آفتاب

غرویان:ما علما هم باورمان شده که دین از سیاست جداست/برای حفظ نظام ممکن است دروغ بگوییم و تهمت بزنیم

غرویان:ما علما هم باورمان شده که دین از سیاست جداست/برای حفظ نظام ممکن است دروغ بگوییم و تهمت بزنیم

آیت الله غرویان معتقد است که تفسیر غلطی از حرف امام شده است. او می گوید اینکه حفظ نظام از اوجب واجبات است به این معنی نیست که با این هدف هر دروغ و تهمتی را روا بداریم.

سيد صادق روحاني - سوگل نورمحمد:  آيت الله محسن غرويان استاد فلسفه و از شاگردان سابق آيت الله مصباح يزدي است. سابق از اين جهت که او خيلي وقت است که از تدريس در موسسه امام خميني قم استعفا داده است. او اما معتقد است که از باب «من علمني حرفا فقد سيرني عبدا» بايد احترام آيت الله مصباح را نگه دارد. 

او که در ايام ماه مبارک رمضان مهمان خبرآنلاين بود، از بالا و پايين دينداري امروز ما سخن گفت. بحث از سکولاريزم و جدايي دين از سياست آغاز شد و تا دخالت مداحان در سياست هم به درازا کشيد. او همچنين صراحتا اعلام کرد که مراجع عظام تقليد از عملکرد دولت روحاني راضي هستند.

 مشروح اين گفت و گو را در می خوانیم:

 به نظر می آید که در مقام عمل در ايران شاهد تفکیک دین از سیاست هستیم. یعنی امروزه سیاست ما کاملا مرتبط شده با اخلاقیاتی که هیچ ربطی به دین ندارد. واقعا اعتقاد به عدم جدايي دين از سياست در جامعه ما وجود دارد؟

این سوال ابعاد و نکات مختلفی دارد . یکی از نکات این است که در طول تاریخ، آنقدر دیانت ما از سیاست جدا بوده است که دیگر ما علما ، تئوری پردازان ،فیلسوفان دین و فقها هم باورمان شده است که دین از سیاست جدا است . یعنی آنقدر واقعیت خودش را بر ماتحمیل کرده است که دیگر در مقام نظر همپذیرفتیم که دین یک چیز و سیاست چیز دیگری است . اما وقتی می نشینیم با مطالعه و دقت تفکر می کنیم ، می بینیم نباید دین از سیاست جدا باشد . دین آمده است تا بشر را به سعادت برساند. سعادت از چه راهی حاصل می شود؟ سعادت باید داخل همین کوچه ، خیابان ، جامعه ، اقتصاد و بازار خودش را نشان بدهد . پس باید کسانی که اقتصاد ، بازار ، اداره و این شئونات مختلف را می چرخانند، دین دار باشند و از دین استفاده کنند . این می شود همان سیاست و مدیریت انسان و جامعه. وقتي من در تعریف دین نگاه می کنم و در غایت دین اندیشه می کنم ،مي پرسم که دین برای چه آمده است وغرض از دین چیست ؟ در جواب به این نتیجه می رسم که سیاست در داخل دین است. مدیریت انسان و یک جامعه داخل دیانت است. یک عامل تاریخی باعث شده که ما دیگر باور کنیم که دیانت محدود می شود به نماز، روزه ، عبادت و اعمال فردی و سیاست هم براي سیاست مداران و حاکمان و شاهان و رییس جمهور و اهل سیاست است .

 نکته دیگر این است که ما، در سیاست بیشتر به دنبال مصلحت ها رفتیم تا به دنبال حقیقت . یعنی حقیقت را یک چیز و مصلحت و منفعت سیاسی را چیز دیگر در نظر گرفتیم . خیلی دغدغه رسیدن به حقیقت را در سیاست نداریم. مصلحت هم یک مفهوم پیچیده ای است .بالاخره هرکسی بر اساس شاکله فکری ، روحی و روانی خودش آمده و گفته مصلحت این است  و بعد هم سعی می کنیم بگوییم حقیقت هم همان چیزی است که من تشخیص می دهم ، این است که یک نوع سکولاریزم در دین می بینیم و شاهد  جدایی دین از سیاست و جدایی اخلاق از سیاست هستیم و به اسم سیاست ارزش های اخلاقی فراموش شده است.

