سمیه علیپور: «پریدن از ارتفاع کم» نخستین فیلم سینمایی حامد رجبی است. این کارگردان پیش از این به عنوان نویسنده فیلمنامه آثاری چون «پرویز» و «فصل بارانهای موسمی» همکاری کرده بود و نتیجه این کار گروهی به «پریدن از ارتفاع کم» رسید.
این فیلم با بازی نگار جواهریان و رامبد جوان ماجرای زن و شوهری است که زن با وجود دریافت این نکته که فرزندش در شکم مرده میخواهد او را نگه دارد. برزگر و رجبی با حضور در خبرآنلاین درباره این فیلم صحبت کردند.
اینطور به نظر می رسد، گروه هنر و تجربه تبدیل به فضایی مناسب برای عرضه آثار فیلمسازی همانند شما که مسیر مشخصی را در سینما پی گرفته، شده است. آیا این گروه همان فضایی است که شما سالها پیش برای رسیدن به آن پرورش یافتید؟
مجید برزگر (تهیهکننده فیلم): دقیقا همینطور است. نقطه مبهم برای ما این بود که چطور در سایر کشورها (تسامحاً میگویم) سینمای مخاطب خاص که در این گفتوگو اسمش را هنر و تجربه میگذاریم، توانسته فعال باشد، فیلمسازان در این فضا فیلمهایشان را میسازند و اکران میکنند، اما این امکان در سینمای ما وجود نداشت. دلیل آن را سلطه سینماداران در ایران میتوان دانست. سینماداران تمایلی به اکران کردن فیلمی که مخاطب ندارد، ندارند و میتوان گفت که در این انتخاب محق هستند. این معادلات سینمای ما را به سمت نوعی از فیلم سوق داد که روز به روز نازلتر شد و آنچه که امروز شاهد هستیم، این است که از شمار سالی 100 فیلم چهار پنج فیلم تجاری محترم داریم که با احترام به تماشاگر و دقت در ساختار تولید شده است، پنج شش فیلم هم با نگاه هنری ساخته میشود و باقی نه فیلمهای خوبیاند و نه بفروش هستند. این روزها از وضعیت هفت هشت سال قبل سینما و فیلمهای کمدی نازل فاصله گرفتهایم، اما ملودرامهای نازل جای آنها را گرفتهاند و متاسفانه سینما وضع خوبی ندارد.
براساس آنچه که در دیگر کشورها دیدهام، دولت موظف به مراقبت از سینمای فرهنگی است، این مانند همان مراقبت از زبان و ادب فارسی و خط فارسی و مینیاتور و غیره است، حداقل در این سالهای بعد از انقلاب مشابه این حمایت را ندیده بودیم تا اینکه در دوره جدید، ، گروه هنر و تجربه شبیه مدلی که در فرانسه وجود دارد کار خود را آغاز کرد. در فرانسه برای حمایت از فرهنگ و مقابله با جریان سینمای تجاری آمریکا و سینمای عامهپسند، تصمیم میگیرند گروه هنر و تجربه تشکیل دهند. این به معنای دفاع دولت از یک نوع سینما است، حمایتی فارغ از این نگاه که اصلا این سینما تماشاگر دارد یا نه. به هر حال این فیلمها ساخته شدهاند و گروهی مخاطبان آن هستند، حالا تعداد آنان کمتر از مخاطبان فیلمهای تجاری است، چه کسی گفته که باید همه فیلمهای سینمایی پرفروش باشند.
در سه سال گذشته فیلمهای مهم سینمای ایران که در جهان تاثیرگذار بودند و مسیر تعیین کردند، در ایران به نمایش درنیامدند. هیچ کدام از کارهای آقای کیارستمی، پناهی و خیلی فیلمهای قبل از انقلاب مثل فیلمهای آقای شهیدثالث را روی پرده ندیدهاید. بنابراین به نظرم راهاندازی گروهی مانند هنر و تجربه اتفاق بسیار مهمی است. اگر این تنها اتفاق مهم کارنامه آقای ایوبی باشد، اتفاق بسیار ارزشمندی است که به نام او خواهد ماند. البته کاری که این گروه برای فیلمها انجام میدهد خیلی هم لطف زیادی نیست. در دورانی که «پرویز» اکران شد، این فیلم در چهار سینما به صورت سئانسی، روزی یکی دو سئانس نمایش داشت. این لطف خیلی عجیب و غریبی در مقابل سی چهل سالن دیگر فیلمها نبود، اما همین هم مایه خوشحالی ما بود. با همین شیوه نمایش فیلم توانست تماشاگر خودش را در یک سال گذشته پیدا کند.
