به گزارش خبرگزاری مهر، پایگاه اینترنتی بنیاد شعر و ادبیات داستانی متن سخنرانی رضا امیرخانی در همایش ادبی آستاراخان را که در چند روز گذشته برگزار شده است را منتشر کرد. این همایش با حضور امیرخانی، محمد رضا بایرامی، جواد محقق و مهدی قزلی در شهر آستاراخان و با موضوع ادبیات کشورهای ساحلی دریای خزر برگزار شد.
متن سخنرانی رضا امیرخانی به شرح زیر است:
من از جایی آمده ام که به دریای «جنوب» شما میگفتند «شمال». هر بار که به دریا میرفتیم و تنی به آب می زدیم، پدر سرحال و سبک بال شنا میکرد و میگفت: «من به اتحاد جماهیر شوروی می روم و برایتان خرسی سفید به هدیه می آورم». می رفت و می رفت تا در آبیِ آب به نقطه سیاهی بدل می شد.
ما کودکانه به دنبالش میرفتیم و امواج به سینه مان میخورد و به زمینمان م یزد. دریا جلودار ما بود و امواج جلوگیر ما. من با همه کودکانگی به موجی میاندیشیدم که از دریا به ساحل میآمد و جلوی مرا میگرفت. شرح سفر این موج، پر خروش ترین اندیشه کودکانه من بود. موجی که از اتحادیه جماهیر شوروی راه میافتاد و به سینهام میزد و جلوی پیشرفت من را میگرفت.
آرزوی کودکیم این بود که این سوی دریا را ببینم که چگونه امواجش از خلافِ ساحل آنها راه میافتد و به دریا میآید. آرزوی کودکیم تماشای کودکان این سوی ساحل بود که امواج از ساحلشان دور میشد و به دریا می رفت تا به ساحل ما برسد. این پرسش اولی دریایی من بود.
حالا در روز چهل و دو سالگیم که آن نقطه سیاه، افق سفیدی شده است، اولین آرزویم در آستاراخان پاسخ به همان پرسش اول است. دریایی که موج هایش قرار است به سوی ما بیاید و موج هایش به سینه کودکان نمیزند، بلکه به پشت کودکان میزند و به سمت ما میآید.
ما به ساحل کاسپین که میرسیدیم باید پشت به دریا می کردیم تا به کعبه - قبله مان - رو می کردیم؛ آنچنان که ترکمنها دریا را در شانه راست میدیدند و آذربایجان را در شانه چپ. اینجا بهتر است... به دریا رو میک نیم و آسمان را میبینیم.
نظر شما چیست؟
لیست نظرات
نظری ثبت نشده است