حالا که ما شعار تلازم دين و سياست را مي دهيم ولي در عملمان دين از سياست جداست، دين بيشتر متضرر خواهد شد يا سياست؟

اما در این بین آقای روحانی می گوید که" امربه معروف و نهی از منکر" فقط که همین دومورد نیست . خیلی معروف هایی داریم که باید به آن ها امر کنیم و خیلی منکرات داریم که باید از آن ها نهی کنیم .حتی مسائل محیط زیست ، اعتیاد ، اشتغال جوانان . آقای روحانی می گوید من تمام تلاش خودم را می کنم تا به همه این ها رسیدگی کنم .در مجموع مقام آقای روحانی در بین مراجع به نظر بنده جایگاه خوبی است . حالا بعضی از شخصیت ها مانند آیت الله جوادی آملی خیلی بیشتر حمایت می کنند.دليل آن هم اين است که دیدگاه آیت الله جوادی آملی نسبت به آیت الله هاشمی رفسنجانی خیلی مثبت است. از آن طرف هم آیت الله هاشمی از دولت حمایت می کنند . در مجموع دیدگاه ها مثبت است و بعضا انتقاداتی هم دارند. مشی بعضی از مراجع در ورود به سیاست هم مشی احتیاط است و می گویند سیاست حوزه خطرناک و خطر خیزی است . فلذا به گونه ای صحبت می کنند که نه سیخ بسوزد و نه کباب. چون معتقد هستند دولت ها می آیند و می روند و ما نباید خیلی سرنوشت مان را به دولت ها گره بزنیم .

آقای روحانی چه گونه می تواند بین مطالبات متعارضی که در جامعه وجود دارد ، در زمینه های فرهنگی و اقتصائی یک بالانس و تعادل ایجاد کند؟از يک طرف دغدغه اصلي مراجع فرهنگي است و از سوي ديگر خيلي از طرفداران و کساني که به رئيس جمهور راي داده اند دغدغه رفع برخي محدوديت ها را دارند.

خیلی کار سختی است که شما طوری حرکت کنید که همه را راضی نگه دارید . می توانم بگویم تقریبا محال است . در هیچ کشوری هم این چنین نمی شود و منحصر به ما نیست. بالاخره خداوند انسان ها را متفاوت آفریده، سلیقه ها و عقیده ها مختلف است . درست است که همه می گوییم اسلام، اما قرائت های مختلف از اسلام مختلف است و هرکسی از اسلام قرائتی دارد .

چرا افراد موجه در نظام گاهی اوقات به یک سری از قرائت هایی از دین دست پیدا می کنند که آن قرائت ها حتی مورد قبول عامه علما می باشد؟

این بحث ظریف و پیچیده ای است که دین خالص پیش چه کسی است . منظور از خلوص دین یا خلوص فقه این است که، ما می توانیم به یک فقه اسلامی یا فقه شیعی پیدا کنیم که حالات ، روحیات ،امیال و تمنیات آن فقیه در آن دخالت نکرده باشد. به نظر من نمی شود . علما و مجتهدین سعی می کنند که برداشت شان از دین خالص باشد اما به نظر من این مّر اسلام در واقع اتفاق نمی افتد . همان گونه که شهید مطهری فرمود: "فقه فقیه شهری بوی شهر می دهد ، فقه فقیه روستایی بوی روستا می دهد" ، این حرف درستی است که شهید مطهری به آن رسیده است . در کلیات دین، وقتی در بین علما اجماع و شهرت می بینیم دیگر یقین می کنیم که مّر اسلام همین است . اما اگر ریز شویم در اسنتباط ها داخل مي شود .من معتقدم اسلام بعضی ها اسلام عصبانی است . اسلام بعضی ها اسلام نرم و مهربانی است . چرا که خود آن اسلام شناس عصبانی است . یا آن اسلام شناس آدم نرمی است. این برمی گردد به روحیات و روان آدم ها. آنکه عصبانی است، همیشه می رود به دنبال امور غلاظ و شداد ؛ آن که رحم و رافت در شخصیتش وجود دارد اسلام را از دریچه خودش می بیند ، قرائت و تفسیر می کند، این تفاوت ها وجود دارد. لذا بنده می خواهم بگویم که هم سیاست مداران ما و هم علمای ما در فضاسازی جامعه بسیار نقش دارند و لذا ما مفری نداریم از این تغیّرات و تنوعات فضای جامعه به حسب تنوع روحیات حاکمان.

