آفتاب
نگاه ایران به مذاکرات دی‌میستورا درباره سوریه

یک مقام وزارت خارجه: ایران رودرروی مطالبات اصلاح‌طلبانه جهان عرب نیست

یک مقام وزارت خارجه: ایران رودرروی مطالبات اصلاح‌طلبانه جهان عرب نیست

مذاکرات ژنو 3 با هدف حل و فصل بحران سوریه از هفته‌ گذشته به ابتکار«استفان دی‌میستورا»، در مقر سازمان ملل متحد در ژنو آغاز شد. سومین فرستاده سازمان ملل به سوریه از طرف‌های زیادی برای شرکت در این مذاکرات دعوت به عمل آورده است.

دی‌میستورا و رمزی عزالدین رمزی، معاونش در روزهای گذشته، مذاکراتی را پشت درهای بسته و به صورت جداگانه با طرف‌های دعوت‌شده برگزار کرده‌اند. بر اساس آنچه احمد فوزی، سخنگوی سازمان ملل متحد، اعلام کرده است طرف‌های سوری که در این مذاکرات شرکت می‌کنند شامل دولت و مخالفان دولت خواهند بود و با طرف‌های تاثیرگذار منطقه‌یی و بین‌المللی نیز به صورت جداگانه در خصوص اوضاع سوریه گفت‌وگو خواهد شد. دی میستورا از ایران نیز برای شرکت در این مذاکرات که حدود پنچ تا شش هفته به طول خواهد انجامید، دعوت به عمل آورده است.

مرضیه افخم، سخنگوی وزارت خارجه کشورمان، روز چهارشنبه در نشست هفتگی خود در پاسخ به سوال خبرنگاری درباره دعوت از ایران برای شرکت در نشست ژنو گفت: آنچه در ژنو درباره سوریه در حال انجام است، مذاکرات و مشورت‌های دوجانبه میان طرف‌های سیاسی و کشورهای موثر در بحث سوریه است و شکل اجلاس بین‌المللی ندارد اما به طور طبیعی ایران طرف مشورت است.

وی اعلام کرد: کارشناسان ذی‌ربط در این زمینه از تهران برای شرکت در این گفت‌وگوها به ژنو رفته‌اند.

در همین ارتباط حسین جابری انصاری، مدیرکل خاورمیانه عربی و شمال آفریقای وزارت خارجه در گفت‌وگو با خبرنگار سیاسی خارجی خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، به بررسی آخرین وضعیت بحران سوریه، واکاوی علت پیچیده‌شدن این بحران در طول چهار سالی که از آغاز آن می‌گذرد، نقش بازیگران منطقه‌یی و بین‌المللی در این عرصه و ... پرداخت.

بحران سوریه به بحرانی پیچیده، چند لایه، مزمن و عمیق تبدیل شده است

سوال: همان طور که می‌دانید در روزهای گذشته آقای دی میستورا، سومین نماینده ویژه دبیرکل سازمان ملل متحد در امور سوریه مذاکرات جداگانه‌ای را با برخی از گروه‌ها و طرف‌های درگیر در سوریه در قالب مذاکرات ژنو 3 آغاز کرده و قرار است که با نمایندگانی از ایران نیز گفت‌وگوهایی داشته باشد. با توجه به اینکه چهار سال از آغاز این بحران می‌گذرد و دو نماینده قبلی سازمان ملل در حل این بحران موفق نبوده‌اند، به چه میزان این احتمال وجود دارد که دی میستورا در طرحی که آغاز کرده است، به نتیجه برسد؟

پاسخ: بحران سوریه به‌دلیل اینکه در سه سطح داخلی، منطقه‌یی و بین‌المللی در مسائل و عوامل متعددی در هم تنیده شده است، به یک بحران پیچیده، چند لایه، مزمن و عمیق تبدیل شده که شاید راه‌حل ساده‌ای نداشته باشد. البته نه اینکه بحران قابل حلی نباشد اما همان‌طور که اشاره شد، به دلیل تداخل عوامل متعدد در سه سطح داخلی، منطقه‌یی و بین‌المللی، ابعاد و پیچیدگی این بحران بیشتر شده و در نتیجه راه‌حل آن را نیز با مشکلات جدی مواجه کرده است.

پیش از دی میستورا دو نماینده دیگر سازمان ملل در بحران سوریه تلاش‌های متعددی را برای حل این بحران انجام دادند. کوفی عنان و اخضر ابراهیمی در طول مدتی که مسئولیت نمایندگی دبیرکل سازمان ملل در امور سوریه را بر عهده داشتند، تلاش‌های متمرکزی را برای حل بحران انجام دادند. حتی در آن مقطع بسیاری معتقد بودند که اخضر ابراهیمی به دلیل تجربیات گذشته‌اش به‌خصوص در بحران افغانستان و اینکه فردی از مجموعه منطقه عربی است و با شرایط این منطقه آشنا هست و همچنین ویژگی‌های شخصیتی خاصی که از او نقل می‌شد، خواهد توانست ماموریتی که کوفی عنان به دلیل ناآشنایی نزدیک با مسائل منطقه و نداشتن تجربه ملموس در مسائل خاص خاورمیانه و جهان عرب از عهده آن برنیامد را انجام دهد اما با وجود همه این صحبت‌ها و تلاش‌های طولانی‌مدتی که اخضر ابراهیمی کرد، در نهایت ایشان نیز به مانند کوفی عنان استعفا کرد و دچار همان احساسی شد که کوفی عنان به عنوان دبیرکل پیشین سازمان ملل با آن روبه‌رو شده بود.

کوفی عنان احساس کرد که اعتبار حرفه‌یی و دیپلماتیکش به دلیل استمرار این بحران و نیافتن راه‌حل مناسب به نحوی در معرض خطر قرارگرفته است و به همین دلیل به این نتیجه رسید که هر چه زودتر استعفا دهد. اخضر ابراهیمی نیز با اینکه خیلی‌ها با توجه به صبر و حوصله ایشان معتقد بودند که وی از لحاظ روحی و روانی توانایی مواجهه با یک بحران پیچیده و عمیق را دارد ولی بعد از تلاش‌های طولانی‌مدت استعفا داد و تصمیم گرفت که هر چه زودتر خودش را از این وضعیت خلاص کند.

دی میستورا سومین نماینده دبیرکل سازمان ملل در این بحران، اولین طرحی که ارائه کرد طرح تعلیق درگیری در حلب بود. البته وی بعد از اینکه دید نمی‌تواند درگیری‌ها در کل حلب را تعلیق کند، هدف خود را نازل‌تر کرد و دنبال این بود که در محلاتی از حلب، درگیری‌ها به حالت تعلیق درآید و در این هدف نیز نتوانست به نتیجه مطلوب خود برسد و اکنون در دومین گام، تصمیم گرفته است که تماس‌هایی با طرف‌های درگیر در بحران سوریه داشته باشد و گفت‌وگوهایی بین این طرف‌ها ایجاد کنند و به نوعی آنها را به گفت‌وگوی سیاسی تشویق کند.