نتیجه اکران این فیلم نشان از آن داشت که با یک جمع و تقسیم فیلم ما فروش خیلی کمتری از دیگر فیلمهایی که امکانات معمول اکران را داشتند، ندارد.
آقای برزگر شما به عنوان کسی که علاقهمند سینمای هنر و تجربه هستید، برای این سینما زحمت کشیدهاید و روی رویه خود ایستادگی کردهاید، نگران به انحراف کشیده شدن این نوع سینما نیستید؟ منظور فیلمهایی هستند که با نگاه بازاری به سینمای هنر و تجربه نزدیک میشوند.
برزگر: حتما این نگرانی وجود دارد. من برای جلوگیری از افتادن در این وضعیت در مقام یک تهیهکننده سعی میکنم در انتخابهایم دقت کنم. هر فیلم را من با روحیه اولین فیلمی که میخواستم بسازم شروع میکنم و میدانم وقتی میخواهم فیلمی تهیه کنم، آن کار باید چه ویژگیهایی داشته باشد. اما به هر حال این خطر هم وجود دارد ممکن است در جریان تهیه یک فیلم در جمع خودمان به این نتیجه برسیم که مثلا پیامی را در فیلم مطرح کنیم و یا هنرپیشگانی را وارد قصه کنیم. من همواره باید به خودم یادآوری کنم که قصد دارم در سینما چه کار کنم.
درکل جهان سینما در طول یک سال چند فیلم خوب دیده میشود؟ منظورم این است که واقعا ساخت فیلم خوب و ناب کار سخت و دور از دسترسی است، بنابراین ممکن است بعضی ذوقزده نوع سینمای هنر و تجربه و حضورهای جهانیاش شوند، و در نهایت آن نکتهای که اشاره کردید، یعنی انحراف یا ابتذال در فیلمهای هنر و تجربه به وجود آید.
البته در همه جریانها نوع تلقبی آن هم وجود دارد، اما منتقدان و تاریخ در مورد کیفیت آثار قضاوت خواهند کرد. در گروه هنر و تجربه 27 فیلم سینمایی اکران شده است، اینجا منتقدان باید در مورد این فیلمها صحبت کنند و مثلا بگویند، تعدادی از این فیلمها کارهایی بودند که از غافله اکران جا مانده بودند و آمدند این سو اکران شدند، اما بعضی از این فیلمها مطلق فیلم هنری بودند.
فیلمی مثل «ماهی و گربه»، «تابور»، «پرویز» و یا «پریدن از ارتفاع کم» با این هدف ساخته شدند که از ابتدا قرار نبود، خیلی گسترده اکران شود و قرار است پیشنهادات جدید و حرف تازه داشته باشند. اما بعضی از فیلمهای اکران شده در گروه تجربه مشخص بود که ساخته شده بودند تا اکران بگیرند، اما به هر حال در این گروه به نمایش درآمدند و نتیجه نه آن شد و نه این. بعد از یکی دو سال به راحتی میتوان در مورد اینها قضاوت کرد و گفت کی درست جلو میرفت و کی نه.