با توجه به اینکه جناب عالی از شاگردان آقای مصباح هستید نقد های بسیار زیادی را از شما دیده ام که در همه آنها حرمت شخص ایشان هیچ گاه زیر سوال نرفته است، این اتفاقی که در شما افتاده چرا ما در جامعه در بقیه افراد نمی بینیم؟

بنده نسبت به حاج آقای مصباح یک احترام ذاتی قائل هستم. به خاطر حديث " من علمنی حرفا فقد سیرنی عبدا ..."من هرجا در این زمینه صحبت کردم می گویم این جمله یک امراعتباری نیست بلکه یک امر حقیقی است . کسی که به من چیزی یاد بدهد مرا عبد خودش کرده است . عبد هم نسبت به مولای خودش ذاتا تکریم و احترام را دارد .آیت الله مصباح یکی از سرمایه های علمی کشور هستند و شخصیت علمی ایشان مغتنم است .در عین حال ذهن من ذهن انتقادی است و یک سری سوالاتی هم گاه برای بنده پیش می آید و نمی توانم بین دوتا مطلب در ذهن خودم جمع کنم. در نتیجه به شکل انتقاد یا به شکل سوال این را مطرح می کنم . اين همان مشی ای است که خود ایشان به ما یاد دادند که در بحث ها می شود سوال طرح کرد ، می شود انتقاد کرد . بنده هم فکر می کنم این سوال ها و نقدی که می کنم سبقه علمی دارد. به کلاس های درس ایشان که می رفتیم، بنده گاهی سوال هایی از ایشان مطرح می کردم که البته در مباحث فلسفه بود و اتفاقا ایشان بسیار انتقاد پذیر بودند . بنده یادم هست زمانی ایشان کتاب برهان شفا را تدریس می کردند . یک روز ایشان یک صفحه ای را خواندند و توضیح هم دادند، بعد از درس بنده رفتم پیش ایشان و گفتم شما این مطلب شیخ الرئیس را این طوری گفتید و به نظرم اشکال دارد و یک جور دیگری باید تقریر می کردید. ایشان گفتند امشب فکر و مطالعه می کنم و جواب می دهم . اتفاقا فردا سر درس گفتند نادرست بوده است، فلانی به من گفت که اینجوری است و حرف او درست است .بنده خیلی از این عمل حاج آقا مصباح خشنود شدم. خود این مسئله  برای من درسی بود که اگر انسان انتقادی را ا دید درست است بپذیرد و بیان کند . یعنی ما این درس ها را از خودشان یاد گرفتیم .

چند سالی است که احساس می شود قم به مرکز افراد و گروه های افراطی تبدیل شده است،آیا مشی علما تغییر کرده است؟

بنده این کلمه علما را به این شکل که جمعی و یکجا که مطرح مي شود قبول ندارم . درست است قم پایگاه علما است ولی کدام علما و کدام اسلام و با چه قرائتی؟ به این دلیل که این علما تفاوت دارد و مشرب شان با یکدیگر متفاوت است . این اتفاقاتی هم که اشاره کردید نمی شود به قم و به حوزه علمیه نسبت داد. نمی شود جمعی نسبت داد. یک نوع تفکرات خاصی است دربین برخی علما که بیشتر تاثیر گذاری شان بین یک قشر خاصی از طلبه ها است .

هرچه سن طلبه ها بالاتر می رود ، سابقه حوزوی شان بیشتر می شود و تحصیلاتشان بالاتر می رود از این افراطیون فاصله بیشتری می گیرند . شما این را از نگاه جامعه شناختی هم نگاه کنید که این حرکت ها روی چه سنی و با چه سطح علمی از طلبه ها اتفاق می افتد ؟ من این را بررسی کرده ام ، دیدم بیشتر طلبه های جوان از احساسات و هیجانات دینی استفاده می کنند. و الا آنهایی که پخته تر هستند و فضل بیشتری دارند نه تنها همراهی نمی کنند بلکه با این کارها مخالفت می کنند. در نهایت می خواهم بگویم که این ها منصوب به همه نیست .

چه بخواهیم و چه نخواهیم  نفش روحانیت به عنوان یک مرجع مردم در دهه های اخیر کمرنگ شده و مردم کمتر سمت روحانیت می روند. برای اینکه روحانیت دوباره به مرجعیت در بین مردم باز گردد،  چه باید کند؟