جمهوری اسلامی ایران نیز از همان ابتدای بحران سوریه معتقد بود که این بحران راه‌حل نظامی ندارد ولی متاسفانه برخی از بازیگران منطقه‌یی و بین‌المللی یا به عبارتی دیگر، بسیاری از آنها این جمع‌بندی را نداشتند و در واقع معتقد بودند که می‌توانند در این بحران از طریق نظامی به نتیجه دلخواه و هدف مطلوبشان برسند. به همین دلیل به سمت‌ نظامی‌کردن بحران به شکل فعال حرکت کردند. آنها این موضوع را در عرصه‌ داخلی سوریه و در سطح منطقه‌یی و بین‌المللی توسط بازیگران دولتی و غیردولتی دنبال کردند.

راه حل نظامی، سرزمین سوریه را به سرزمین سوخته تبدیل کرد

سوال: چرا اخضر ابراهیمی و کوفی عنان با توجه به این همه تجربیات دیپلماتیک در حل این بحران موفقیتی کسب نکردند؟

پاسخ: رمزگشایی این پرسش در جمله ابتدایی است که در اول مصاحبه اشاره شد. بحران سوریه تبدیل به یک بحران چندلایه، تو در تو و پیچیده شده است و راه‌حل آن به سادگی نیست. در حالی که جمهوری اسلامی ایران از همان ابتدا معتقد بود که این بحران راه‌حل نظامی ندارد، بسیاری از بازیگران در ابتدای این بحران معتقد بودند که راه‌حل این بحران صرفا نظامی است؛ در حالی که حداکثر کارآیی که راه حل نظامی برای طرفداران این راه‌حل داشت این بود که سرزمین سوریه را به سرزمین سوخته تبدیل کرد وگرنه تاثیر دیگری در جهت تحقق اهداف سیاسی بازیگرانی که به سمت خشونت و راه‌حل نظامی رفتند نداشت؛ چرا که خشونت برای خشونت توسط هیچ بازیگر سیاسی عاقلی اعمال نمی‌شود.

در دنیای سیاست، بازیگران عاقل و منطقی سیاسی اگر احیانا از خشونت استفاده می‌کنند، برای تحقق اهداف سیاسی خاصی است و در غیر این صورت اگر خشونت برای خشونت اعمال شود، جز ضرر نتیجه‌ای در بر نخواهد داشت. لذا آن بازیگرانی که به سمت خشونت و راه‌حل‌های نظامی حرکت کردند به این سمت نرفته‌اند که از خشونت و تروریسم برای تروریسم استفاده کنند. تصور آنها این بوده که استفاده از ابزار نظامی و تروریستی منجر به نتیجه می‌شود و اهداف سیاسی آنها را برای تغییری که مثلا در سوریه مدنظر دارند، محقق خواهد کرد.

در بحران سوریه نیز بسیاری از بازیگران منطقه‌یی و بین‌المللی به سمت استفاده ابزاری و تاکتیکی از تروریسم برای تحقق اهداف سیاسی خود پیش رفتند؛ امری که در تاریخ جهان و در دوره‌های مختلف از آن استفاده شده و نتایج خاصی در پی داشته است.

استفاده ابزاری از تروریسم توسط برخی از بازیگران منطقه‌یی و بین‌المللی در بحران سوریه به ضد آنها تبدیل شد

برای مثال در هنگام اشغال افغانستان توسط شوروی، قدرت‌های رقیب شوروی از جمله آمریکا و برخی از بازیگران منطقه‌یی (کشورهای عربی منطقه) از این ابزار استفاده کردند. این قدرت‌ها جریان‌هایی را برای ضربه زدن به شوروی شکل دادند و نوعی استفاده تاکتیکی از ابزار تروریسم برای تحقق اهداف ملموس سیاسی خود کردند ولی آنچه که در عمل رخ داد این بود که این استفاده ابزاری و تاکتیکی تاثیرات درازمدت و استراتژیکی به همراه داشت و به مرور به ضد خودش تبدیل شد.

حادثه‌ای که در 11 سپتامبر در ایالات متحده رخ داد، در واقع بازگشت و یا چیدن محصولی بود که آمریکا خود در کاشت آن دخالت داشت. برخی از بازیگران منطقه‌یی نیز که در شکل‌گیری این مساله و استفاده ابزاری از تروریسم برای اهداف سیاسی خود دخالت داشتند به مانند آمریکا محصول این تروریست را بر ضد خودشان به نحوی چیدند که در داخل با یک مساله عمیق مواجه شدند. در واقع همان جریانی که آنها علیه جریان دیگر استفاده کرده بودند، برضد خودشان بازتاب پیدا کرد و به سمت خود آنها رفت. البته در این جا این توضیح را بیان کنم که مراد از گروه‌های تروریستی، مجاهدان اصیل افغان که برای دفاع از سرزمینشان در برابر اشغالگران خارجی ایستادند و جنگیدند، نیست. بلکه منظور بازیگران دیگری هستند که با پول‌های نفتی، مداخله سرویس‌های امنیتی منطقه‌یی و بین‌المللی و در واقع به شکل غیرعادی ولی سازمان‌یافته و نهادینه برای استفاده ابزاری و انجام فعالیت‌های تروریستی شکل گرفتند وگرنه دفاع مجاهدان افغان و مردم افغانستان از خودشان و کشورشان در برابر اشغالگران، امری مشروع و طبیعی بود و ربطی به این گروه‌هایی که اشاره شد، ندارد.

از ابتدای ایجاد بحران سوریه، ایران معتقد بود که این نحوه مواجهه با این بحران و استفاده ابزاری از تروریسم توسط برخی از بازیگران منطقه‌یی به ضد خود تبدیل خواهد شد و فقط در سطح سوریه باقی نخواهد ماند، بلکه تروریسم را به معضل منطقه خاورمیانه، مجموعه جهان عرب و کل جهان عرب تبدیل خواهد کرد.

آنچه که چندی پیش در برخی از کشورهای اروپایی از جمله دانمارک یا پاریس رخ داد،‌ در ادامه آن چیزی است که اشاره شد. به دلیل اینکه منطقه و جهان مثل ظروف مرتبطه به هم پیوسته است و اگر آبی در ظرفی وارد شود، به ظرف‌های مجاور هم منتقل می‌شود. این‌گونه نیست که شما دیوار و حصاری دور خود بکشید، از ابزاری مثل تروریست استفاده خاص و ابزاری کنید و در ادامه بتوانید سرریز این موضوع را در نقاط دیگر مهار کنید. آنهایی که فکر می‌کنند که از ابزار تروریسم و برخی از گروه‌ها می‌توانند برای تحقق اهداف سیاسی خودشان استفاده تاکتیکی کنند و در این راستا قدم برمی‌دارند، در مسیر عمل می‌بینند که همین ابزار به ضرر خودشان تبدیل خواهد شد و برای آنها مساله می‌شود.

همان طور که اشاره شد، یکی از ابعاد پیچیدگی بحران سوریه این است که به شکل گسترده‌ای برخی از بازیگران داخلی، منطقه‌یی و بین‌المللی از ابزار تروریسم برای تحقق اهدافشان در سوریه استفاده کردند و نه تنها اهدافشان در سوریه محقق نشد بلکه به نحوی بحران تروریسم را به شکل گسترده‌ای به یک مساله وسیع منطقه‌یی و بین‌المللی تبدیل کردند؛ چنانکه برخی از بازیگران دچار انفعال شدند که چگونه می‌توانند با این امواج جدید تروریستی مواجه شوند و در حال حاضر وضعیت آنها مصداق این ضرب‌المثل ایرانی است که «خودکرده را تدبیر نیست».