در مورد تهیه «پریدن از ارتفاع کم» چقدر این موضوع را در نظر داشتید که فیلم دچار این انحرافی که از آن صحبت کردیم نشود؟ آنچه که به شما اطمینان میداد، چه بود؟
برزگر: ما یک گروه هستیم که سالهاست با هم کار میکنیم، از کارهای تبلیغاتی تا کارهای اجرایی جشنوارهها و مستندها و فیلمهای کوتاه و بلندی که ساختهایم. این گروه به شناختی از هم رسیده است و این شناخت فقط محدود به من و حامد نیست. در حوزه نویسندگی بردیا یادگاری که شاعر و داستاننویس و فیلمنامهنویس است، در کنار ماست، امین جعفری و مجید گرجیان تیم فیلمبرداری هستند که با ما هستند، طراحی صحنه، دستیاران و غیره همه کسانی هستند که سالهاست با هم کار میکنیم و این زیست فرهنگی ما در طول سالها شکل گرفته است. با حامد از سالها قبل، زمانی که من در همدان سینما تدریس میکردم آشنا شدم و او در کلاسهایم حضور داشت.
وقتی میخواستم اولین فیلم خودم را بسازم، از حامد خواستم در نوشتن فیلمنامه به من کمک کند. گروه بودن و همیشه با هم بودن به این معناست که ما همواره با هم در مورد کتابهایی که خواندهایم، عکسها و نقاشیهایی که دیدهایم حرف میزنیم و این سلایق مشترک ما را شکل میدهد.
حامد حدود سه سال قبل فیلمنامه «پریدن از ارتفاع کم» را نوشته بود و خیلی مسالهاش نبود که خودش آن را بسازد، چند بار هم قرار بود بعضی از دوستانمان این فیلمنامه را کار کنند که به دلیل همان مشکلات سینمای ایران این اتفاق نیفتاد و در نهایت قرار شد خود حامد فیلم را بسازد. من مطمئن بودم حامد میتواند از پس این کار بربیاید. علاوه بر اینها فارغ از اینکه فیلم را دوست داشته باشیم یا نه، فیلمنامه نشان میدهد که فیلمنامه به درستی نوشته شده است. برخی فیلم را دوست ندارند و هنوز هم که آن را میبینند، دنبال روابط علت و معلولی از شخصیت هستند و دنبال جوابهای روشنی میگردند که این فیلم نیازی نداشت، اما اگر این را فاکتور بگیریم و کسی بگوید قبول میکنم چنین شخصیتی (شخصیت زن داستان) در جهان وجود دارد، آنگاه فیلم برای او پذیرفتی میشود.
مسیری که حامد میرفت این بود که فیلمنامه را واگذار کند و خودش درگیر کار دیگری شود که من به پیشنهاد دادم خودش فیلم را بسازد. پارسال قبل از عید تصمیم به تولید فیلم گرفتیم و بعد از عید شروع کردیم و تا اوایل تابستان فیلمبرداری کردیم و بعد فیلم در جشنواره برلین به نمایش درآمد و به مدت کمتر از یکسال از تولید، فیلم اکران عمومی هم شد.
آقای رجبی فیلمنامه را در چه مدت نوشتید؟
حامد رجبی (کارگردان): یکسال و نیم.
در این مدت متن را مینوشتید یا بازنویسی میکردید؟
رجبی: در مدت یکسال و نیم متن را نوشته بودم و فقط یک سکانس بود که درنمیآمد و همینطور مانده بود تا اینکه یک ماه و نیم قبل از فیلمبرداری جزئیات آن به نتیجه رسید.
بیش از هر شخصیتی ما با نهال (با بازی نگار جواهریان) در فیلم روبرو هستیم. به نظر میرسد او شخصیتی دو قطبی دارد که مانیا و میل به سرخوشی، حرکات او را هدایت میکند. چنین ذهنیتی در شما وجود داشت یا نه؟
رجبی: اگر درباره نهال حرف میزنیم باید در مورد تعریفی که روانپزشکی از این آدمها ارائه میکند حرف بزنیم و در نهایت ببینیم که موضع فیلم در مورد این آدم چیست و اصلا ببینیم که آیا روانپزشکی تنها خوانشی است که از این آدمها وجود دارد یا خوانشهای دیگری هم هست که ضدروانشناسی عمل میکند...
به نظر میرسد این مورد دوم انتخاب شما باشد...
