شاید برخی میشل فوکو را با لئون فوکو که با پاندولش چرخش زمین را به اثبات رساند اشتباه بگیرند ولی بابد دانست که این دو هیچ ارتباطی با یکدیگر ندارند و دو شخصیت کاملاً جدا میباشند، میشل فوکو دو رشتهی روانشناسی و فلسفه را آموخت و از بهره مندی آنها به رشته نظریات عمیقی دست پیدا کرد، از جمله این که این متفکر قرن بیستم بیان این را داشت که تاریخ هیچگاه نمیتواند بیانگر حقایق باشد. جملهی او بسی درست و در عین حقیقت دارای معانی ژرف میباشد. نگاهی گذرا به دوران و افکار و رفتارها و بیان ها نشانگر این مهم میباشد.
چندی پیش محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه کشورمان در گفتمان های گروه ۱+۵ و نمایندهی ملت ایران درمذاکرات هسته ای در مجلس حاضر شد و در حلقه اقلیتی از نمایندگان که بر طبل دفاع از ملت مردم میکوبند گرفتار و اعتراض های نماینده ی کوچک زاده را شاهد بود. در عین حالی که پس از برگشت وزیر امور خارجه از جلسه ژنو مردم به پایکوپی و شادی در خیابانها پرداختند. آیا کوچک زاده نماینده همین مردم هست؟
شما را تعمیم میدهم به دکتر مصدق و وحدت ملی، آیا شما میدانید که پس از دادگاه لاهه و سخنرانی دکتر فاطمی و دکتر مصدق و پس از بازگشت آن دو به ایران چه گذشت و چه انتقادهایی متوجه آنها بود؟ بسی قیاس مع الفارق میباشد مقایسه محمدجواد ظریف و دکتر مصدق ولی باید این را توجه داشت که آنها به اراده خود ایمان داشتن و برای جاودانه شدن نمیجنگیدن بلکه برای احقاق حقوق ملت ایران میجنگیدند مانند شهدای ۸ سال دفاع مقدس که نه برای جاودانگی خود بلکه برای جاودانگی ملت و حقوق معنوی مردم میجنگیدند. امثال محمدجواد ظریف ایستاده در ارزش میمانند و تهمت میخورند. به قول رئیس جمهور محترم عدهای برای کاسبی از تحریم ها باید به فکرشغل دیگری باشند زیرا زمانی که آشتی ملی و و وحدت مردم به میان باشد دیگر دسیسه برای سوءنیت از زیادهخواهی های خود از میان میرود. باید در نظر داشت در همه قومیت ها وملت ها اینگونه دستاندازها در راستای استفاده از حقوق ملی خود به وجودمی اید ولی این را باید در نظر داشت که بیاییم یکروز هم که شده دوست و دشمن در یک پایگاه به دشمن بنگریم نه در پایگاه دشمن به دیگری.و سلیقه ها و نگاه شخصی خود به مسایل را کنار بگذاریم و به فکر سلیقه مردم-طبقه متوسط مردم-و طبقه فرودست جامعه که جمعیتشان کم نیست هم باشیم.
دغدغه دوم:
شاید پر بیراه نباشد که بگوییم اکنون در مرحله ای قرار داریم که ارزش های انسانی جای خود را به ارزش های مادی و استفاده های شخصی برای رسیدن به ترقی داده باشد.روی صحبت با ۲۰درصد کسانی که حتی سواد خواندن و نوشتن ندارند در کشورمان هست تا انکه فوق دکترای تخصص حیات بخشی را دارد که از جان انسانها زیر میزی میگیرد!من و شما هم میدانیم که اگر باز جنگ هم شود حتی جنگ عقیدتی و ملی و فرا ملی هنوز هم ۱۷۵شهید جوان غواص دست بسته هستند که از ما و شما و تفکراتمان حراست کنند. ولی مهم چیست؟مهم انجا معنا پیدا میکند که رفتاری انسانی برای ترقی دوست یا حتی یکی از اعضای خانواده جای خودشان را به فکر سویی بدهد که این ادمی که دارد کمکمان میکند برای سوئ استفاده یا خیلی ساده لوح میباشد. به واقع برای چه؟چرا کمک هم نوع خود به خود را به جای تفکر انسانی به لوایح حیوانی تشبیه میکنیم؟چرا قدم های دیگران را برای خود میشماریم؟به نظر شما تفکر مثبت و حتی گذشت نمیتواند مارا به انجا برساند که خیلی از اتفاقاتی که تابوی انها در جامعه ما شکسته شده اتفاق نیفتد دیگر.ما انسانها و ادمیان حداقل در مختصات جغرافیایی خود یعنی ایران اگر امتحان خود را پس داده باشیم دیگر حوصله کمک به دیگری را نداریم.دیگر قدر شناس هم نیستیم و حتی قدر هم راهم نمیدانیم.ای کاش به جایی برسیم که بخاطر هم از روی مین بگذریم تا راه هم باز شود بجای انکه از یکدیگر بگذریم.انسانها را ابزورد و زندگی را انسترومنتالیسم نبینیم.کمی رئال بیندیشیم و با معنویات و شفاف زیست کنیم.
نوید عراقی، فعال مدنی
نظر شما چیست؟
لیست نظرات
نظری ثبت نشده است