یک بعد دیگر این موضوع آن است که برخی از بازیگران به شکل گسترده‌ای وارد بحران سوریه شدند و ورود آنها به این بحران مبتنی بر این فرض بود که این مساله در یک فاصله زمانی محدود خاتمه پیدا خواهد کرد و حتی در این زمینه زمان‌هایی مانند شش‌ماه،‌ یک سال و سه ماه تعیین می‌کردند و با توجه به این فرض فکر می‌کردند که سرمایه‌گذاری در این بحران، پاسخگو و به نفع آنهاست.

مشابهت‌سازی بین وضعیت سوریه و عراق، خطا بود

یکی از علت‌هایی که این بازیگران چنین تصوری داشتند، ناشی از نداشتن شناخت دقیق آنها نسبت به وضعیت و پیچیدگی‌های مساله سوریه بود. یکی از خطاهایی که به اعتقاد من در این قضیه صورت گرفت این بود که برخی از این بازیگران و تحلیلگران اقدام به مشابهت‌سازی کامل بین وضعیت سوریه و وضعیت عراق کردند؛ در حالی که واقعیت امر این‌گونه نبود. آنها اقدام به مشابهت‌سازی کامل بین نظام پیشین بعثی در عراق که در پی تحولات یک‌دهه اخیر خاورمیانه ساقط شده بود با نظام بعثی موجود در سوریه کردند. در حالی که وقتی در وضعیت این دو کشور دقیق می‌شویم، می‌بینیم تاریخ سوریه و عراق با هم کاملا متفاوت است. از یک‌سو بافت اجتماعی و روانشناسی انسان سوری و شامی با انسان عراقی در طول تاریخ تفاوت داشته است و از دیگر سو نحوه‌ رهبری حزب بعث در عراق و سوریه در عملکرد چند دهه‌ای‌شان در بعد سیاست داخلی و سیاست خارجی متمایز بوده است.

سوال:‌ این تفاوت‌ها در چه مواردی بوده است؟

پاسخ: برای تقریب به ذهن و در جهت مشخص‌شدن این تفاوت‌ها مثالی می‌زنم. نیازی که عراق نسبت به کویت از نظر ژئوپولوتیک احساس می‌کرد دقیقا شبیه به نیازی بود که سوریه به لبنان احساس می‌کرد اما حافظ اسد در سوریه به نحوی این نیاز را تدبیر کرد که خود لبنانی‌ها از سوریه بخواهند در مساله لبنان مداخله کنند و میانجی‌گر باشند اما در عراق، صدام حسین نیازی که به کویت داشت را در قالب اشغال این کشور دید. به همین دلیل به کویت حمله کرد و با این حمله روندهای جدیدی را در ارتباط با عراق و کل منطقه خلق کرد که حضور مستقیم و گسترده نیروها و بازیگران خارجی در منطقه یکی از پیامدهای آن بود.

این دو کشور نیازی که داشتند را به دو شکل مختلف تدبیر کردند و این یکی از تفاوت‌های حزب بعث در عراق و سوریه است. در سیاست داخلی نیز بین دو کشور تمایزهایی وجود داشت. در واقع باید گفت مشابهت‌سازی و تطبیق عینی وضعیت عراق با سوریه یکی از اشتباهاتی بود که بسیاری از بازیگران غربی و منطقه‌یی دچار آن شدند و بر اساس تک‌شکافی، وضعیت اجتماعی و سیاسی سوریه را مورد تحلیل قرار دادند در حالی که واقعیت این‌گونه نبود.

سوال: یعنی در عراق عامل تک‌شکافی وجود داشت ولی در سوریه عامل چندشکافی؟

پاسخ: در عراق درطی دوران معاصر یک شکاف عمده سیاسی و اجتماعی به نام شکاف مذهبی و طایفه‌یی حاصل شد. یعنی اقلیتی در یک طرف قرار گرفتند و اکثریتی که شامل عرب‌های شیعه و کردها بودند در طرف دیگر. در آن وضعیت یک‌چهارم جامعه عملا مجاری امور کشور را به معنای قدرت واقعی در اختیار داشت و سه‌چهارم جامعه به عنوان گروهی محذوف در حال سرکوب شدن به حالت مستمر بود.

در آغاز بحران سوریه شاهد شورش حاشیه بر متن بودیم

در سوریه درست است که رئیس‌جمهور از طایفه علوی است که به نوعی جزء اقلیت محسوب می‌شود اما با سیاست‌های هوشیارانه و زیرکانه‌ای که داشت توانست همراهی طبقه‌ متوسط شهرنشین در شهرهای عمده‌ای مثل دمشق، حلب و همچنین بازار، روحانیت سنتی، طبقه تجاری و به طور کلی اجزای مهمی از جامعه اهل سنت سوریه را به سمت خود و سیاست‌هایش جلب کند و در واقع آنها را در سطوحی از قدرت شریک کند یا صاحب مصلحت برای ادامه وضعیت موجود کند لذا وقتی بحران در عراق شروع شد، تکلیف اکثریت جامعه روشن بود که می‌خواهد به کدام سمت حرکت کند. اما وقتی بحران در سوریه آغاز شد شاهد شورش حاشیه بر متن بودیم. در یک سال اول حوادث سوریه می‌بینیم که تظاهرات و اتفاقاتی در شهرهای کوچک، مناطق روستایی و حاشیه شهرهای بزرگ رخ می‌دهد ولی طبقه متوسط و اجزای آن جلودار این بحران نیستند و حداکثر ممکن این بود که اجزایی از طبقه متوسط نظاره‌گر اتفاقات بوده باشند تا اگر تغییری رخ داد، همراهی کنند. اما جلودار خواسته تغییر نبودند و این موضوعات به لحاظ جامعه‌شناسی در روند مسائل بسیار تعیین‌کننده‌اند. مسائل سیاسی چه در سیاست داخلی و چه در سیاست خارجی به دلیل پیوند عمیقی که با انسان و پیچیدگی‌های روحی و روانی انسانی دارند خود نیز با پیچیدگی‌هایی همراه می‌شوند و مانند علوم محض یا علوم ریاضی، جدول‌ضربی برای سیاست وجود ندارد که شما بگویید جدول و یا روندی که برای یک کشور صدق کرده برای کشور همسایه‌اش نیز به دلیل برخی از مشابهت‌هایی که وجود دارد، صدق می‌کند.

عرصه سیاست سوریه را نمی‌توان بر اساس یک تک‌شکاف طایفه‌یی و مذهبی تحلیل کرد

واقعیت این است که سیاست‌های‌ زیرکانه حکومت سوریه در چند دهه گذشته به نحوی عمل کرده بود که بیش از یک شکاف در جامعه سوریه کارایی داشت و به یک تک‌شکاف عمده تبدیل نشده بود چراکه در روند یک بحران، چندشکافی بودن تاثیرات خاص خود دارد. یعنی این‌گونه نبود که تمام عرصه سیاست سوریه را بر اساس یک تک‌شکاف طایفه‌یی و مذهبی بتوان تحلیل کرد. بلکه یکی دو شکاف دیگر هم بود که اینها همدیگر را مقداری قطع می‌کردند. در جامعه‌شناسی گفته می‌شود وقتی شکاف‌های سیاسی و اجتماعی روی همدیگر منطبق می‌شوند و یک شکاف عمده ایجاد می‌شود، جامعه کاملا منفک و از هم جدا می‌شود؛ به مانند آنچه که در عراق رخ داد. ولی شکاف‌ها در سوریه، چندگانه است و همدیگر را قطع می‌کنند و کاملا روی هم منطبق نمی‌شوند.

