آفتاب
نشست مهر با عوامل «ارسال آگهی...»-۳

پول‌ جیب ما نفتی نبود/ سندروم فیلمسازی شبیه اصغر فرهادی

پول‌ جیب ما نفتی نبود/ سندروم فیلمسازی شبیه اصغر فرهادی

در بخش پایانی نشست با عوامل «ارسال آگهی تسلیت برای روزنامه» درباره مسائلی چون انتخاب بازیگران، باب شدن سبک فیلمسازی شبیه اصغر فرهادی و تولید این اثر با سرمایه شخصی و بدون بهره گیری از پول نفت بحث شد.

خبرگزاری مهر - گروه هنر: فیلم «ارسال آگهی تسلیت برای روزنامه» اولین ساخته ابراهیم ابراهیمیان است که برای اولین بار در جشنواره سی و دوم فیلم فجر به نمایش درآمد. این فیلم سینمایی با بازی هنرمندانی چون صابر ابر، نازنین بیانی، پریوش نظریه، خسرو بامداد، رابعه مدنی، نقی سیف جمالی و سورن مناچکانیان اکران عمومی خود را از اواخر بهمن سال گذشته در گروه آزاد آغاز کرد، اما از آنجا که فیلم های اکران نوروزی از ۲۰ اسفند ماه به نمایش در آمدند عملا فیلم هایی مثل «ارسال آگهی تسلیت برای روزنامه» با مشکلاتی روبرو شده و در حقیقت مخاطبشان را از دست دادند. البته چون این فیلم در گروه آزاد اکران شده می تواند همچنان روی پرده بماند.

به بهانه اکران این اثر و توجه ویژه به سینمای مستقل که غالبا در اکران نادیده گرفته می شوند میزگردی با حضور ابراهیم ابراهیمیان کارگردان، حسن کلامی تهیه کننده، سحر صباغ سرشت مجری طرح و برنامه ریز و کریستف رضاعی آهنگساز اثر در خبرگزاری مهر داشتیم که در بخش نخست آن بیشتر به حاشیه ها و دغدغه های اکران پرداختیم.

در بخش دوم میزگرد با عوامل فیلم سینمایی «ارسال آگهی تسلیت برای روزنامه» درباره چگونگی شکل گیری ایده اثر، تغییراتی که فیلمنامه در بازنویسی ها کرده است، چگونگی پرداختن به شخصیت ها در طول فیلم، دیر رخ دادن واقعه اصلی داستان و نحوه ساخت موسیقی و چالشی کارگردان و آهنگساز برای ساخت موسیقی سکانس مرگ آصف در فیلم با هم داشتند، صحبت کردیم.

در بخش سوم و پایانی این نشست درباره شباهت مضمونی فیلم با «ملبورن»، انتخاب بازیگران، سندروم سینمای اصغر فرهادی و موجی که رسانه ها در این زمینه راه انداخته اند و بسیاری از آثار اجتماعی را دنباله رو کارهای فرهادی می دانند، انتخاب نوع کادربندی و دوربین روی دست در فیلم، معضل کمبود بازیگر در سینمای ایران و نهایتا مساله اکران فیلم و نفوذ بیش از اندازه سینمادارها در انتخاب فیلم ها و حمایت نکردن وزارت ارشاد از فیلم هایی که به آنها مجوز ساخت داده است، بحث کردیم.

در بخش پایانی این گفتگو با ما همراه باشید:

*آقای ابراهیمیان فیلم شما دو سال پیش همزمان با فیلم «ملبورن» در جشنواره فجر اکران شد و در خلاصه داستانی که در مورد هر دو فیلم منتشر شده بود شباهت هایی به لحاظ مضمونی مشاهده می شد. در واقع ایده مواجه شدن یک زوج با بحرانی در خانه که انتظارش را ندارند در هر دو فیلم مشترک است حالا در «ملبورن» مسئولیت مرگ یک نوزاد برعهده این زوج می افتد و در فیلم شما مرگ یک پیرمرد بحران درست می کند. اما برخلاف فیلم «ملبورن» که با پایانی روشن به اتمام نمی رسد فیلم «ارسال آگهی تسلیت...» پایانی مشخص دارد و تکلیف کاراکترهایش را مشخص می کند.

ابراهیم ابراهیمیان: باید بگویم که فیلم «ارسال یک آگهی تسلیت برای روزنامه» و «ملبورن» هیچ شباهتی با هم ندارند و شاید فقط در مکان و موقعیت ابتدایی شباهت هایی به هم داشته باشند و دو روایت و قصه کاملا مجزا از هم هستند.

