آفتاب

در ره تسخیر تو همسر و مادر زنت/ نقشه کشان می‌رسند...!

در ره تسخیر تو همسر و مادر زنت/ نقشه کشان می‌رسند...!

مهر به دل راه داد، مهریه زایید از آن/ نام شده مهریه، خود به یقین خونبهاست!/ شیر بها با دو پا راه نفس بسته است/ بدتر از ان بی گمان خرج و بهای طلاست...

به بهانه پایین بودن آمار ازدواج...

سلسله‌ی موی دوست حلقه‌ی دام بلاست
پُر خطر و خوفناک، یا به مثل "برموداست"
هر که دلش رام شد، از دلش آرام رفت
بهر چنین اشتباه، این همه ماتم سزاست؟!

او که ندارد به دل مهر دل آرام را
خاطرش آرام شد، فارغ از این ماجراست
ناله‌ی شبگیر شد، از دل و جان سیر شد
آنکه به این سلسله چنگ زد و مبتلاست

مهر به دل راه داد، مهریه زایید از آن
نام شده مهریه، خود به یقین خونبهاست!
شیر بها با دو پا راه نفس بسته است
بدتر از ان بی گمان خرج و بهای طلاست

گر تو شماتت کنی، یا که عنایت کنی
من چه بگویم کنون؟ حکم تو بر من رواست
هر که فتاده در این سلسله خود را یقین
دردسرش داند و با غم آن آشناست

در شب دامادیش، له شود آن کو چو من
خسته و درمانده و بی کس و یک لاقباست
در ره تسخیر تو همسر و مادر زنت
نقشه کشان می‌رسند خود تو نگو کودتاست!

سلسله‌ی موی دوست سلسله‌ی مُهلکی‌ست
هر که از این ورطه جَست شک تو نکن ناقلاست!

 

 

مجید مرسلی
6060

 

کد N1265241

وبگردی