سوال: شما اشاره کردید که در عراق یک تک‌شکاف عمده طایفه‌یی و مذهبی وجود داشت ولی در سوریه تک‌شکاف وجود نداشت بلکه شکاف‌هایی بودند که همدیگر را قطع می‌کردند. این شکاف‌ها چه بود؟

پاسخ: هیچ جامعه‌ای تک‌شکاف نیست. ما از شکاف‌های فعال و عمده صحبت می‌کنیم. وقتی می‌گوییم در عراق یک شکاف وجود داشت، منظورمان شکافی است که اکتیو باشد و منجر به تغییر و تحولات باشد. در سوریه بیش از یک شکاف فعال وجود داشت. مثلا یکی از این شکاف‌ها طایفه‌یی و مذهبی است. بخشی از جامعه اهل سنت مخالف وضع موجود است و این یک واقعیتی است که در دهه‌های گذشته هم بوده است. در دهه 80 میلادی در این راستا در برخی از مناطق سوریه شورش‌هایی رخ داد که به طور عمده در شهرهای سنی‌نشین بود اما عرض بنده این است که شکاف‌های فعال دیگری نیز وجود داشت که اجازه نداد این شکاف به تک‌شکاف فعال و عمده اجتماعی تبدیل شود. مثلا همان شکافی که در هنگام ترسیم صحنه سوریه به آن اشاره کردیم. وقتی که می‌گوییم حاشیه علیه متن دست به شورش می‌زند، این بیانگر یک نوع شکاف اقتصادی در سوریه است. البته در این زمینه هم شاهد تحولاتی هستیم. در سیر تاریخی در سوریه، پایگاه طبقاتی حزب بعث به دلیل اینکه جزء احزاب سوسیالیست تلقی می‌شد و از ادبیات و شعارهای سوسیالیستی استفاده می‌کرد، در طبقات اجتماعی ضعیف بود و فرودستان جامعه بیشتر به سمت حزب بعث میل داشتند؛ لذا در دهه‌های گذشته در سوریه طبقه دهقانان، کشاورزان و کارگران بیشتر پایگاه طبقاتی حزب بعث را شکل می‌دادند و در مقابل طبقه متوسط شهرنشین، تجار، بازار و روحانیت سنتی، کارکرد رودررو با حزب بعث داشتند. ولی با مرور زمان در جریان تحولاتی که رخ داد و سیاست‌هایی که از سوی حزب بعث سوریه بعد از فروپاشی شوروی اتخاذ شد و تغییراتی که در سیاست‌های اقتصادی و اجتماعی کشور سوریه صورت گرفت، در این طبقات اجتماعی یک نوع شیفت انجام شد و در واقع پایگاه حزب بعث برعکس شد. دهقانان و کارگران کم‌کم با حزب بعث زاویه‌دار و مسأله‌دار شدند و این باعث تضعیف آنها شد. در مقابل در پی اجرای سیاست‌های غیرسوسیالیستی و مبتنی بر اقتصاد بازار، طبقه شهرنشین، تجار و بازار به دولت نزدیک‌تر شدند و به نوعی تبدیل به پایگاه طبقاتی دولت شدند.

مجموعه نظام عربی می‌خواست که از بحران سوریه برای تسویه‌حساب تاریخی استفاده کند

واقعیت این است که علی‌رغم همه فشارهای خارجی، پمپاژ تبلیغاتی که از سوی رسانه‌ها صورت گرفت، ورود پول‌های نفتی به شکل قابل توجه و اعمال سیاست جدی از سوی برخی بازیگران منطقه و بین‌المللی برای اینکه از موجی که در جهان عرب ایجاد شده است برای تحقق اهداف مورد نظرشان در سوریه استفاده کنند، ولی این بازیگران نتوانستند به آن اهداف مورد نظر دست پیدا کنند. تنها دولتی که در مجموعه جهان عرب سیاست آن به نحوی از مجموعه نظام رسمی عربی متمایز بود، از جمله در زمینه مسائل اساسی منطقه‌یی، رویارویی با رژیم صهیونیستی و نوع رابطه با ایران، دولت سوریه است. بسیاری از بازیگران در منطقه و مجموعه نظام رسمی عربی فکر می‌کردند که لحظه تسویه‌حساب تاریخی و رفع و رجوع این دعوا با دولت سوریه فرا رسیده است و اکنون لحظه‌ای است که آنها می‌توانند در روند فعالیت دولت سوریه تغییر ایجاد کنند.

زمانی که بحران سوریه شروع شد، ملت‌ها در منطقه در مجموع مایل به تغییر بودند و مجموعه نظام عربی نیز تصور کرد که بهترین فرصت برای تسویه‌حساب تاریخی با معضلی به نام دولت سوریه که برخلاف سیاست‌ عمومی نظام رسمی عربی و قدرت‌های بین‌المللی عمل می‌کند، فرا رسیده است. بنابراین یک تحریک و یک نقش کاتالیزور غیرعادی نسبت به اعتراضات در سوریه انجام شد. اعتراضات در سوریه مثل بقیه جهان عرب وجود داشت. در تحلیل جامعه‌شناختی این اعتراضات که در حاشیه رخ می‌داد، بیشتر این اعتراضات متمرکز در شهرهای کوچک، نواحی روستایی و حواشی شهرهای بزرگ بود و در متن شهرهای بزرگ از جمله دمشق و حلب اتفاق قابل توجه و قابل ذکری رخ نداد. مثلا در تونس اعتراضات از حاشیه شروع شد ولی بلافاصله به پایتخت رسید و حاشیه و متن با هم متفق شدند. در مصر اعتراضات از خود مرکز و متن شروع شد و اتفاقا حاشیه به صورت جدی به آن نپیوست و بعدها نیرویی که صحنه تحولات مصر را مدیریت کرد و آن را به عقب برگرداند، از قدرت اجتماعی حاشیه استفاده کرد. در واقع از این قدرت اجتماعی حاشیه برای مدیریت خواسته‌های تغییرطلبانه و تحول‌خواهانه نیروهای متن و طبقه متوسط اجتماعی ساکن در شهرهای بزرگ از جمله قاهره استفاده شد. ولی وقتی تحولات در سوریه رخ داد، علی‌رغم نقش کاتالیزور و فعالانه بازیگران منطقه‌یی و بین المللی برای به هم ریختن اوضاع سوریه و حصول تغییر فوری در آن کشور، برخی از واقعیت‌های اجتماعی و طبقاتی در سوریه که به آن اشاره کردیم و بستری که در درون این کشور وجود داشت مانع این تحول بود. یعنی ‌توانست مقاومت کند و سدهایی را در برابر تغییر ایجاد کند.