بنده به عنوان روحانی معتقدم که این امر قابل تحقق است. در جامعه کانون های مرجع، زیاد شده است .کانون های قدرت فکری ، قدرت علمی ، قدرت فرهنگی متعدد زیادی وجود دارد  . در قدیم آخوند و روحانی برای مسائل فرهنگی و فکری تنها مرجع مردم بود و همچنین در ایده و نظر و حتی در معیشتشان مشورت می دادند . اما امروز کانون های قدرت فکری، تئوری پردازی، نظریه پرداری خیلی متعدد شده است. از قبیل : اینترنت مجلات کتب و.... در سراسر دنیا فکر تولید می کنند ، نظریه پردازی می کنند و جوان ما هم به همه ی این ها دسترسی دارد و طبیعتا وقتی چندتا نظر باشد جوان ما مقایسه می کند ، طبیق می کند و انتخاب می کند . روحانیت می شود یکی در عرض آن ها . حالا روحانیت ، علمای دین از پتانسیل دین استفاده می کنند و البته خود دین و علائق دینی در انسان ریشه دار و ذاتی و فطری است . ولی در کنار این پتانسیل دین یک پتانسیل های دیگر در انسان وجود دارد . تمام انسان که دین باوری نیست .انسان فقط عقل نیست که ما بخواهیم دین را برای جوان با برهان محرکه اول ارسطو و علت و معلول جابیندازیم . جوان عقل ، دل ، عاطفه ، محبت  و روابط خانوادگی دارد . نیاز به آب و غذا دارد. شما وقتی می خواهید دین را به او بدهید، باید جوری تزریق کنید که که تمام این کانال های ورودی ، او بپذیرند .

فکر نمی کنید که روحانیت ما، باید روش های خود را به روز کند؟

این درد دلی است که ما همه جا می گوییم، که باید روحانیت به روز شود . من باید جوان امروز را بشناسم، بدانم که این الان در ذهن اش چه چیزهایی می آید و می روند، تا من هم بتوانم در گوشه ای از کار وارد ذهن این آدم بشوم . انسان شناسی ، مخاطب شناسی همین مسائل ا ست . در حال حاضر ،جوانان مان را باید بشناسیم که ذهنش کجاها درگیراست تا بعد بتوانیم خوراک دینی، اخلاقی ،عرفانی و معرفتی به او بدهیم و الا من تا او را نشناسم و ندانم این تحت تاثیر چه عواملی و چه محرک هایی هست، نمی توانم  حتی با او گفت و گو کنم . نسل جوان مخاطب شناسی می خواهد ولی متاسفتانه در حوزه خیلی روی این جهت کم کار می شود .مگر افرادی به ذوق و سلیقه خودشان. بله در بین فضلای حوزه آدمهایی را داریم که خودشان یک نبوغ شخصی دارند و به دنبال برقراری ارتباط با جوانان می روند.

چرا ادبيات افراد در سال هاي اخير نسبت به هم تا اين اندازه تغيير کرده است. سياسيون وقتي مي خواهند همديگر را نقد کنند ادبيات زشتي را بکار مي برند. علت چيست؟

چند سالی می شود که مداحان در امر سیاست به شدت دخالت می کنند و گاهی اوقات فیلم هایی که از آنان منتشر می شود برازنده یک مداح اهل بیت نیست دیلیل این دخالت ها چيست؟

شبیه همین بحث ها که در روحانیت هست، در مورد مداحان هم وجود دارد . همین اختلافات ، رقابت ها و حسادت ها در مورد روحانیت در مداحان هم وجود دارد  . آن ها هم باز گروهی از اصناف مذهبی و متدینین خاص هستند، بایک تعریف خاص . فرق مداحان با روحانیت این است که روحانیت در محور علم و دانش ، علق، تفکر واندیشه حرکت می کنند و مداحان اقتضای کارشان احساسات و هیجانات دینی است . یعنی در واقع  مدیریت احساسات دینی مذهبی جامعه به دست مداحان است . خود کلمه مدح یک معقوله عاطفی احساسی است ولی کار علما در معقوله برهان می باشد . مداحان با احساسات مردم سرکار دارند . علما با فکر و مغز و اندیشه باید کار کنند . این آفت ها در صنف مداحان از وقتی پیدا می شود که مداحان این احساس را پیدا می کنند که می توانند نقش علما را بازی کنند. یعنی می خواهند به عنوان متفکر ،اندیشمند ،تئوریسین و تئوری پرداز نقش ایفا کنند، که این مشکلات پدید می آید که  نباید وجود داشته باشد. اتفاقا خود مقام معظم رهبری همیشه در دیدار با مداحان به همین نکات توجه دارند. همه مداحان و علما هم مثل هم نیستند. بعضی ها از سطح سواد و علمیت بالاتری برخوردارند . بعضی ها متوسط و ضعیف می باشند. دین شهید مطهری ، فکر و اندیشه می خواهد .زمانی که مداحان جمعیت زیادی از مردم را در مقابل خود می بینند،این جمعیت آنها را فریب می دهد و آنها را دچار توهم و اشتباه می کند. این اشکال و دخالت ها هم سر منشا از این مسئله دارد که پیش خود می گویند ما هر چه بگوییم مردم هم قبول می کنند. متاسفانه این امر برای دین بسیار خطرناک می باشد.

29215

 

 

 

 

کد N880317

وبگردی