یک دوستی به من گفت که سندروم آثاری شبیه سینمای اصغر فرهادی زیاد شده که البته من اصلا به آن اعتقادی ندارم چون به نظرم دارند چتری از اصغر فرهادی می سازند تا کار یک سری جوان فیلمساز را در راستای فیلم های فرهادی قرار دهند. معتقدم اصحاب رسانه و منتقدان جنبشی راه انداخته اند و مسیر فیلمسازان را طراحی می کنند.

همه ما داریم پیرو فیلمسازان گذشته فیلم می سازیم. من به شخصه ممکن است مستقیما تحت تاثیر هیچ فیلمسازی نباشم اما مگر می شود از آثار فیلمسازان دیگر تاثیر نگرفته باشم. به هرحال منِ فیلمساز تعدادی فیلم دیده ام و حتما از برخی از آنها به صورت ناخودآگاه تاثیر پذیرفته ام.

* با وجود اینکه رسانه ها خیلی به مساله الگو گرفتن فیلمسازان از اصغر فرهادی دامن زدند اما من می توانم برایتان مثال عینی از برخی فیلم ها بیاورم که آگاهانه از فضای آثار فرهادی تاثیر پذیرفته اند و برای اینکه خودشان را به یک فضای روشنفکری خاص سنجاق کنند این راه را برگزیدند. البته نکته ای که درباره سندروم فرهادی به آن اشاره می کنید الان خیلی کم رنگ شده اما در سه چهار سال قبل می توانستیم به وضوح گرایش به ساخت فیلم هایی درباره قضاوت، اخلاقیات، رخ دادن فاجعه در نیمه فیلم و دیگر المان هایی که در فیلم های فرهادی نمود بیشتری دارند، احساس کنیم. البته این نکته کتمان نشدنی است که ما پیش از فرهادی هم شاهد مطرح شدن چنین مسائل اجتماعی در سینمای ایران بودیم.

ابراهیمیان: این مساله به این دلیل رخ می دهد که سینمای ما نیاز به این شکل روایت در حوزه اجتماعی داشت و آقای فرهادی زودتر از بقیه این شکل روایت را شروع کرد و در آن جلو رفت. حتی در نقدهای ابتدایی که بر فیلم من هم نوشته می شد این انگ را به فیلم می زدند که از سینمای فرهادی وام گرفته ام که خوشبختانه این قضاوت ها در جایی دیگر متوقف شد و به آن نپرداختند.

مثلا قضاوت و دروغ در تمام فیلم ها وجود دارد و نباید این المان ها را بُلد کنیم و همه اش را به سینمای فرهادی ربط دهیم. چرا وجه مثبت قضیه را نگاه نمی کنیم. آقای فرهادی یک اتوبان چهاربانده برای ورود به اسکار برای ما باز کرده است. نه اینکه انتظار داشته باشیم فیلمساز جوان ما در اولین ساخته اش برود اسکار بگیرد اما به فیلمسازانمان فرصت بدهیم تا جلو بروند، آزمون و خطا کنند و راهشان را پیدا کنند این برچسب ها فقط ذهن فیلمساز را منحرف می کند.

در مورد خود من این قضیه الگوپذیری اصلا صدق نمی کند و به صورت خودآگاه از هیچ فیلمسازی تاثیر نگرفته ام. البته ناخودآگاه ممکن است این اتفاق رخ داده باشد اما خودآگاه نه. مثلا دو نفر از کارگردان های محبوب من عباس کیارستمی و کیانوش عیاری هستند و نگاه سمبلیستی و شاعرانه کیارستمی و رئالیسم کیانوش عیاری را بسیار دوست دارم. با احترام به اصغر فرهادی من رئالیسم عیاری را به جای رئالیسم اجتماعی اصغر فرهادی بیشتر دوست دارم. دو فیلمساز مورد علاقه من در سینمای جهان هم تارکوفسکی و کیشلوفسکی هستند و مگر می شود که من در ناخودآگاه تحت تاثیر آنها نباشم اما سعی می کنم در خودآگاه از آنها جدا شوم تا بتوانم روایت مستقل خودم را داشته باشم.

