آفتاب

وقتی بنی‌اعتماد در برنامه‌ «هفت» پاسخ مخالفان «قصه‌ها» را داد

وقتی بنی‌اعتماد در برنامه‌ «هفت» پاسخ مخالفان «قصه‌ها» را داد

رخشان بنی اعتماد که به قول خودش بعد از بیست‌وچند سال دوباره به تلویزیون آمده بود در برابر دوربین هفت نشست تا از «قصه‌ها» بگوید.

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، او در آغاز این برنامه گفت:‌ «من شیفته سینما نبودم و به این دلیل وارد سینما نشدم. شرایطی در نوجوانی برای من رقم خورد که باعث شد هیچ‌کدام مراحل نوجوانی و جوانی را نگذرانم ولی باعث شد که قدرت تحلیل داشته باشم. می‌خواستم رشته موردعلاقه‌ام معماری بخوانم اما تلویزیون باعث شد که با اعجاز تصویر آشنا شوم و تغییر مسیر بدهم.»

بنی اعتماد افزود: سینما برای من وسیله است، هدف نیست و این شانس را داشتم که این تریبون را به دست بیاورم و برایم چیزی نیست جز حرف زدن برای کسانی که این تریبون را ندارند. غیرازاین نمی‌توانم نگاه کنم و شاید به همین دلیل است که سینما برایم خیلی جدی است و بیش از لذت هنری برایم یک درد مقدس است. 

کارگردان «روسری آبی»‌افزود: جور دیگری سینما را بلد نیستم. از همان ابتدا وقتی در این سازمان قدیمی خودم مستندهای ساده می‌ساختم وقتی آن زمان را مرور می‌کنیم می‌بینیم با چه انگیزه و عشقی فیلم می‌ساخت که گرچه آثار فاخری نبود ولی عشق و انگیزه پشتش بود و دنبال این بودیم که تأثیری بر جامعه بگذارد. سینمای داستانی هم برای من جدای از این تعریف نیست. و همچنان می‌خواهم آثارم تغییر کوچکی ایجاد کند. 

او درباره پژوهش گفت: پژوهش برای فیلمساز اجتماعی یک مقطع از کار نیست. نگاه جستجوگر یک بخش آمیخته با مستندساز و فیلمساز اجتماعی است. طبیعی است وقتی برای ساختن فیلم روی یک موضوع متمرکز هستم می‌دانم که برای چه‌کاری دارم پژوهش می‌کنم ولی این بدان معنا نیست که وقتی فیلمی نمی‌سازم آن نگاه جستجوگر به استراحت بپردازد. 

بنی اعتماد در پاسخ به این پرسش که درباره فیلمساز اجتماعی نگاه‌های متفاوتی وجود دارد و گاهی مخالفت‌های شدیدی با او صورت می‌گیرد تعریف شما از فیلمساز اجتماعی چیست، گفت: فیلمسازان کمی نیستند که نگاه اجتماعی دارند و از زوایای مختلف به مسائل جامعه نگاه می‌کنند. به نظرم نمی‌شود نسخه‌ای پیچید که چگونه می‌شود فیلمساز اجتماعی بود یا شد چون واقعاً عمد و اراده نیست مگر این‌که کسی تصمیم بگیرد بهتر ببیند و درک کند. این‌که نسبت به فیلمساز اجتماعی موضع زیاد است امری طبیعی است. البته این طبیعی بودن به معنای آسان بودن نیست. اتهامات و بی‌مروتی‌های زیادی نسبت به آن‌ها می‌شود فیلمی که نگاه پرسشگر دارد می‌تواند باب طبع دو گروه نباشد. یکی مخاطبینی که از فیلم‌های اجتماعی را دوست نداشته باشند و این جای بحث ندارد ولی مقابله با این سینما از جانب کسانی است که خودشان مسئول پاسخگویی به آن نقاطی می‌دانند که در فیلم مطرح می‌شود. طبیعتاً وقتی فکر کنند از پس پاسخگویی برنیامده‌اند طرح آن موضوع برایشان جالب نیست و بدتر این‌که موضع‌گیری در برابر این سینما با قضاوت‌هایی نابجا مثل سیاه نمایی و اغراق فضایی را به وجود می‌آورد. این فقط در مورد سینما نیست. ما هرگونه مطالبه خواهی اجتماعی را تبدیل به یک موضوع سیاسی می‌کنیم و گوینده را از گفتار بازمی‌داریم. در مورد سینمای اجتماعی هم همین‌طور است. اگر سیاه نمایی به معنای نشان دادن سیاهی به‌جای سفیدی باشد باید بگویم مگر من چه چیز سفیدی را سیاه نشان داده‌ام؟ ادعایی ندارم و نماینده هیچ‌کس نیستم. یک تریبون به دست آورده‌ام و بابتش مسئولم. ممکن است هرچند سال یک‌بار فیلم بسازم ولی به ازای هرچند بار ساختن فیلم اگر حق نداشته باشم نگاه خودم را که درست است دیدن سیاهی‌هاست بسازم پس چه باید بکنم؟ تمام کاراکترهای من در اوج سختی و سیاهی جوهر پاک انسانی را حفظ می‌کردند. امید ایستادن پشت پنجره با چند گل سرخ نیست. این نوعی فریب و رویافروشی است که من اهلش نیستم. 

در ادامه این برنامه گبرلو با اشاره به «قصه‌ها» گفت جمع شدن شخصیت‌های قبلی آثار شما که در این فیلم باز به سرنوشتی محتوم دچارند عدالت نیست. کسانی که با وضعی فلاکت‌بار به یک قصه دیگر آمدند و وضع خوبی ندارند.

بنی اعتماد گفت: تصور این‌که یک فیلم آینه تمام نمای جامعه است ادعای پوچی است. هیچ فیلمی نمی‌تواند چنین ادعایی داشته باشد ضمن این‌که قرار هم نیست برای این‌که بالانس در یک فیلم به وجود بیاید تا کسانی ناراحت نشوند یک موقعیت دیگر که در قالب این فیلم نمی‌گنجید جا بدهم. معنای امید برای من چیز دیگری است. من وقتی عباس یا طوبا یا نوبر را نشان می‌دهم به خاطر دنبال کردن موقعیت آن‌هاست. برآیند دید من از زندگی این آدم به نظرم در قصه‌ها بسیار تلطیف شده‌تر نشان داده‌شده است. من الان وقتی به مرکز ترک اعتیاد زنان می‌روم و آمار بالای زنان معتاد را می‌بینم دختربچه‌های رهاشده در شهرک فاطمی بیست‌وچند سال پیش را می‌بینم که هیچ سرنوشتی دیگری جز این نداشتند؛ اما همه آن‌ها در اوج زندگی سخت که می‌توانستند به مسیر دیگری کشیده شوند انسان باقی‌مانده‌اند. عباس زیرپوست شهر که کار قاچاق می‌کرد تبدیل‌شده به یک راننده زحمتکش. مادر همان مادر است که زحمت می‌کشد. نرگس که آن وضعیت وخیم را پیداکرده شرطش ترک کردن شوهرش است. امید در وجوه انسانی مقاومت مطالبه جویی یادگرفتن اعراض به وضعیت خودشان و پایداری است. از سرنوشت معصومه تلخ‌تر که وجود ندارد ولی من او را در شرایطی قرار می‌دهم که بیننده بفهمد او به دنبال مفری برای رهایی از این وضعیت است. امید برای من یعنی این. 

5757

کد N839768

وبگردی