جواب هر پرسشی را از دو منظر میدهد؛ هم توسعه و هم روابط بینالملل و اساسا بنیادهای فکریاش برمبنای این دو حوزه گذاشته شده است. جامعه ایرانی را خوب میشناسد همانطور که جامعه جهانی و نظم جهانی را. همین بنیانها موجب میشود که پاسخ پرسشها را از مناظر مختلف بدهد. محمود سریعالقلم، استاد دانشگاه شهید بهشتی است، اما حضور فعالی در مجامع بینالمللی دارد. از جمله آنها حضور در نشستهای متعدد داووس است. او توسعه در ایران را مستلزم داشتن عزم برای تغییر، حلوفصل برخی چالشها و دستیابی به نتیجه واحد و آغاز تغییر میداند. اگرچه یادآوری میکند که برخی ویژگیهای فرهنگی، انجام این تغییرات را در سطوحی سخت میکند. او برای توسعه، سیاست خارجی، انتقاد و مباحثی از این دست ٣٠ ویژگی برمیشمارد.
کتابهای «عقلانیت و توسعهیافتگی ایران»، «فرهنگ سیاسی ایران» و «اقتدارگرایی ایرانی در عهد قاجار» ازجمله آثار اوست که بر بحث توسعه متمرکز است. او متولد ١٣٣٨ در تهران است و در دوران مدیریت حسن روحانی بر مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام با این مؤسسه ارتباط داشته. او داشتن نقش مشاور برای رئیسجمهوری فعلی را رد میکند و میگوید هیچ سمت دولتیای ندارد. گفتوگو با محمود سریعالقلم در روزی بهاری در دفتر روزنامه انجام شد.
در مذاکرات کمپدیوید كه چندي پيش برگزار شد، برخی از کشورهای عرب با حضور مقامات ارشدشان و برخی در سطح سران، در کمپدیوید حضور پیدا کردند. كارشناسان زيادي معتقدند اجلاس کمپ دیوید نتوانست به نتایجی که پيشبيني شده بود، برسد. فکر میکنید در شرایط فعلی گره منطقه در کجاست؟ سران عرب در کمپ دیوید چه چیزی میخواستند؟
منطقه خاورمیانه در نظام بینالملل امروز، تنها منطقهای است که حداقل همکاری و ائتلاف و نزدیکی منافع کشورها در آن مشاهده میشود. از نظر اقتصادی حداقل همگرایی در اين منطقه وجود دارد. از نظر سیاسی، سوءتفاهم و تضاد بنیادی بین کشورها در این منطقه وجود دارد. به لحاظ نظامی هم، کشورها استراتژیهای مستقل ملی خودشان را دارند. همکاریهای فرهنگی و اجتماعی وجود دارد، اما به اندازهای نیست که کشورها را به هم نزدیک کند. براساس وضعیتی که بین کشورهای این منطقه وجود دارد، میتوانیم بگوییم پرتضادترین منطقه در جهان، خاورمیانه است.
علت اين ناهماهنگي و تضاد چيست؟
به لحاظ علمی و نظری، ریشه این تضاد در این است که هنوز در بسیاری از این کشورها فرایندهای کشور- ملتسازی تحقق پیدا نکرده یا ناقص است یا در مراحل ابتدایی خود قرار دارد و مدتها طول خواهدکشید تا اینکه کشورها به انسجام ملی و حلوفصل موضوع هویت در نهادهای اجتماعیشان برسند. ترکیه در مقایسه با دیگر کشورهای خاورمیانه، به مبانی ملتسازی و کشورسازی از همه نزدیکتر است. هرچند ترکیه هم در حال تکامل و تعمیق کشور- ملتسازی در داخل است. در آسیا و آمریکای لاتین، اکثر کشورها از خود، جامعه و جهتگیری کشورشان، تعریفي دارند؛ مثلا در کشوری مانند کرهجنوبی بالای ٩٠درصد مردم، اکثریت هیأت حاکمه، بخش خصوصی، سندیکاهای کارگری و جامعه روشنفکری، درباره تعریفشان از کره، اقتصاد، روابطخارجی و بنیانهای قدرتمندشدن، به اجماع رسیدهاند. به لحاظ نظری، به این، قرارداد اجتماعی میگوییم. وقتیدر یک کشور قرارداد اجتماعی تحقق پیدا کرد، تضادهای درونی آن کم میشود و بهطور طبیعی تضادهایش با محیط خارجی خود را هم به حداقل میرساند. عموم کشورهای آمریکایلاتین این وضعیت را دارند.
