در مورد ایران نیز برای نخستین بار در سال 1910 میلادی تحت عنوان «مسافرت در ایران، خاطرات و مشاهدات» به چاپ رسید.

گروته در یکی از بحرانی‌ترین مقاطع تاریخ ایران یعنی آغاز انقلاب مشروطه از راه بین‌النهرین وارد ایران شد. در این زمان مظفرالدین شاه به تازگی از دنیا رفته بود و محمدعلی شاه زمام امور سلطنت را به دست گرفته بود. سفر گروته به مدت شش ماه به طول انجامید و در این مدت از نواحی غربی و مرکزی ایران دیدن کرد. نخست به پشتکوه رفت که در آن زمان به‌وسیله غلامرضاخان والی (آخرین والی پشتکوه) اداره می‌شد. گروته در پشتکوه به سیر و سیاحت پرداخت و سپس با غلامرضاخان ملاقات کرد، وی در این زمان حاکم مطلق این منطقه به شمار می‌رفت و سالانه تنها بیست هزار تومان به‌عنوان خراج به دولت می‌پرداخت.

گروته قصد داشت از خرم‌آباد نیز دیدن کند اما والی به دلیل وجود اغتشاشات و ناامنی این اجازه را به وی نداد. به همین دلیل از پشتکوه راهی کرمانشاه شد. برای رسیدن به کرمانشاه گروته از کوه‌های واقع در جنوب راه کاروان‌رو قصرشیرین‌کرند به آن‌جا رفت و به محض ورود به این منطقه نوشت: «احساس کردم وارد دنیای جدیدی شده‌ام. در این منطقه مردم اغلب یکجانشین بودند و سیاه چادر تنها علامت حیات انسانی به‌شمار نمی‌رفت. وجود تیرهای تلگراف از ارتباط میان این قسمت از غرب ایران با دنیای متمدن خبر می‌دهد.» در کرمانشاه گروته میهمان یک خانواده اروپایی می‌شود و از شرایط زندگی اروپائیان در این شهر، وضعیت بهداشتی، سیاسی، بازرگانی و اجتماعی شهر گزارش‌های جالب توجهی می‌دهد. به علاوه وی در این شهر اشارات تاریخی و مردم‌شناسی دقیقی دارد که برای شناسایی ترکیب جمعیتی، وضعیت معیشتی، باورها و اعتقادات مردم کرمانشاه در آن روزگار بسیار قابل‌توجه است.

گروته پس از خروج از کرمانشاه از راه همدان، سلطان‌آباد و قم، خود را به تهران می‌رساند. در گذر از همدان وی به گزارش‌های متفاوت و متناقض سایر سیاحان از این منطقه اشاره دارد و در کنار آن خود نیز شرحی از مشاهداتش در رابطه آثار باستانی همدان، صنعتگران، راه‌ها و بازرگانی این شهر می‌آورد و اشاره می‌کند که شهر همدان در دوره‌های مختلف تاریخی ایران به‌ویژه در گذشته‌های دور، حضوری قابل‌توجه داشته است.  گروته در تهران به ملاقات محمدعلی شاه می‌رود. وی هنگام ورود به تهران مشخصه این شهر را نداشتن ساختمان‌های مرتفع و گنبد و مناره‌های بلند می‌داند و می‌نویسد: «ما از سمت شمال وارد شهر شده و از خیابان پر درخت «علاءالدوله» رو به جنوب می‌رویم و بعد از عبور از میدان وسیع «توپخانه»، به محلی می‌رسیم که ساختمان‌های دولتی و «ارگ شاهی» در آنجا قرار دارد. وقتی از دروازه جنوبی ارگ عبور می‌کنیم به «باغ سلام» وارد می‌شویم.»

در اینجا او توصیف مفصلی از آداب شرف‌یابی به محضر شاه می‌آورد و سپس توضیح جالبی در مورد شخص محمدعلی شاه می‌دهد. «مطابق آنچه لرد کرزن در اثر مفصلش به نام «ایران و مساله ایران» می‌آورد، برای شاهزادگان قاجار پنج صفت برمی‌شمارد: کثیرالاولاد، سطح نسبتا بالایی از هوشمندی، سیمای دلپذیر، عشق به ورزش و سلحشوری و خست و مالدوستی. لیکن هیچ یک از این صفات در مورد محمدعلی شاه صدق نمی‌کند. هرچند می‌گویند از حیث سفاکی و مالدوستی امتحان خود را در تبریز پس داده است و اموال بسیاری را خرج کرده و عده زیادی از مخالفانش را بیرحمانه به قتل رسانده اما صحت این شایعات تاکنون اثبات نشده است. وی در تبریز محبوبیت چندانی نداشته و حتی این احتمال می‌رفت که در شهر علیه وی شورشی صورت گیرد. به علاوه تا کنون عملی که حاکی از عشق به ورزش باشد از او سر نزده است.

البته او هرازگاهی در کوه‌های البرز به شکار می‌رود ولی برخلاف ناصرالدین شاه که شکارچی خستگی‌ناپذیری بود، وی هیچ‌گاه برای این‌کار علاقه‌ای از خود نشان نداده است. همچنین وی از ویژگی پر زاد و ولدی قاجارها هم نشانی ندارد. راولینسون اعقاب فتحعلی‌شاه را در سال 1850 میلادی حدود سه هزار نفر می‌نویسد اما محمدعلی‌شاه به داشتن یک زن قناعت کرده است و هیچ‌گاه از او جدا نمی‌شود و حتی وقتی برای شکار و گردش به کوهستان‌های البرز می‌رود او را هم با خود می‌برد. آنچه می‌توان در مورد صفات بارز او گفت لجاجت، بی‌تصمیمی و عدم استقلال رای است و این امر موجب شده که به مشاوران سودجویی متکی باشد که بیشتر به فکر منافع شخصی خود هستند. او آن‌قدر باهوش و با درایت نیست که دلیل پیدایش نهضت ملی و لزوم اصلاحات بنیادین را دریابد و از مقام خویش سود برده و رهبری جنبش را در دست گیرد و بتواند با تصویب یک قانون اساسی معتدل که در آن حقوق حقه فرمانروا نیز گنجانده شده موقعیت خویش را استحکام بخشد.»