ایران رودرروی مطالبات تحول‌خواهانه و اصلاح‌طلبانه ملت‌ها در سوریه و جهان عرب نیست

به طور طبیعی وقتی این صف‌بندی منطقه‌یی و بین‌المللی رخ داد، جمهوری اسلامی ایران از همان ابتدای بحران سوریه بر دو مسأله که پیش از این نیز به آن اشاره کردم، تأکید کرد. اول اینکه از خواسته‌های مشروع ملت‌ها از جمله ملت سوریه برای تغییر و اصلاح حمایت می‌کند و دوم اینکه با مداخله خارجی در سوریه مخالف است و در برابر آن ممانعت ایجاد می‌کند. بخشی از اجزای جامعه سوریه - نه اکثریت قالب جامعه سوریه - مطالبات تحول‌خواهانه داشت و ما نیز اعلام کردیم که رودرروی مطالبات تحول‌خواهانه و اصلاح‌طلبانه برای تحقق حقوق و خواسته‌های ملت‌ها نه در سوریه و نه در هیچ کجای جهان عرب نیستیم ولی وقتی مسأله سوریه از حالت عادی مطالبه‌خواهی یک جزء از جامعه سوریه برای تغییر، تبدیل شد به صف‌بندی سنگین منطقه‌یی و بین‌المللی و ورود گسترده و عمیق برخی از بازیگران برای تسویه‌حساب با دولتی که مانع سیاست‌های آنها در طی چند دهه گذشته بود و به نوعی با استقلال نسبی که داشت معدل خواسته‌ها و مطالبات توده‌های جهان عرب را نمایندگی می‌کرد، ایران اعلام کرد که دست‌بسته نمی‌نشیند و نظاره‌گر و شاهد تحولات نخواهد بود.

طبیعی است که وقتی برخی از بازیگران منطقه‌یی و بین‌المللی نیروهای تکفیری را از سراسر جهان جمع می‌کنند، ورود آنها را به منطقه تسهیل می‌کنند، تسلیحات و امکانات مالی در اختیار آنها می‌گذارند، این نیروها را آموزش می‌دهند و مورد حمایت گسترده و وسیع سیاسی، رسانه‌یی و تبلیغاتی قرار می‌دهند و روند طبیعی اعتراضات در سوریه را به هم می‌زنند، بازیگران دیگر نمی‌توانند صرفا نظاره‌گر باشند و آنها نیز وارد بحران می‌شوند.

واقعیت دیگر آن است که در بحران سوریه برخی از دیگر بازیگران منطقه که به نوعی تحول‌خواه هستند، فکر می‌کردند که در حال شرط‌بندی روی اسب برنده هستند. آنها می‌دیدند که تغییراتی در منطقه در حال رخ دادن است، پیش خود تصور کردند که مناسب است با نیروهایی که خواهان تغییرات هستند و در قالب جنبش اخوان‌المسلمین نمایندگی می‌شد، به صورت کامل همراهی کنند و در پی آن خیلی زود به اهداف سیاسی خود و گسترش نفوذشان در منطقه دست پیدا کنند؛ در حالی که این تحلیل هم اشتباه بود.

به هر حال، اکنون بحران سوریه به بحران چندلایه‌ با درهم‌تنیدگی‌های مختلف و تناقض منافع و اهداف بازیگران در این عرصه تبدیل شده است که هیچ یک از طرفین با توجه به پیچیدگی‌هایی که ایجاد شده، قدرت خاتمه بخشیدن و فیصله بخشیدن به آن را ندارند اما طرفی که بحران را به شکل گسترده آغاز کرد و زمان برای سقوط دمشق و دولت سوریه تعیین می‌کرد، در تحقق این هدف خود شکست خورد و اکنون این بحران به یک بحران فرسایشی تبدیل شده است.

دولت سوریه خود را در این بحران حفظ کرده است ولی نمی‌تواند به این بحران خاتمه ببخشد و سیطره‌اش را بر کل سوریه بسط بدهد؛ چرا که جزئی از جامعه سوریه مخالف دولت است و تغییرات را با تمام وجود می‌خواهد. از سوی دیگر این جزء به شکل گسترده و وسیع با نیروهای وارداتی تروریستی تقویت شده است و صحنه به دست نیروهای تروریستی افتاده است. تعداد زیادی از این نیروهای تروریستی اصلا سوری نیستند و از نقاط مختلف دنیا به ‌آنجا آمده‌اند. در سطح منطقه‌یی و بین‌المللی نیز سیاست‌های برخی از کشورها مبتنی بر آن است که این بحران خاتمه پیدا نکند.

جریان مقابل دولت هم با یک بن‌بست جدی روبه‌روست. کشور را به هم ریخته و اجزایی از آن، سوریه را به یک سرزمین سوخته تبدیل کرده و از طرف دیگر به اهداف خود نیز نرسیده است. در افق هم قابل پیش‌بینی نیست که به این اهداف دست پیدا کند؛ چرا که بخش بزرگی از جامعه سوریه مایل به این تغییرات نیست و اگر عده‌ای نیز در دل این اکثریت میل به تغییر داشتند، بیشتر نظاره‌گر بودند که ببینند چه اتفاقی می‌افتد. از سوی دیگر با این وحوشی که وارد سوریه شده‌اند و سوریه و کل منطقه را به یک قتلگاه و آزمایشگاه قتل انسانی و تمدنی تبدیل کرده‌اند، اگر کسانی نیز در دل خود نوعی تغییر و اصلاح را می‌خواستند، اکنون پشیمان شده‌اند. در واقع وضعیت آنها مصداق این ضرب‌المثل است که «از طلا بودن پشیمان گشته‌ایم، مرحمت فرموده ما را مس کنید». این وحوش مصداق همان تعبیری است که مرحوم عرفات در مورد اسرائیلی‌ها به‌کار برد که حجر، شجر و بشر فلسطینی توسط صهیونیست‌ها در معرض تهدید و قتل است.

در بحران سوریه، این کشور به لحاظ جامعه‌شناختی سه‌پاره شد

از ابتدای بحران، سوریه به لحاظ جامعه‌شناختی سه‌پاره شد. یک قسمتی از جامعه با تمام وجود می‌خواست که وضع موجود را حفظ کند. قسمتی دیگر با تمام وجود به دنبال ایجاد تغییرات بود و قسمتی دیگر هم نظاره‌گر و شاهد بود و تصمیمی نگرفته بود ولی در حال حاضر همان‌طور که گفتم بخش عمده‌ای از این جزء نظاره‌گر به طرفداران حفظ وضعیت موجود پیوسته‌اند و زبان حال آنها همان شعری است که خواندم.

برخی از بازیگران منطقه‌یی و بین‌المللی با حمایت‌های گسترده مالی، نظامی و دیپلماتیک تلاش کردند که این اقلیت خواهان تغییر را به اکثریت تبدیل کنند در حالی که به لحاظ سیاسی و اجتماعی در سوریه این امر قابل تحقق نیست. از طرف دیگر، هم شرایط منطقه‌یی و بین‌المللی و هم نحوه تداخل بازیگران در این بحران که بعضا با یکدیگر دارای تناقض منافع و سیاست هستند، چنین اجازه‌ای را نمی‌دهد که مسیر به نحوی که این اقلیت مایل است پیش برود.