رجبی: بله قطعا. مثل خوانش فوکو از روانشناسی یا همان معنایی که جنبش ضدروانپزشکی دهه 60 در انگلیس میگوید و یا اصلا ببینیم روانپزشکی آن ساختار سرکوب جامعه مدرن هست یا نه؟
اینکه نگاه شما ضدروانپزشکی است، کاملا واضح است. به وضوح شخصیت اصلی فیلم مطرح میکند که خودش را طبیعی میداند و دیگران را غیرطبیعی. مساله این است که به هر حال به لحاظ پزشکی آدمهایی مشابه نهال با همان اسامی که اشاره کردم، نامیده میشوند. شما این را میپذیرید یا نه؟
رجبی: به لحاظ پزشکی اینطور نامیده میشوند، اما در موضعی که خود فیلم دارد همین «به لحاظ پزشکی اینطور نامیده میشوند» را دوباره میبینیم. فیلم نهال را در کنار باقی آدمها جلوی ما قرار میدهد و سعی میکند این پرسش را در ذهن ما به وجود آورد که کی حالش خوب نیست، نهال افسرده است؟ یا باقی زیادی خوشحال هستند؟ برای چی خوشحالاند؟ دلیل این خوشحالیها چیست؟
بیاید من و شما سر همین موضوع بحث کنیم، اینکه نهال از کارهایی که میکند لذت میبرد، قابل درک است، اما من به عنوان یک ناظر در همان فیلم میتوانم بگویم نه، نهال خوشحالتر از باقی نیست. نهال به دلیل مشکلاتی که دارد سعی میکند کارهایی انجام دهد که نتیجه آن آسیب رساندن به خودش و اطرافیانش است، هرچند که به نظر ميرسد او از انجام دادن این کارها لذت میبرد.
رجبی: دو نکته را در نظر داشته باشیم، نهال در فیلم این ادعا را مطرح نمیکند که از باقی افراد خوشحالتر است. نکته بعدی اینکه کنشهای نهال در فیلم برای لذت بردن نیست، اگر نهال تلویزیون را میسوزاند به این خاطر است که شوهر او را مجبور میکند پیش روانپزشک برود. اگر نهال با ماشین تصادف میکند به این دلیل است که قرار است ماشین فروخته شود...
یعنی لجبازی میکند.
رجبی: لجبازی نیست. ما به بعضی چیزها عادت کردهایم. اینکه یک مرد در زندگی دو نفره بگوید ماشین مال من است و آن را به خواهرت نمیدهم، دردناک است، اما آنقدر مشابه آن را دیدهایم که دیگر چندان جلب توجه نمیکند. کارهای نهال جواب چیزهایی است که از اطراف دریافت میکند. اینکه جامعه او را میپذیرد یا نه خیلی مهم نیست. همین جوامع سالهای سال خیلیها را نمیپذیرفتند، اما به هرحال آنقدر آنان ایستادگی کردند، تا پذیرفته شدند. جامعه مدرن تلاش میکند همه را در یک قالب جا دهد و در این میان برخی مایل نیستند در این قالب جا بگیرند.
خب حرف شما درست است، اما نکته اینجاست که آن فرد مخالف با ایده موجود در جامعه، خودش چه پیشنهادی دارد؟
رجبی: الزامی نیست که اگر کسی نقدی دارد، حتما راه حل ارائه کند. میتوان فقط ویران کرد، صرف ویران کردن، کنش باارزشی است، آن وقت آدمها ناچار به واکنش نسبت به این ویرانی میشوند.
ولی آدمهای پیش روی نهال به گونهای با او برخورد نمیکنند که گویا به واسطه این ویرانی با یک واقعیت روبرو میشوند؛ واقعیتی که آنان را به واکنش وادارد.
رجبی: من فکر میکنم بابک در پایان فیلم تغییر کرده است، وقتی او در پایان فیلم جمله نهال را که در ابتدای فیلم گفته، میگوید، یعنی به یک درک رسیده است و این درک نتیجه کارهای نهال است.