در حالحاضر كدام كشور مناسبترين وضعيت در بحث قرارداد اجتماعي را دارد؟
پیشرفتهترین کشور در آمریکایلاتین از لحاظ قرارداد اجتماعی، شیلی است. مکزیک در ٢٠سال گذشته، رشد غیرقابل تصوری در ایجاد یک قرارداد اجتماعی داشته است و همینطور آرژانتین. وقتی قرارداد اجتماعی در داخل یک کشور شکل میگیرد، به همان تناسب تضادهای داخلی بسیار کم میشود و انرژی آن کشور صرف تولید قدرت میشود. هند و چین مدتهاست به این مرحله رسیدهاند. ژاپن بیش از یک قرن است که این حالت را به خود گرفته است. اما در خاورمیانه، به ندرت قرارداد اجتماعی داریم. به ندرت دولتی داریم که ظرفیت آن را داشته باشد در چارچوب قرارداد اجتماعی مسائل خود را تعریف کند و منابع ملی را در چارچوب قرارداد اجتماعی به استخدام بگیرد. برای همین است که در خاورمیانه، ما این همه تضاد داریم؛ چراکه برای تحقق این مسئله، فرایندهای طولانی در پیش داریم؛ برای مثال، مصر باوجود اینکه کشور بسیار قدیمی و کهني است، اما مصریها درباره مواردي از اين دست كه از مصر چه تعریفی دارند و چگونه میخواهند ثروت تولید کنند و ماهیت روابط خارجی آنها چیست و جایگاه مفاهیمی کلیدی مانند دولت، دین، زمان، آینده، حقوق مردم یا بخش خصوصی کجاست، به تعریفهای مشترک نرسیدهاند. انسان هم همینگونه رشد میکند: هر انسانی که تعاریف دقیقی از مسائل داشته باشد، انسان متعادلتری است.
برای همین، هرچقدر تعاریف ما، چه فردی و چه اجتماعی، کلیتر باشد، تضاد خواهیم داشت. هرچقدر جزئیتر باشد تضاد ما کمتر خواهد بود. شما اگر نصف روز با یک ژاپنی، معاشرت کنید، دقیقا میفهمید او چه رنگی را دوست دارد و تفریح برای او چه معنایی دارد، برای آینده خودش چه چارچوبی ترسیم کرده است و چه تناسبی بین خود، جامعه و کشورش وجود دارد. حتی اگر یک آدم معمولی باشد. چون او به این تعاریف رسیده است، در درون خود به یک صلح درونی رسیده است و در چارچوب آن تعاریف، زندگی میکند. در خاورمیانه به دلایل پیچیده تاریخی، ما انسانهای کلی و داراي کشورهایی با تعاریف کلی هستیم. انسانها و جوامعی که خیلی کلی حرف میزنند، در یک دایره بسته متوقف هستند. براي اينكه جامعهاي رشد كند، عموم مفاهیم باید وارد جزئیات شود. الان ما و عربستان ٣٠ سال است میگوییم باید روابطمان خوب باشد. بعد هم میگوییم صداقت و برادری داشته باشیم، همه مسلمان هستیم، اما بعدش تمام میشود! هیچوقت نگفتیم مثلا دانشگاههای ما در چه مقطعی، چه رشتههایی، برای چه مدتی و با چه محتوایی میتوانند تبادل دانشجو کنند. یا در کدام صنایع، میتوانیم با همدیگر همکاری کنیم. ما روابطمان را «ریز» نکردهایم. همیشه با تعارف و کلیات گذشته است؛ درحالیکه اگر روابط آمریکا و ژاپن را مطالعه کنید؛ میفهمید چه جزئیاتی در رابطهشان وجود دارد.