مشکل دیگری که بحران سوریه با آن مواجه است، این است که برخی از بازیگران منطقه‌یی بازخورد سیاست‌هایشان به درون سیستم تصمیم‌گیری آنها برنمی‌گردد و به نوعی به تعبیر عامیانه دچار نوعی لجاجت هستند. در حالی که در امر سیاست با بازی موجودی به نام انسان مواجه هستیم و انسان نیز به لحاظ روحی و روانی موجودی پیچیده و چندلایه است ولی متأسفانه سیاستمداران در بخشی از کشورهای منطقه در ارتباط با برخی از امور، مرغشان یک پا داشته و یک سیاست را اتخاذ می‌کنند و می‌خواهند آن را تا آخر ادامه دهند و مطمئنا چنین امری منجر به بهبود وضعیت آنها نخواهد شد و با مرور زمان با مشکلات و بحران‌های مختلفی مواجه می‌شوند.

نظام‌های سیاسی در جهان عرب عموما مبتنی بر نظریه تغلب شکل گرفته‌اند

سوال: یعنی دارای مشخصه‌ها و ویژگی‌های کشورهای توتالیتر هستند؟

پاسخ: واقعیت این است که توتالیتاریسم تعریف خاص خود را دارد و مولفه‌های آن با وضعیت کشورهای بلوک شرق سابق انطباق داشت. در منطقه از این تعبیر برای تقریب ذهن استفاده می‌شود ولی تعبیری دقیق و منطبق با واقعیت‌های نظام سیاسی موجود در نظام عرب نیست. گرچه برخی از ویژگی‌ها را دارد ولی نه همه آن را. نظام رسمی عربی نظامی است که نوعا با ملت‌های خود پیوند ندارد و بیشتر به قدرت نظامی و قدرت سرکوب در داخل وابسته است و پیوندهای گسترده‌ای با قدرت‌های بین‌المللی دارد. البته بحثی که ما در اینجا می‌کنیم یک بحث توصیفی است و نمره‌ای نمی‌خواهیم به کشوری بدهیم. از زمان فروپاشی امپراطوری عثمانی تا به امروز، نوع نظام‌های سیاسی که تا قبل از موج تحولات اخیر در جهان عرب شکل گرفته معمولا جزء نظام‌هایی بوده‌اند که مبتنی بر نظریه تغلب شکل گرفته‌اند؛ یعنی غلبه پیدا کردن یک نیروی سیاسی بر دیگر اجزای جامعه با پشتوانه زور و امکاناتی که در اختیار دارند. آنها معمولا در عرصه خارجی نیز ارتباط گسترده‌ای با قدرت‌های بزرگ و بین‌المللی به‌ویژه با قدرت‌های غربی دارند که قبلا این ارتباط ویژه با انگلستان بود و اکنون ایالات متحده جای این کشور را در این عرصه گرفته است.

برخی از بازیگران منطقه‌یی نمی‌خواهند از روند حوادث درس بگیرند

سوال: برخی از بازیگران بین‌المللی در بحران سوریه، به تازگی اعلام کرده‌اند که حاضرند با دولت سوریه مذاکراتی داشته باشند؛ در حالی که پیش از این می گفتند دولت سوریه بخشی از مشکل سوریه است و نه بخشی از راه حل. آیا این تغییر موضع در حل بحران سوریه تاثیرگذار خواهد بود؟

پاسخ: مسأله در حل بحران سوریه این است که برخی از بازیگران منطقه‌یی نمی‌خواهند از روند حوادث درس بگیرند. در حالی که اصرار بر ادامه بازی فعلی، بحران را پیچیده‌تر کرده است و باعث طولانی‌ترشدن آن شده است. به هر حال ماهی هر وقت از آب گرفته شود، تازه است. اگر بازیگر سیاسی یا دولتی اشتباه می‌کند، برخورد منطقی این است که بازخورد این اشتباه را درون سیستم تصمیم‌گیری خود بیاورد و آن را اصلاح کند. ولی در مورد برخی از بازیگران منطقه‌ای عربی و غیرعربی موثر در بحران سوریه چنین چیزی اتفاق نیفتاده است و اصرار بر اجرای همان سیاست گذشته باعث استمرار و طولانی‌شدن بحران شده است. ولی من معتقدم که در سطح بین‌المللی، مجالی برای تغییر ایجاد شده است. واقعیت این است که در بین کشورهایی که در سطح منطقه رودرروی دولت سوریه بودند، سه بازیگر عمده - دو بازیگر عربی و یک بازیگر غیرعربی - نقش اساسی را ایفا می‌کردند. در مورد این کشورها کمتر شاهد تحولی در سیاست آنها نسبت به سوریه و روندهای منطقه‌یی بوده‌ایم. در حالی که در مورد برخی از بازیگران بیرون از منطقه شاهد تغییراتی در سیاستشان در سطوحی هستیم. ولی این تغییر کامل نشده است و روند خود را کامل طی نکرده‌ است. اما همان‌طور که اشاره شد، زمینه‌های اولیه تغییر در سیاست‌های آنها مشاهده شده است.

در صورت پهن‌شدن بساط خلافت در منطقه، خلافت در شامات و عراق باقی نخواهد ماند

سوال: علت این تغییر چیست؟

پاسخ: یک دلیل منطقی آن سازوکارهای تصمیم‌گیری آنهاست. اما این سوال مطرح است که در این سازوکار چه تغییری ایجاد شده است؟ آن بازیگران می‌بینند که بازیگر تروریستی که بنا بود در چارچوب خاصی برای تحقق اهداف مورد نظر آنها نتیجه‌بخش باشد، به یک معضل منطقه‌یی و بین‌المللی تبدیل شده است. ولی بازیگران منطقه‌یی هنوز این تغییر را درون نظام اندیشه‌ای و تصمیم‌گیری خودشان اعمال نکرده‌اند و هنوز فکر می‌کنند که می‌توانند از این ابزار در چارچوب اهداف خود استفاده کنند و این کمانه به سمت خودشان نخواهد رفت. در حالی که آنها در خواب هستند و مصداق این شعرند که می‌گوید «یکی بر سر شاخه بن می‌برید».

اگر بنا باشد بساط خلافت در این منطقه برپا شود، خلافت در شامات و عراق باقی نخواهد ماند. مرکز خلافت اسلامی باید به سرزمین وحی برود و این طبیعت کار است. از سوی دیگر هیچ ابزاری تا ابد ابزار باقی نخواهد ماند. درست است که برخی از دولت‌ها به برخی از جریانات سیاسی و اجتماعی در سوریه پر و بال دادند، امکانات در اختیار آنها گذاشتند و با کمک سرویس‌های امنیتی‌شان در شکل‌دادن و گسترش‌دادن آنها نقش داشتند ولی صفر تا صد این جریانات همیشه در اختیار ‌آنها نیست. وقتی روندی آغاز شد، به مرور به سمت نوعی استقلال حرکت می‌کند و ابزار تبدیل به بازیگر می‌شود.