برزگر: تجربه دیدن این فیلم و فیلمهایی از این دست تجربیاتی شخصی و فراتر از این توضیحاتیاند که میتواند ضمیمه فیلم شود. ممکن است شما برخلاف اینکه کاملا فیلم را فهمیدهاید، آن را دوست نداشته باشید و این به معنای آن نیست که فیلم در گفتن حرفش الکن بوده است. ادامه بحث در مورد بخش بخش فیلم ممکن است بعضی نکات را روشن کند، اما منجر به تعیین یک زاویه دید میشود که انگار باید همه از آن منظر فیلم را ببینند. تجربه تماشای یک فیلم تجربه آزادی است. «پریدن از ارتفاع کم» این ویژگی را دارد که خیلیها عاشق آن میشوند و خیلیها از دست آن عصبانی . این یک قابلیت بزرگ برای یک اثر است. ما در سینمایمان فیلمهایی از این دست کم داریم، این یک ویژگی فیلم است نه صرفا امتیاز.
فیلم تمام حرفهایش را در فضای ساده و کوچک و در جریان دنبال کردن ماجراهای مربوط به یک زن مطرح میکند. فیلمهایی از این دست خیلی زیاد نیستند.
رجبی: ممکن است این فیلم موجب عصبانی شدن برخی شود، زیرا آنچه که من در ذهن داشتم این بود که مخاطب با تماشای فیلم بتواند پازلهای موجود را کامل کند و این پازلها را با بخشهایی از زندگی خود کامل کند. فیلم از قصد بعضی موضوعات را مطرح نمیکند تا مخاطب بتواند زندگی خود را هم وارد جریان فیلم کند.
برزگر: فیلم تعریف جدیدی از آنچه که امروز متداول است و اسم آن افسردگی است، نمایش میدهد، این کار به شکلی عریان در فیلم اتفاق میافتد و به شوخی برگزار نمیشود. این صراحت فیلم ممکن است دردآور باشد. البته هدف از این صراحت اذیت کردن مخاطب نیست، بلکه زبان و بیان فیلم به این ترتیب است. امروز شاید سینما بتواند یک سیلی در گوش تماشاگر بزند و به او نهیبی بزند تا به او یادآوری کند که کجاست. این روزمرگی همه را نابود میکند و شاید فیلم بتواند این را به مخاطب یادآوری کند.
دو صحنه در فیلم وجود دارد که بیش از سایر بخشها جلب توجه میکند، یکی قمست مهمانی و دیگری زمانی که نهال در خانه دوست خود است و همسرش به آنجا میآید. گذاشتن این دو بخش را در فیلم ریسک نمیدانستید؟
رجبی: کل فیلم ریسک است و شما وقتی که ریسک میکنید تنها راه نجاتتان این است که تا ته آن ریسک بروید. اتفاقا بدترین انتخاب این است که شما ریسک کنید و بعد بخواهید محافظهکارانه پیش بروید، آن وقت یک شیر بییال و دم و اشکم از آن در میآيد. نفس اینجور فیلم ساختن متکی بر تجربه و خطر کردن است، به این معنا که خودتان هم نميدانید در ته داستان با چه چیزی روبرو خواهید شد. وقتی فیلمسازی فیلمی تجربی میسازد، این به آن معنا است که خودش هم در پایان نمیداند قرار است با چه چیزی روبرو شود، اگر میدانست که این اسمش تجربه نبود. ممکن است است این شکل از کار منجر به نتیجه کاملا رضایتبخش نشود، اما حداقل تو تجربه کردهای. اگر همیشه بخواهی با دانستههایت فیلم بسازی، چه کاری کردهای. مهمتر از اینکه تماشاگر بخواهد با فیلمت به کشفی برسد، این است که خودت به عنوان سازنده فیلم به یک کشف برسد.
