آفتاب

پورشه سواران و طبقه اجتماعی ذهنی؛ مسأله این است

پورشه سواران و طبقه اجتماعی ذهنی؛ مسأله این است

چگونه می توان تحلیلی جامعه شناختی از ناسزاگویی های برخی کاربران شبکه های اجتماعی مجازی نسبت به پورشه سواران درگذشته داشت؟

نظریه «فشار ساختاری» رابرت مرتون، از جامعه شناسان مشهور قرن بیستم، تلاش داشت تا انحرافات اجتماعی موجود در برخی از کشورهای صنعتی جهان را علت یابی کند. در این یادداشت سعی می کنم به زبان ساده ای نظریه این جامعه شناس را طرح کرده و سپس به مسائل اجتماعی جامعه خودمان اشاره ای داشته باشم.

مرتن معتقد است که معمولا در همه جوامع اهدافی وجود دارد که از نظر اجتماعی معمولا پذیرفته شده است و جامعه درباره آن اهداف نظر واحدی دارد. از طرف دیگر، در جوامع شیوه ها و راههایی نیز برای دستیابی به آن اهداف تعریف شده است که اتفاقا بیشتر اعضای جامعه روی این شیوه های مشروع رسیدن به اهداف نیز نظر مشترک دارند. در واقع «اهداف از نظر اجتماعی پذیرفته شده» و « روش ها و مجراهای از نظر اجتماعی پذیرفته شده» دسترسی به آن اهداف، دو مفهوم کلیدی در علت یابی انحرافات اجتماعی برای مرتون است. مرتون برای مثال اشاره می کند که «موفقیت» در جامعه امریکا یکی از اهداف اجتماعی پذیرفته شده است و کار و سختکوشی فردی نیز از جمله راههای پذیرفته شده برای دستیابی به موفقیت است. همچنین موفقیت، در داشتن ابزار و کالاها، منزلت اجتماعی، و ظاهر فردی ارزیابی می شود. تعریف موفقیت مادی هم در این جامعه بر اساس شغل، میزان درآمد، محل سکونت، نوع لباس و اتومبیل و سایر اقلام مصرفی ارزیابی می شود. این فرض وجود دارد که هر کس سختکوش باشد می تواند به هدف یاد شده دست یابد. نکته مرتون آن است که در این جامعه، شکست و ناکامی، مسأله ای فردی دیده می شود. در واقع کسی که به این شاخص های « موفقیت » نمی تواند دست یابد تقصیر خودش است و نه مسائل اجتماعی و اقتصادی. عدم موفقیت؛ دلیلی فردی دارد.

مرتون با این نگاه مخالف بود. او به این دلیل نظریه خود را فشار ساختاری می نامد که نهادهای اجتماعی به ویژه صنعت تبلیغات و رسانه های جمعی فرد را تحت فشار قرار می دهند تا در راهها(سختکوشی فردی) و اهداف(موفقیت مادی) تعریف شده قرار گیرد. انحرافات اجتماعی در زمانی رخ می دهند که شرایط افراد برای ورود به راههای مشروع و پذیرفته شده اجتماعی(در این مثال موفقیت مادی) مناسب نیست. او در جایی تبلیغات تجاری تلویزیون را نوعی ایدئولوژی یعنی مصرف گرایی می داند و با طعنه بیان می دارد که یک ایدئولوژی برابر(یعنی مصرف گرایی) توسط تلویزیون به خانه های نابرابر(فاصله طبقاتی) می رود! به طور خلاصه نقد مرتون آن بود که فرصت های مشروع اجتماعی به طور عادلانه ای توزیع نشده اند و این جای نگرانی دارد. جالب آنکه برخی جامعه شناسان در آن زمان به این بخش از نظریه مرتون انتقاد کردند و از او سوال کردند که آیا فرصت های نامشروع به شکل برابر توزیع شده است؟ این هم جای سوال دارد. مثلا آیا همه افراد می توانند اختلاس کنند یا فرصت اختلاس هم فقط برای برخی از افراد وجود دارد؟
مطالعه نظرات کاربران شبکه های اجتماعی مجازی نسبت به یکی از پورشه سوارانی که جان خود را بر اثر تصادف از دست داد نشان می دهد که فاصله طبقاتی در جامعه ما مسأله ای مهم و جدی است. بررسی سطور و معانی نهفته در کلمات کاربران حاکی از آن است که گوی جوانان معتقدند که هم فرصت های مشروع به شکل نابرابر و غیر منصفانه ای توزیع می شود و هم فرصت های نامشروع! در واقع هر دو نوع این فرصت ها در خدمت عده قلیلی قرار می گیرد. این نگاه از نظر جامعه شناختی جای نگرانی دارد. طبق نظریه های جامعه شناختی؛ سرخوردگی، گوشه گیری و عدم تلاش برای تحرک اجتماعی در یک طرف طیف و عصیان گری در طرف دیگر طیف، یکی از پیامدهای شکل گیری چنین نگرشی می تواند باشد. در مطالعات اجتماعی اصطلاحی با عنوان «طبقه ذهنی» وجود دارد. اینکه فرد ، خودش را در چه طبقه اجتماعی جای می دهد. مثلا آیا خود را جزو طبقه پایین می داند یا بالا؟ بررسی نظرات کاربران نشان می دهد که که بیشتر آنان خود را جزو طبقه حاشیه ای و پایین جامعه می دانند و در مقابل خود یک طبقه « از ما بهترون» که بیانگر طبقه بالای اجتماعی است تعریف کرده اند. این نوع نگرش های اجتماعی نیز نگران کننده بوده و قطعا تهدید کننده انسجام اجتماعی خواهد بود.
*جامعه شناس و عضو هیآت علمی دانشگاه

کد N829389

وبگردی