بههرحال میتوانم اینگونه جمعبندی کنم: به اعتقاد من خاورمیانه برای مدتها بیثبات خواهد بود. اين گفته، دلایل علمی دارد. با اتفاقاتی که در آمریکا افتاده، بازیگران محلی و منطقهای نقش مهمتری از بازیگران بینالمللی خواهند داشت. این موضوع در سالهای اخیر برای اولینبار است که رخ میدهد. رقابت صفر- یک بین بازیگران اصلی منطقه وجود دارد؛ یعنی ایران، ترکیه، مصر و عربستان که این، تضاد و تنش را تعمیق میبخشد و بیشتر میکند. روابط اقتصاد حداقلی بین این کشورها وجود دارد؛ حدود شش درصد. روابط اقتصادي تا زمانیکه مسائل سیاسی و امنیتی بین این کشورها بهبود پیدا نکند، همچنان در حاشیه خواهد بود. این وضعيت را با آسیا و آمریکای لاتین مقایسه کنید که روابط اقتصادی آنها روزبهروز بيشتر به هم گره میخورد و قفل میشود. از آنجا كه از نظر اقتصادي درحال قفلشدن به همدیگر هستند، مسائل سیاسی و امنیتی آنها هم، اصلاح و بهبود پیدا میکند. دراينبين، کشورهای خارجی هم دنبال منافع خودشان هستند: فروش اسلحه، دسترسی به نفت و گاز یا دسترسی به بازارهای مصرفی. احتمالا حضور مستقیم بازیگران بینالمللی در منطقه کمرنگتر شود و حضورشان غیرمستقیم خواهد بود و تضاد بین بازیگران منطقهای افزایش پیدا خواهد کرد. اروپا درحال به دستآوردن سهم بیشتری در خاورمیانه است؛ هم اقتصادی و هم نظامی. روسیه همچنان در ورود و دخالت در منطقه، محتاط است و نقش سنتی دوره شوروی را دیگر ندارد، چراکه امکاناتش محدود است. همچنین اولویتهای خود را جاهای دیگری، مانند چین تعریف کرده است. چین هم حضور خود را در خاورمیانه، صرفا اقتصادی، بانکی و مالی تعریف میکند.
اگر در لاهه هم طرح دعوی کنند، ٢٠ سال طول میکشد. گفتهاند آن منطقه مورداختلاف است و حلوفصل موضوع را به تعویق میاندازیم. اما در همان منطقه پیشنهاد کار اقتصادی مطرح و درآمد کسب میکنند. به این میگویند عقلانیت سیاسی و اقتصادی. ایرانهراسی برای خیلیها پول و درآمد دارد. الان کسی دنبال این نیست که برود سرزمین دیگری را بگیرد. سرزمین دیگری را گرفتن معنایش این است که بازارهایش را بگیرید؛ نه خاکش را. این است که در اصطلاح دقیق علوم انسانی، «پارادایم» ذهنی ما یک پارادایم قدیمی و سنتی است. پارادایم حکمرانی ما باید روی قدرت نرم متمرکز شود.
اگر ما میخواهیم ایرانهراسی را از بین ببریم، باید منطق تعاملمان را در منطقه تغییر دهیم. بعد، اگر میخواهیم ایران قدرتمند شود، باید به قدرت آیتی و اقتصادی روی بیاوریم. قدرت آیتی و اقتصادی هم اگر فقط درون کشور باشد، فایدهای ندارد؛ چون در آن باید تعامل جهانی وجود داشته باشد. الان چند ده هزار هندی در «سیلیکون ولی» و «سیاتل» آمریکا و صنعت آیتی آمریکا مستقر شدهاند. بهترینها را از هند میآورند. این برای خود هند هم بسیارمفید است. توانایی هستهای هندوستان بر اساس تکنولوژی لیزر است. آمریکاییها این فناوری را فقط به دو کشور در دنیا دادهاند؛ یکی کانادا و دیگری هند. این هنر یک حاکمیت است. هم آخرین تکنولوژی هستهای را از یکی میگیرد و هم هویت و حاکمیت و استقلال سیاسی خود را حفظ میکند، ضمنا روزبهروز هم قدرت ملیاش افزایش پیدا میکند. شناخت ما از جهان شناختی دقیق و کمّی نیست. آینده ایران در گرو قدرتمندشدن اقتصادی و تولید ثروت ملی است. اگر امکانات نباشد، کشور ضعیف میشود و متأسفانه بسیاری از کشورها در خاورمیانه علاقهمند به قدرتمندشدن ایران نیستند. در این آشفتهبازار سیاست، ما باید داخل را قویتر کنیم، شاخصهای اقتصادی را بهبود بخشیم، نرخ اشتغال را بالا ببریم، محیطزیست را در میان اولویتها قرار دهیم تا آنکه شاخصهای اجتماعی و فرهنگی بهتر شوند. بهبود وضع اقتصادی و هارمونی اجتماعی و فرهنگی و اعتقادی به ارتقای پذیرش سیاست و مشروعیت منجر میشود. اصل داخل است و قدرتمندشدن داخل؛ هم امنیت میآورد و هم احترام بینالمللی و هم رضایتمندی و امید شهروندان ایرانی.
5252
نظر شما چیست؟
لیست نظرات
نظری ثبت نشده است