*همانطور که خودتان مطرح کردید سن و سال شخصیت های داستان از اهمیت ویژه ای در فیلم برخوردار است و انتخاب نازنین بیاتی نیز برای نقش ریحان و خصوصیاتی که برای آن شخصیت مدنظرتان بود انتخاب خوبی بود. انتخاب صابر ابر به چه شکل انجام گرفت چون او از لحاظ سنی به چیزی که مد نظرتان بود نزدیک نیست و دیگر اینکه عموما صابر ابر نوعی بهت و گیجی در بازی اش دارد که در این فیلم هم تکرار می شود.

ابراهیمیان: البته باید بگویم آن گیجی و نوع مشخصی از خنده و گریه که در دیگر بازی های صابر ابر وجود دارد در این فیلم ندارد.

*صابر ابر پختگی ای در بازی اش دارد که با سن و سال و هنجارشکنی که از شخصیت طاها سراغ داریم همخوان نیست.

ابراهیمیان: انتقادی که مطرح می کنید خود ابر باید پاسخ دهد و من این حق را برایش محفوظ می دانم اما درباره انتخابش باید بگویم که از وقتی قرار شد شخصیت داستان ما افغانی نباشد و یک پسر شهرستانی باشد اولین کسی که در زمان نگارش فیلمنامه به ذهن ما آمد صابر ابر بود. البته در مقطعی قرار بود با دوست دیگری همکاری کنیم که میسر نشد و ما دوباره به انتخاب اولمان که صابر ابر بود بازگشتیم و خوشبختانه او هم پذیرفت. درباره انتخاب نازنین بیاتی هم از چند نفر تست گرفتم و شخص دیگری مد نظرم بود اما این همکاری انجام نشد و چون بازی بیاتی را در «دربند» دیده بودم و به سن و سال نقش من هم می خورد او را برای بازی در این فیلم انتخاب کردم.

سحر صباغ سرشت: اصولا مشکل جدی که البته بعد از معضل اکران در سینما داریم مساله انتخاب بازیگر است. در ظاهر به نظر می رسد ما یک ویترین پربازیگری داریم اما وقتی به یک فیلمنامه خوب و زمان پیش تولید می رسیم تازه متوجه می شویم اصلا بازیگر نداریم. این وظیفه تولیدکنندگان است که برای سینمای ما بازیگر به معنای درست کلمه تربیت کنند نه اینکه با حضور برخی که حاضر هستند سرمایه تولید یک فیلم را پرداخت کنند و در عوض جلو دوربین بروند، موافقت کنیم.

*درباره انتخاب دوربین روی دست در فیلم و کاربردی که در روند روایت قصه داشت هم توضیح می دهید؟

ابراهیمیان: در فیلم دوربین به جز چند سکانس روی دست نیست و به نظر می رسد که از تکنیک دوربین روی دست استفاده شده است. تنها در سکانس ۲۶، ۵۲ و سکانس آخر دوربین به صورت اخص روی دست بوده اما در دیگر صحنه ها دوربین روی سه پایه است و فقط هد سه پایه خلاص شده است تا شاهد یک فضای سیال مشاهده گر باشیم و سر این موضوع هم با علیرضا برازنده خیلی بحث کردیم که چگونه این تکنیک را به کار گیریم تا لطمه ای به فیلم وارد نشود که نهایتا به این ترکیبی که الان در فیلم می بینید، رسیدیم. برازنده البته در فیلم های دیگری هم از این ترکیب استفاده کرده است.

هم در ریتم و تمپو درونی فیلم و هم در شکل بیرونی اش آرام آرام همه چیز نشست می کند و از وقتی که دختر آصف می آید انگار آدم ها دارند در تنهایی خودشان غرق می شوند در نتیجه این نوع فیلمبرداری را می طلبید.

ما برای ساخت این فیلم از پیش از پیش تولید فکر داشتیم و همه عوامل از جمله خاتم صباغ سرشت، علیرضا برازنده، کیوان مقدم طراح صحنه فیلم و خیلی های دیگر به من کمک بسیاری کردند تا آنچه را که مد نظرم بوده بسازم.

* با وجودی زمان نامناسبی که به اکران فیلم اختصاص یافت به این مساله فکر نکردید که فیلم تان را در گروه «هنر و تجربه» اکران کنید. چون این گروه دارد راه خودش را باز می کند و استقبال خوبی هم از فیلم های این بخش می شود.

