در اين صورت بايد گفت اين آگاهي آنان از وضعيت جز اينكه خطمشي تقابلجويانه آنان را نشان ميدهد، ولي كماكان نوعي سادهانديشي ديگر را نيز بازتاب ميدهد. اين سادهنگري كه براي خودشان مستقل از ساخت سياسي در ايران اعتبار و قدرت قايل هستند. اين اشتباه و سادهنگري آنان مضحكتر از اشتباه قبلي است. مجموعه احمدينژاد را اگر از ساخت رسمي قدرت و سياست منفك كنيد، هيچچيز نيستند. هرچه دارند از اين ساختار دارند، نه تنها شهرت و قدرتشان، بلكه ثروت و امكانات آنان هم از اين ساختار است.
بنابراين اگر فكر ميكنند كه اعتبار مستقلي از ساختاري سياسي دارند، در اشتباه هستند وقتي كه بلافاصله پس از پايان دورهاش، معاون اول او را به محاكمه كشانده و به زندان ميبرند، يا دست راستش را رد صلاحيت ميكنند و جامعه حتي آخ هم نميكشد، بايد متوجه ابعاد قدرت نداشته خودش باشد. كشيدن اين دندان براي سياست در ايران از كشيدن يك دندان شيري لق نيز سادهتر است و اگر تاكنون هم كشيده نشده است انگيزههايش قابل فهم است. اگر احمدينژاد و دوستانش گمان ميكنند كه ساختار نيازمند حضور آنان است در مسير اشتباه سير ميكنند، آنها نبايد خود را با ساير نيروها مقايسه كنند.
بسياري از نيروها حدي از استقلال و تصميمگيري را بهواسطه پايگاه اجتماعي مستقل براي خود تعريف كردهاند، اتفاقا اين استقلال آنان را مسووليتپذيرتر هم كرده است. مساله حضور يا عدم حضور احمدينژاد به شانس رايآوري او ربطي ندارد، چرا كه چنين شانسي كمتر از آن است كه قابل بحث باشد، ولي دوقطبي كردن جامعه در اثر چنين حضوري، زهري است كه يكبار از سوي اين جماعت به كام جامعه ريخته شده است و آن را تا مرز فلج عصبي پيش برد و دليلي ندارد كه دوباره بخواهد تكرار شود.
نظر شما چیست؟
لیست نظرات
نظری ثبت نشده است