آفتاب
مهر بازخوانی می‌کند؛

انعکاس هشتمین خورشید در شعر آئینی/ میلاد تو گشایش لبخندهای ماست

انعکاس هشتمین خورشید در شعر آئینی/ میلاد تو گشایش لبخندهای ماست

از آنجا که مضجع شریف امام رضا(ع)، تنها مرقد امام معصوم در ایران ماست؛ از این رو شاعران ایران زمین هم ارادت خاصی به امام مهربانیها دارند.

خبرگزاری مهر – گروه فرهنگ: عرض ادب و ارادت شاعران آئینی ایران زمین به محضر حضرت امام رضا علیه آلاف التحیه و الثنا، عرض ادبی خاص و ویژه است و با جرأت می توان گفت که همه یا بسیاری از شاعران آئینی ما، حداقل یک سروده درباره حضرت امام رئوف دارند.

البته بسیاری از این اشعار درباره مدح و ثنای حضرت و یا مظلومیت و شهادت حضرت سروده شده است که غزل قیصر شعر ایران، مرحوم قیصر امین پور یکی از برترین این سروده هاست. او در چهار بیت از این شعر چنین سروده است:

پرسش تشنگی را تو آبی جوابی
ریگهای بیابان تو را می ‌شناسند

هم تو گلهای این باغ را می ‌شناسی
هم تمام شهیدان تو را می ‌شناسند

از نشابور با موجی از «لا» گذشتی
ای که امواج طوفان تو را می ‌شناسند

کاش من هم عبور تو را دیده بودم
کوچه ‌های خراسان تو را می‌شناسند

این نوشتار اما به مناسبت سالروز میلاد نورانی آن امام هُمام، بیشتر به دنبال مرور اشعاری است که به تولد مبارک آن حضرت اشاره دارند.

یکی از این شاعران، مهدی نظری است که در بخشی از شعر خود با تشبیه تولد حضرت رضا (ع) به تولد دوباره حضرت مسیح (ع) چنین می آورد:

این چه حسی است که امشب به دلم پا داده
به من کور چنین میل تماشا داده 

خانه حضرت موسی شده وادی بهشت
گوئیا باز خدا حضرت عیسی داده 

مریم است اینکه در آغوش خود عیسی دارد
یا خدا فاطمه را مولد زیبا داده

خوش به حال دل ما چون حرمش ایران است
پرچم نوکری اش فاطمه بر ما داده 

روز اول به تو و گنبد و گلدسته تو
حضرت ذات احد نمره بالا داده 

صحن تو صحن بهشت است خدایی چون که
نقشه صحن تو را حضرت زهرا داده

و اما شعر دیگر در این موضوع، از آنِ محسن عرب خالقی است که در بخشی از آن چنین به محضر امام رئوف عرض ادب می کند: 

خدا نه این که مرا از گِل زیاده تان
که آفرید مرا از غبار جاده تان 

وبال گردن تان بودم از همان آغاز
بعید هست بیایم به استفاده تان

ببین چه ساده برایت به حرف می آیم
فدای این همه لطف و صفای ساده تان

خدا نوشت ازل در شناسنامه ی دل
که ما غلام شماییم و خانواده تان 

از آن زمان که از این خاک پاک پا شده ام
گدای دائمی حضرت رضا شده ام 

بهشت کوچک دامان مادری آقا
تو میوه ی دل موسی بن جعفری آقا 

شب ولادت تو در مدینه می گفتند
ز راه آمده خورشید دیگری آقا 

دخیل بسته ام امشب به گاهواره تو
رواست حاجتم از سر برآوری آقا 

اگرچه منشاء نور شما یکی باشد
تو بِین باغ خدا طعم نوبری آقا 

که خوانده است ولیعهد خود تو را وقتی
که تو برای خودت یک پیمبری آقا 

تویی که صاحب اوصاف بی حدش خوانند
همان که عالم آل محمدش خوانند 

مهی که چشمه ی چشم تو در تلاطم شد
طلوع مشرقی آفتاب هشتم شد

اکنون شعری از شاعر پیشکسوت آئینی، حاج غلامرضا سازگار متخلص به «میثم را با هم مرور می کنیم که ابیات ابتدایی آن، خطاب به حضرت نجمه (س)، مادر گرامی حضرت امام رضا (ع) است: 

بارک الله نجمه امشب آفتاب آورده‌ای
وجه ناپیدای حق را بی ‌نقاب آورده‌ای

در تراب امشب جمال بوتراب آورده‌ای
یا به دامن احمد ختمی مآب آورده‌ای

از دل دریای رحمت دُرِّ ناب آورده‌ای
گل به دست خود گرفتی یا گلاب آورده‌ای؟

با جلال آمنه مرآت احمد زاده‌ای
در حقیقت عالم آل محمّد زاده‌ای

این پسر حسن خدا را مظهر است و منظر است
این پسر سر تا به پا، پا تا به سر پیغمبر است

این پسر هم مصطفی هم فاطمه یا حیدر است
تو چو مریم، این پسر عیسای عیسی پرور است

این پسر در هفت دریای ولایت، گوهر است
این پسر قرآن بابا روی دست مادر است

ایـن شـه ملک قـدر فرمانده جیش قضاست
این همان جان جهان مولا علی موسی ‌الرضاست

بضعه ی ختم رسالت، روح قرآن است این
بلکه هم جان جهان، هم یک جهان جان است این

قدر قدر و نور نور و فرق فرقان است این
من به قرآن می‌خورم سوگند، قرآن است این

جان دین، اصل ولایت، روح ایمان است این
شمع جمع انبیا در بزم امکان است این

لاله ‌های وحی از فیض بهـارش کرده گل
بوسه ی موسی ‌بن ‌جعفر بر عذارش کرده گل

ظرف نامحدود دریاهای رحمت ساغرش
آسمان گردیده چون پروانه بر دور سرش

ضامن آمرزش خلقی است آهوی درش
حافظ ایران اسلامی است در قم خواهرش

جد امیرالمومنین، ام ابیها مادرش
عالم هستی گرفته همچو کعبه در برش

موسی عمران بیا فرزند موسی را ببین
آدم و نوح و خلیل الله و عیسی را ببین

او در بخش دیگری از همین شعر چنین می سراید:

کیستی تو؟ ظرف احسان خداوندی، رضا
در کرم مثل خدا بی‌مثل و مانندی رضا

من همه بی ‌آبرو، تو آبرومندی رضا
تیرگی بودم به بحر نورم افکندی رضا

بس که آقایی، به رویم در نمی‌بندی رضا
هر چه گریاندم دلت را، باز می‌خندی رضا

تو رئوف اهل ‌بیتی، لطف و احسان بایدت
میزبـانی و پـذیرایی ز مهمـان بایدت

من به زنجیر غمت عمری اسیرم یا رضا
بسته شد از خاک زوارت خمیرم یا رضا

با تولای شما دادند شیرم یا رضا
وز گنه در آستانت سر به زیرم یا رضا

بار ده تا قبر تو در بر بگیرم یا رضا
لطف کن تا گوشه ی صحنت بمیرم یا رضا

هر چه بودم هر چه هستم "میثم" کوی تو ام
از خجالت کـورم امـا عاشق روی تـو ام

مهدی علی قاسمی هم شاعر دیگری است که درباره میلاد امام هشتم، شعر دارد:

از جان عاشقان ولایت خبر رسید
نوباوه ی بتول به وقت سحر رسید

از برکتش خدا به گدا بیشتر رسید
امشب ز راه زاده ی زهرا اگر رسید

آمد که حل خسته ی ما را نظر کند
فکری به حال بنده ی خونین جگر کند

امشب عجیب سر به هوایم برای او
دنبال ذکر و مدح و ثنایم برای او

این شاعر در ادامه همین شعر سروده است:

این دل میان مشهد و قم چون کبوتر است
گویا که وقف زاده ی موسی بن جعفر است

ما را نوشته اند گدایان مشهدش
روزی خوران سفره ی احسان بی حدش

مجنون بوی عطر ضریح زبانزدش
یک عمر خم شدیم فقط سمت مرقدش

و اما علی صالحی هم درباره میلاد مبارک امام رئوف، شعری دارد که آن را از نظر می گذرانیم:

امشب دوباره شور تغزل گرفته ام
حس شروع نغمه بلبل گرفته ام

مثل نسیم روی چمن ها دویده ام
هر جا رسیده ام خبر از گل گرفته ام

بر دامن همیشه بهاری و سبز تو
با نور اشک دست توسل گرفته ام

از آسمان برای همه ناز می کنم
تا گنبد طلای تو پرواز می کنم

قاره ها ز اوج مناره وزیده اند
مردم صدای آمدنت را شنیده اند

این زائران خسته، به عشق ولادتت
با عرض تهنیت به حضورت رسیده اند

زیباتر از همیشه شده آستان تو
آقا چه قدر ریسه برایت کشیده اند

بوی غذای حضرتی و این همه گدا
مهمان نوازهای حرم سفره چیده اند

ای کاش در ضیافت تو دعوتم کند
امشب خدا نگاه تو را قسمتم کند

من با تو از حصار غم آزاد می شوم
با خواندن سرود تو دلشاد می شوم

یک بار از خرابه ی دل بگذر و ببین
از برکت قدوم تو آباد می شوم

تا آن زمان که بیشه پر از رد پای توست
آهوی دل سپرده ی صیاد می شوم

از سنگ هم گذشتم و آهن شدم ولی
دارم ز جنس پنجره فولاد می شوم

عمری ست زیر سایه ی دستت نشسته ام
جز تو رضا به هیچکس دل نبسته ام

هرگز ز عشق خویش جدایم نمی کنی
محتاج بنده های خدایم نمی کنی

گفتی سه بار دیدن زوار می رسی
یا ایّها الرئوف، رهایم نمی کنی

دل تنگ روضه های حسین و محرمم
راهی خاک کرب و بلایم نمی کنی؟

این حرف آخری ست که من با تو می زنم
مهمان سفره ی شهدایم نمی کنی؟

خورشید من بتاب و دلم را سفید کن
وقت زیارت است مرا هم شهید کن

و اکنون در پایان این نوشتار، چهار بند از سروده مظاهر کثیری نژاد را با هم زمزمه می کنیم:

مژده رسید، غنچه ی زهرا دمیده است
آورده اند، قامت هارون خمیده است
نورت پدیده ای ست که فوق پدیده است
قبل از سلام ما به تو از تو رسیده است
هر روز صبح زود جواب سلام ما؛

مشهد گدا پر است و کسی کم نمی برد
هم می برد ز فیض شما، هم نمی برد
هدیه کسی برای کسی غم نمی برد
اهل بهشت را به جهنم نمی برد
کم نیست در مقام زیارت مقام ما؛

استاد درس عشق در این مکتبم رضاست
بیماری ام رضاست، دوای تبم رضاست
در قلب من رضاست، به روی لبم رضاست
نان شبم رضاست، نماز شبم رضاست
دائم به ذکر می گذرد صبح و شام ما؛

چشمت دلیل ذوق هنرمندهای ماست
شیرینی تو بیشتر از قندهای ماست
میلاد تو گشایش لبخندهای ماست
دیوان عشق، «از تو نوشتند» های ماست
«ثبت است بر جریده ی عالم دوام ما»

کد N1389303

وبگردی