گروه تاریخ و اقتصاد:با آغاز دوران جدید در مغربزمین، به تدریج، گسستی از ویژگیهای دنیای شرقی و ایرانی ایجاد شد و با استوار شدن شالوده تجدد در اروپا، این گسست ژرفای بیشتری یافت. بررسی گزارشها و سفرنامههای اروپاییان از دیدگاه اندیشه سیاسی به ما امکان میدهد تا این گسست را چونان فرآیندی بازگشتناپذیر بررسی کنیم و پرتوی بر رویارویی ایرانزمین با تجدّد و شکست آن در ایران بیفکنیم. نگاه متفاوتِ «غیر» در سفرنامههای اروپاییان، اگر بهدرستی فهمیده و توضیح داده شود، در واقع همان فاصلهای است که باید برای درک تحول متمایزی که مغرب زمین و ایران به دنبال آغاز دوران جدید پیدا کردند، ایجاد میشد، اما این فاصله گرفتن از واقعیت، به دنبال زوال اندیشه در ایران امکانپذیر نشد و لاجرم واقعیت تحول تاریخی جز در سایهروشن اندیشه سنتی دوران قدیم که با صفویان و بهویژه پس از آنان در سراشیب هبوط در تکرار بیتامل افتاد، دیده نشد.
بنابراین اگر ملاحظات سفرنامههای اروپاییان درباره شیوه فرمانروایی و سرشت قدرت سیاسی ایران به مثابه نگاهِ «غیر» بر آن واقعیت مورد توجه قرار گیرد، میتوان به بازسازی آن ملاحظات بهعنوان دیدگاهی متفاوت پرداخت و در اینصورت طبیعی است که تاکید بر اشتباهها و کژتابیهای آنان راه به جایی نخواهد داشت، بلکه درک آن دیدگاه و بازسازی ملاحظات سفرنامههای اروپاییان بهعنوان نقادی برآمده از اندیشه تجدد امکان خواهد داد تا فاصلهای را که تاریخنویسان ایرانی نتوانستند با تحول تاریخی ایجاد کنند، با تکیه بر سفرنامههای اروپاییان ایجاد کنیم. همچنانکه دنیای یونانی و رمی در تمایز و چالش با دنیای «بربرها» به تامل در بنیاد فرهنگ و تمدن خود میپرداخت، غرب جدید نیز در چالشی دوباره و اگر بتوان گفت دوگانه، با شرق به تعیین هویت و شخصیت خود پرداخت. هرودوت با تاریخ خود «آیینهای» را در برابر بیگانگانی که او آنان را بربر مینامید قرار میداد و از این حیث، نوشته او بیش از آنکه همچون ارزیابی یا پیشداوری تاریخنویسی خارجی و لاجرم بیگانه با سرشت تمدن و فرهنگ ایرانزمین فهمیده شود، باید به مثابه امکان آگاهی از تمایز میان یونان و «بربرها» و دریافت متفاوت آنان از عالم و آدم مورد تامل قرار گیرد.
تاریخ هرودوت کوششی برای تدوین اندیشه تاریخی تمایز میان یونانیان و بربرها بود و این تاریخ بیش از آنکه پایهای در واقعیت داشته باشد، «بازسازی واقعیت» بر پایه اندیشه تمایز و آغاز آگاهی از آن بود و این اندیشه و آگاهی در گذر زمان، بهنوبه خود، واقعیت متمایز دو دنیای یونانیان و بربرها را هستی بخشید و صورتی نو به واقعیت داد. ژانشاردن، سوداگر و جهانگرد فرانسوی نیز در دیباچه سفرنامه خود به همین تمایز میان ایرانزمین و اروپای زمان خود و اینکه ایرانزمین در مقایسه با «اروپایما» همچون «دنیای دیگری» است، اشاره کرده و مینویسد که قصد او از نوشتن سفرنامه این است که خواننده را از آنچه میتواند کنجکاوی او را درباره کشوری جلب کند که میتوان خواه به سبب فاصله مکانی و خواه به سبب تمایز خلقیات و اصول، آن را دنیای دیگری نامید، آگاه کند.
نظر شما چیست؟
لیست نظرات
نظری ثبت نشده است