با توجه به تحولات داخلی برخی از کشورهای عربی در یک سال اخیر، این تصور ایجاد ‌شد که برخی از بازیگران عربی در حال متوجه شدن این موضوع هستند و برخی از تحلیل‌گران معتقد بودند که برخی از علائم اولیه به قدری کافی هست که ساختار تصمیم‌گیری در برخی از کشورهای عربی به این تصمیم برسند که ادامه این سیاست نه تنها به تحقق اهداف سیاسی خاص آنها در ارتباط با سوریه یا عراق منجر نخواهد شد بلکه وضعیت خودشان را نیز دستخوش تغییر و تحولات منفی و مخالف با منافعشان خواهد کرد ولی متأسفانه روند تحولات اخیر منطقه و بحران یمن نشان داد که به میزان کافی از تجربیات قبلی درس گرفته نشده است و برخی از بازیگران همچنان بر مدار بازی‌های قبلی صحنه را ادامه می‌دهند.

در اینجا می‌خواهم بر کارآیی نسبی سازوکار دموکراتیک تصمیم‌گیری اشاره کنم. مثلا ترکیه را با عربستان مقایسه کنید. ترکیه در ابتدای بحران یمن به نوعی از عربستان اعلام حمایت کرد اما به نظر می‌رسد سازوکار دموکراتیک تصمیم‌گیری از جمله نیاز آقای اردوغان و حزب عدالت و توسعه به آرای مردم و ضرورت‌های انتخاباتی، این اقتضا را ایجاد کرد که آنها به شکل دقیق‌تر و پیچیده‌تر لایه‌های سیاست‌ را با توجه به منافع خود مورد بررسی قرار دهند و لذا سیاست فاصله‌گرفتن نسبی از بحران را اتخاذ کردند. حتی در مورد کشوری مثل پاکستان نیز این موضوع صدق می‌کند. پاکستان با همه پیوندهای تاریخی که با عربستان دارد، سازوکار نسبی دموکراتیک در روند تصمیم‌گیری، به او کمک کرد که در قضیه حمایت از عربستان در بحران یمن با سر به زمین نخورد. آقای نواز شریف هوشمندانه و پخته، درخواست دولتی که به آن نزدیک است را برای مداخله نظامی در بحران یمن به مجلسین پاکستان ارجاع داد و این سازوکار دموکراتیک و برخورد هوشیارانه نخست‌وزیر پاکستان با توجه به فهمی که از وضعیت خاص پاکستان و محیط پیرامونش داشت، باعث شد که پاکستان اعلام کند در بحران یمن مداخله نظامی نمی‌کند.

دو مزیت نسبی ایران نسبت به دیگر بازیگران منطقه‌یی در عرصه بین‌الملل

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، یکی از مزیت‌های مهم جمهوری اسلامی ایران استفاده از همین سازوکارهای دموکراتیک است. استفاده از این سازوکارهای دموکراتیک و تغییر در سطوحی از سیاست‌ها و اولویت‌بندی‌ها امکان موفقیت بیشتر را در عرصه سیاست خارجی فراهم می‌کند. در واقع باید گفت که وجود یک عقل استراتژیک منسجم و مستمر در زمینه تصمیم‌گیری‌ها در سیاست‌های کلان به خصوص سیاست خارجی و استفاده از سازوکار دموکراتیک دو مزیت نسبی برای ایران در مقایسه با بسیاری از بازیگران منطقه‌یی در عرصه بین‌الملل است.

بحران سوریه با یک دستورالعمل،‌ تلاش یک بازیگر و یا نماینده سازمانی خاتمه پیدا نمی‌کند

سوال: شما اشاره کردید که بحران سوریه یک بحران چندلایه است. حال با توجه به انعطافی که در بین برخی از بازیگران بین‌المللی فرامنطقه‌یی در ارتباط با بحران سوریه و مذاکره با دولت سوریه ایجاد شده و همچنین تلاش‌هایی که از سوی نماینده سازمان ملل در امور سوریه در حال انجام است، آیا می‌توان به حل بحران سوریه امیدوار بود؟ نقش ایران در این زمینه چگونه خواهد بود؟

پاسخ: طبیعی است که وضع فعلی سوریه تا ابد این‌گونه ادامه پیدا نمی‌کند. فقط صحبت از این است که تا چه زمانی قرار است سیاست سرزمین سوخته سوریه ادامه پیدا کند و این پرانتز تاریخی که باز شده، چه بازه زمانی دارد. پیچیدگی بحران و سابقه چندساله آن نشان می‌دهد که این بحران با یک دستورالعمل،‌ تلاش یک بازیگر یا نماینده سازمانی خاتمه پیدا نمی‌کند. البته این موضوع هم غیرمنطقی است که بگوییم این بحران تا ابد ادامه خواهد داشت.

کورسوی امیدی برای تغییر در وضعیت کنونی سوریه وجود دارد

اگر به سطوح تحلیلی که اشاره کردیم دقت کنید، دریچه‌ها یا کورسوی امیدی برای تغییر وجود دارد و باید بازیگران عاقل و استراتژیک منطقه‌یی و بین‌المللی این کورسو را تبدیل به دریچه‌های امید کنند و این بحران فرسایشی را با تبدیل آن به روند واقعی تغییری که باید اتفاق بیفتد، خاتمه دهند.

اینکه جمهوری اسلامی ایران باید چه کند، بهترین سیاست برای ایران اجرا و عملیاتی‌کردن همان دو اصلی است که پیش از این اعلام کرده است؛ سیاست ما باید سیاستی متوازن باشد و آنچه را که اعلام کرده‌ایم دقیقا در سطح عملیاتی هم دنبال کنیم. ایران از خواسته‌های اجزای مختلف ملت سوریه برای اصلاح و تغییر حمایت می‌کند اما با مداخله خارجی و تسویه‌حساب‌ آنها با سیاست‌های خارجی دولت سوریه مخالف است و از آن ممانعت می‌کند. من فکر می‌کنم نوعی توازن بین این دو اصل می‌تواند مناسب‌ترین سیاست برای جمهوری اسلامی ایران باشد و این زمینه را فراهم کند که کورسوهای امید به دریچه‌هایی تبدیل شوند.

هیچ قدرت خارجی نباید در برابر انتخاب ملت سوریه وتویی ایجاد کند

مکانیزم آن نیز گفت‌گوی سیاسی بین اجزای جامعه سوریه و دولت سوریه است تا آنها به یک راه‌حل توافقی و دموکراتیک مبتنی بر انتخاب مردم سوریه بدون تعیین خطوط قرمز توسط بازیگران خارجی دست پیدا کنند. چرا که این ملت سوریه هستند که باید از طریق انتخاباتی دموکراتیک و رقابتی آینده خود را تعیین کنند و این سیاستی است که جمهوری اسلامی ایران بر آن تأکید کرده است. آینده سوریه باید توسط ملت سوریه مشخص شود و هر چه که ملت سوریه تعیین و انتخاب کند، هیچ قدرت خارجی نباید خط قرمزی برایش مشخص کند و وتویی در برابر آن قائل شود. اگر چنین مکانیزمی در دستور کار قرار بگیرد امکان و بستر خروج از این تونل وحشت فراهم خواهد شد.