گروته همچنین در این مدت از «مجلس» نیز بازدید کرده است. او می‌گوید در مدت حضور و سیر و سیاحتش در ایران بارها این نام را شنیده و متوجه شده بود که ایرانیان از آن برداشت‌های مختلف و متضادی دارند. «عده‌ای آن را مظهر وحدت و همبستگی ملی می‌دانستند و با تحسین و احترام از آن یاد می‌کردند، عده‌ای دیگر به عکس آن را یک پدیده نو و خارجی می‌دانستند و از وجودش در سرزمین مقدس ایران شرم داشتند. گروه سوم که تعدادشان از همه بیشتر بود، هیچ شناخت درستی از آن نداشتند و با بی‌تفاوتی از آن یاد می‌کردند و آن را پدیده‌ای می‌دانستند که فقط به علما و دانشمندان تهران و تبریز مربوط می‌شود. گروه دیگری با احساس بیم و تردید از آن سخن می‌گفتند و معتقد بودند که مجلس، یک «هیولای» دیگری است و حال باید علاوه بر شاه و وزرا به افراد با نفوذ مجلس هم هدیه و پیشکش داد.» با این توصیفات، گروته بسیار کنجکاو بود، درباره مجلسی که در نقاط دیگر ایران بارها نامش را شنیده بود اما از قدرت واقعی‌اش اطلاع چندانی نداشت، بیشتر تحقیق کند. زمانی‌که او در تهران بود محمود خان وزیرمختار سابق ایران در برلین به تهران آمده و به ریاست مجلس شورای ملی انتخاب شده بود.

گروته پیش‌تر در موصل با محمودخان که رئیس «کمیته حل اختلافات مرزی ایران و عثمانی» بود، آشنا شده بود. به همین جهت با او دیدار می‌کند تا بیشتر در مورد شرایط مجلس اطلاع کسب کند. پس از این دیدار محمودخان (احتشام السلطنه) وی را به پارلمان دعوت می‌کند. او در این بازدید توصیفی از ویژگی‌های ظاهری مجلس و مراودات میان نمایندگان ارائه می‌کند و معتقد است که «بی‌تردید باید مجلس ایران را در ردیف بعضی از پارلمان‌های کشورهای اروپایی قرار داد.» در ادامه وی توضیحات مفیدی در ارتباط با انقلاب مشروطه ارائه می‌دهد که به سبب نزدیکی زمانی با این رویداد و به‌ویژه به توپ بسته شدن مجلس و استبداد صغیر بسیار حائز اهمیت است. وی همچنین گزارش‌هایی از حضور روسیه و انگلیس و حوزه‌های نفوذ آنها در ایران می‌دهد.

مقصد بعدی و نهایی گروته در ایران شهر تبریز بود. او تبریز را بزرگ‌ترین شهر تجاری در ایران می‌نامد و در کنار توضیح اهمیت تجاری و اقتصادی آن، توضیحات مفصلی به لحاظ تاریخی در مورد این شهر می‌آورد. همچنین ترکیب جمعیتی، حضور اقلیت‌های مذهبی مانند ارامنه و فعالیت‌های آنان از جمله دیگر توصیفات گروته از شهر تبریز است. در این میان وی اشاره جالبی به اخبار مطبوعات اروپایی به‌خصوص روسیه در رابطه با اغتشاشات، ناامنی و تهدید جان اروپاییان در تبریز دارد و می‌گوید: «این اخبار را با کمال خونسردی می‌خواندم. در تبریز از این وقایع وحشتناک کوچکترین خبری نبود و زندگی جریان عادی خود را طی می‌کرد و هدف جوسازی مطبوعات روس نیز به خوبی روشن بود. آنها می‌کوشیدند به افکار عمومی اروپا این فکر را القا کنند که برقراری نظم و آرامش در ایالاتی که روس‌ها مدت‌ها است به آن چشم طمع دوخته‌اند، تنها با دخالت نیروهای نظامی روسیه میسر می‌شود.»

همچنین گروته معتقد است مردم تبریز «نوعی ناشکیبایی توأم با عصبانیت و عشق و علاقه مفرط به بحث و مشاجره داشتند و هر روز در گوشه و کنار خیابان‌ها و بازارها به بحث در زمینه مسائل سیاسی و اقتصادی می‌پرداختند.»  همان‌گونه که مشاهده می‌شود، سفرنامه گروته هم به جهت مناطقی که او از آنها بازدید کرده است و به‌علاوه مقطع زمانی که وارد ایران شده و از همه مهم‌تر نگاه تخصصی وی به تاریخ، جغرافیا، مردم‌شناسی و فرهنگ ایران، یکی از مهم‌ترین نمونه‌های سفرنامه‌نویسی در این دوران است. در کنار این موارد، او عکس‌هایی از مناظر دیدنی و برخی از شخصیت‌های برجسته ایران در سفرنامه خود آورده که این امر نیز به غنای کوشش او افزوده است. گروته همچنین پس از خروج از ایران پاره‌ای وقایع را که در اتصال با رویدادهای زمان حضور او بوده است به‌صورت خلاصه در سفرنامه خود آورده است.

کد N1557179

وبگردی