برزگر: هر دو سکانس که سکانسهای خیلی مهمی در فیلم هستند، بیش از هر چیز وابسته به مواجهه مخاطب با آن بخش است. هر دو، سکانسهای عجیبی هستند. سکانس خانه دوست نهال (نگار) که بابک به آن خانه میآید و او را میبینیم از نظر شخصی من مورد پسند نیست و دوستش ندارم، اما در مورد سکانس مهمانی آن را یکی از درخشانترین سکانسهای چند سال اخیر میدانم. سکانس خیلی عجیبی است و آینهای روبروی ما قرار میدهد. منتقد سایت فیپرشی در مورد این سکانس نوشته بود، یک سکانس بونوئلی است. آن سکانس مهمانی را شخصا خیلی دوست دارم و آن، جوهری چیزی بود که قرار بود حامد بگوید؛ اینکه ما توهمیم یا خودمانیم؟ هستیم؟ نیستیم؟ یک جمع با یک آبمیوه ساده بهم میریزد. این بخش هم به لحاظ فنی و هم به لحاظ یک کنش اجتماعی و در قالب یک سکانس از فیلم میتواند بیانیه مهمی باشد.
در مورد خانه دوست نهال این تاثیرگذاری را نمیبینم، در بخش مهمانی از کار عجیب نهال شوکه میشوم، اما در خانه دوستش نه.
آقای برزگر کمی از «پریدن از ارتفاع کم» فاصله بگیریم، و در مورد نسل فیلمسازانی همانند حامد رجبی صحبت کنیم. فیلمسازانی که تازه وارد میدان کارگردانی شدهاند. تصور میکنید با فعالیت گروه هنر و تجربه و آنچه که در نسل فیلمسازان جوان میبینید ما با گروهی از کارگردانان جوان روبرو باشیم که ترجیح میدهند به سینما به عنوان یک هنر نزدیک شوند؟ و حال و هوای سینما را تغییر دهند؟
برزگر: خیلی امیداورم هنر و تجربه منشاء چنین اتفاقی شود، اما پاسخ واقعبینانه این است که نه چنین نمیشود. اما در اینکه سینمای ایران در حال پوستاندازی است امری واضح است. گسترش سینمای دیجیتال و خارج شدن سینما از تسلط استودیوها اتفاقی است که قطعا وضعیت سینما را تا 10 سال دیگر متفاوت خواهد کرد. امیدوارم این تغییرات منجر به موج نویی از سینمای ایران شود.
تجربه تاریخی نشان میدهد ما در 70 سال گذشته بین پنج تا 10 درصد فیلم خوب داشتیم و به نظر میآید همچنان این رویه را ادامه ميدهیم و این فیلمها کاملا برآمده از همت شخصی هستند نه یک سیستم. بر این اساس است که نمیتوانم بگویم هنروتجربه میتواند منجر به یک جریان شود. همه این سالها سینما به همت، ذات و تواناییهای شخصی توانسته کاری کند. اگر اسکار میگیریم به خاطر تواناییهای یک نفر است نه یک سیستم. اگر نخل طلا میگیریم، کاملا به خاطر یک نفر است که سالها تصمیم گرفت کار خودش را انجام دهد.
موج نویی که صحبت از شروع آن در اواخر دهه 40 مطرح میشود، بیشتر یک بازی تاریخی است؛ چون «قیصر» (مسعود کیمیایی)، «گاو» (داریوش مهرجویی) و یا «آرامش در حضور دیگران» (ناصر تقوایی) اگر اواخر دهه ساخته شدند و چنین عنوان میشود که آغازگر موج نو بودند، پنج سال قبل از آنها «خشت و آیینه» (ابراهیم گلستان) ساخته شده است. اینکه بگوییم کدام سال منشاء موج نو بوده چندان قابل تشخیص نیست. چند سال بعد شهیدثالث را داریم که کارهایی انجام میدهد و همه اینها به صورت فردی پیش میرود.
وقتی مرور تاریخی میکنیم، میفهمیم در سینمای ایران باید منتظر اتفاقات غافلگیرکننده باشیم، مثلا بدون اینکه خبری داشته باشیم، یکدفعه میبینیم فیلمی در جشنواره فجر، کن و یا جشنوارههای دیگر فیلمی میآید که همه را گیج و شگفتزده میکند.
این همواره رویه سینمای ایران بوده و غیر از این پیش نرفته است، براین اساس است که میگویم هنروتجربه نمیتواند تغییر عمدهای در این شرایط به وجود آورد، هرچند که امیدوار هستم تاثیرات مثبتی بگذراد.
5858
نظر شما چیست؟
لیست نظرات
نظری ثبت نشده است