برخی از بازیگران، تغییر در منطقه و محیط پیرامونی خود را مساوی با آغاز پایان خودشان تصور می‌کنند

سوال: آیا در حال حاضر بین بازیگران منطقه‌یی و بین‌المللی موثر در بحران سوریه، چنین آمادگی برای پذیرش این مکانیزم با این شرایط وجود دارد؟

پاسخ: به نظر می‌رسد که برخی از بازیگران منطقه‌یی و بین‌المللی استعداد حرکت به این سمت را دارند. برخی از اجزای جامعه سوریه و همچنین دولت سوریه استعداد این کار را دارد ولی برخی از بازیگران هنوز که هنوز است از روند تحولات درس نگرفته‌اند و در برابر عقربه‌های زمان ایستاده‌اند و می‌خواهند این عقربه‌ها را به قبل برگردانند؛ در حالی که چنین چیزی شدنی نیست. آنها در واقع سیاست مبتنی بر لجاجت، خشونت برای خشونت، جنگ برای جنگ و درگیری برای درگیری را دنبال می‌کنند. چرا که به هیچ‌وجه تغییر در منطقه را نمی‌توانند بپذیرند. آنها تغییر در منطقه و محیط پیرامونی خود را مساوی با آغاز پایان خودشان تصور می‌کنند. در حالی که اگر این فرض درست باشد که البته تا حدودی درست است، در یک بازه زمانی طولانی‌مدت صورت خواهد گرفت و حصول تغییر در محیط پیرامونی برخی از این کشورها منجر به تغییر در آن دولت‌های عربی هم خواهد شد. آنها این را تا حدودی درست فهمیده‌اند. منتهی وقتی فکر می‌کنند که این یک خطر آنی است و به شکل همه‌جانبه در صدد جنگیدن با ‌آن برمی‌آیند، این نوع سیاست بر ضد خودشان کارکرد پیدا می‌کند و در واقع از آنچه که می‌ترسند بر سرشان می‌آید. آنها با اتخاذ چنین سیاست‌هایی نه‌تنها فقط جلوی آن را نمی‌گیرند بلکه روند فشارها، تحولات بیرونی و تأثیرگذاری بر جامعه خودشان را تسریع می‌کنند.

نابسامانی و به‌هم‌ریختگی در محیط پیرامونی به دلیل به‌هم‌پیوستگی ظروف مرتبطه‌ای که به آن اشاره کردم، هزینه‌هایی را نیز برای ما خلق می‌کند. وجود فضای امنیتی در منطقه باعث می‌شود که بخش عمده‌ای از توجهات و امکانات کشور متوجه این درگیری‌ها و مسائل شود.

ایده‌آل برای ایران، پذیرفتن روند طبیعی تحولات از سوی دولت‌های پیرامونی است

ایده‌آل برای ما این است که دولت‌های پیرامونی ما روند طبیعی تحولات را بپذیرند و به صورت ملایم به سمت تحقق خواسته‌های مردمی موجود در منطقه برای ایجاد تغییر، تحول و اصلاح حرکت کنند و معدل خواسته‌های مردم خودشان را محقق کنند. بر اساس این روند است که محیط پیرامونی ما از وضعیت کاملا امنیتی به‌هم‌ریخته و آشفته به سمت یک وضعیت عادی و طبیعی میل می‌کند و این منتهای آرزوی ما در ایران چه به معنای ملت و چه به معنای دولت و نخبگان است؛ چرا که هرچه محیط پیرامونی ما به‌هم‌ریخته باشد، هزینه‌های بیشتری به ما تحمیل می‌شود و زیستن در این محیط به‌هم‌ریخته اقتضائات و هزینه‌های بزرگ و کلان خود را دارد.

دولت‌ها و نخبگان رسمی و غیررسمی کشورها و ملت‌های منطقه باید این را مد نظر بگیرند که در برابر تحولات زمان نمی‌توان ایستاد و عقربه‌های آن را به عقب برگرداند. نمی‌شود در تمام جبهه‌ها جنگید. تغییر و تحول و حرکت به سمت خواسته‌های ملت‌ها را باید پذیرفت و حداکثر کاری که دولت‌های عربی می‌توانند انجام دهند این است که با سیاست هوشمندانه، هزینه‌ها را کم کنند، تحولات را تدریجی‌تر مدیریت کنند و بازه زمانی آن را طولانی‌تر کنند که سیل‌های گسترده منجر به خرابی نشود. ولی متأسفانه آنچه که در عمل اتفاق می‌افتد این است که این سیاست نه فقط اجرایی و اعمال نمی‌شود بلکه امواج و سیل‌های جدید خلق می‌شود. آنچه که امروز در یمن در حال رخ‌دادن است، به ایجاد مجموعه سیل‌های متعدد و گسترده جدیدی برای عربستان و دولت‌های عربی منجر می‌شود.

سیاست سرکوب عربستان در یمن در آینده نزدیک هزینه‌های گسترده‌ای را برای این کشور ایجاد خواهد کرد

سیاست، امری پیچیده و چندلایه است و با یک جامعه، یک کشور یا یک هویت تاریخی نمی‌توان با سیاست‌های یک‌جانبه، تحمیلی و از طریق بمباران و سرکوب و کشتار مردم مواجه شد. اگر عربستان می‌خواهد یمن عنصر صدمه‌زننده به عربستان نشود، راهی که می‌رود منجر به نقض غرض خواهد شد؛ کما اینکه شده است.

اگر سیاست عربستان مبتنی بر سرکوب خواسته‌های یک ملت، یک هویت تاریخی و تمدنی برای ایجاد تغییر مطلوب خود باشد، نه‌تنها عربستان به نتیجه دلخواهش نمی‌رسد بلکه انواع سیل‌ها و روندهای جدید خلق خواهد کرد که در یک بازه زمانی نه‌چندان دور هزینه‌های زیاد و گسترده‌ای را برای عربستان ایجاد خواهد کرد و این موضوعی است که در گفتمان سیاسی و دیپلماتیک ایران در همین یک ماه اخیر در ارتباط با بحران یمن بر آن تأکید شده است و اینکه راه‌حل‌های یکجانبه به نقض غرض و ضد خود تبدیل می‌شوند.

امیدواریم که کشورهای منطقه به شکلی عمیق‌تر و منطبق بر واقعیت‌ها با مسائل پیرامونی خود مواجه شوند و از روند تحولات درس بگیرند. ما خودمان هم مخاطب این موضوع هستیم. ما هم در برج عاج ننشسته‌ایم. این منطق تصمیم‌گیری انسانی است. ما هم سعی می‌کنیم اگر خطایی کرده‌ایم از آن درس بیاموزیم و آن را تکرار نکنیم. اما واقعیت این است که روند تحولات در بیش از دو دهه اخیر در منطقه‌ عربی و خاورمیانه نشان می‌دهد که در مجموع جمهوری اسلامی ایران علی‌رغم خطاهایی که اینجا و آنجا به طبیعت انسانی خود داشته اما در مجموع توانسته نزدیک‌تر به واقعیت و بستر واقعی تحولات حرکت کند و بیشتر در جهت تحقق منافع جمهوری اسلامی ایران و منطقه حرکت کند. در حالی که در نقطه مقابل ما برخی از بازیگران منطقه‌یی نه تنها اهدافشان محقق نشده بلکه روز به روز با بحران و مشکلات عمیق‌تری مواجه شده‌اند و از چاله درآمده‌اند و به چاه افتاده‌اند.

گفت‌وگو از خبرنگار ایسنا، اکرم احقاقی

انتهای پیام

کد N818222

وبگردی