حسن کلامی: این طرح الان شناخته شده و کارش گرفته است. ما در موقعیت هایی قرار می گیریم و بر اساس همان موقعیت ها وضعیت مان را بررسی می کنیم. ما باید این فیلم را در زمان و جایگاه خودش بررسی کنیم. قطعا فیلمی با چنین ساختار و قواعدی می توانست به صورت گسترده اکران شود. آن زمانی که فیلم ما قصد اکران داشت گروه «هنر و تجربه» تازه تاسیس شده بود و جایگاه امروزی اش را نداشت با این وجود من با آقای علم الهدی صحبت کردم و وی گفت اول باید فیلمت را از این پخش کننده بگیری و در اختیار ما قرار دهی. دوم اینکه گفت ما فقط در چهار سینما به شکل سانسی فیلم ها را اکران می کنیم اما همه پول را به شما برمی گردانیم و مثلا این اندازه هم برایتان تبلیغ می کنیم.

در شرایطی که شما می دانید فیلم تان مستحق اینگونه شرایط و اکران نیست قطعا به نمایش فیلم در آن مقطع زمانی در گروه «هنر و تجربه» فکر نمی کنید. اما الان که چنین وضعیتی پیش آمده به این فکر می کنید که اگر در گروه «هنر و تجربه» فیلم را نمایش می دادیم ممکن بود اتفاقات بهتری برای آن بیفتد. اگرچه ممکن است آقای ابراهیمیان فیلم بعدی اش را هم بسازد و اصلا به اکرانش در «هنر و تجربه» فکر نکند اما بعد خدای نکرده اگر به شرایط فیلم اولش برخورد کند آن وقت افسوس بخورد که ای کاش فیلم را به «هنر و تجربه» داده بودم.

صباغ سرشت: بحث دیگری هم که مطرح است این است که گروه «هنر و تجربه» به شکل مشخص وظایف دیگری دارد و این جنس فیلم با هزینه ای که برایش شده و عوامل حرفه ای که در آن حضور داشتند مناسب اکران در گروه «هنر و تجربه» نیست. منصفانه این بود که فیلم با یک سرگروه خوب و در شرایطی منصفانه اکران می شد چون فیلمی استاندارد است. حالا اگر فیلم متناسب با برخی سلیقه ها نیست و یا اگر اشکالاتی در آن وجود دارد دلیل نمی شود که با آن اینطور رفتار شود چون کدام محصول است که اشکالاتی در آن وجود نداشته باشد. بهترین فیم دنیا هم ایراداتی دارد و این فیلم هم اشکالاتی دارد. هنر و تجربه در همه جای دنیا هم وجود دارد که معروف ترینش در فرانسه است و اسمش هم رویش است و برای نمایش فیلم هایی است که تجربی ساخته شده اند.

در همین گروه «هنر و تجربه» هم دیدیم که در چند ماه اخیر تنها چند فیلم بودند که مورد استقبال قرار گرفتند و شانس بالا آمدن پیدا کردند. نه به این دلیل که آن فیلم ها آثار خوبی بودند یا نبودند بلکه به این دلیل که در آن گروه هم مافیایی شکل گرفته و رابطه بر ضابطه پیشی گرفته است. متاسفانه بحث اکران در کشور ما خیلی مریض است و هرچه بیشتر درباره اش بحث کنیم فقط بیشتر عصبی تر می شویم چون فعلا درمانی هم برایش وجود ندارد.

*شاید یکی از مشکلاتی که وجود دارد نبود چارچوب دقیق برای گروه «هنر و تجربه» باشد. مثلا ما امسال در جشنواره فیلم فجر دیدیم که فیلم هایی چون «خداحافظی طولانی» و «من دیگو مارادونا هستم» در گروه «هنر و تجربه» هم قرار گرفته بودند درحالی که شاید این دو فیلم مناسب اکران در این گروه نباشند. اما حداقل مطرح کردن این مسائل می تواند تلنگری به مسئولان بزند.

ابراهیمیان: مدیران ما متاسفانه تلنگرپذیر هم نیستند. ما حتی چارچوب مدونی در این زمینه نداریم و اگر قانونی هم وجود داشته باشد تعبیرها و تاویل های متفاوتی در موردش وجود دارد و هرکس با توجه به نظر خود قانون را درک کرده و می خواهد اجرایش کند. متاسفانه همین تفسیر به رای شخصی به فیلم ها ضربه می زند.

صباغ سرشت: امسال در حوزه مدیریت سینمایی موضوعی باب شده که به فیلمسازان می گفتند فیلم های امیدوارکننده با پایان خوش بسازند اما امسال ما در جشنواره به جز دیدن و تبلیغ مسائل غیر شرعی در جامعه و گسترش اعتیاد و مصرف مواد مخدر چیزی از امید در فیلم ها ندیدیم. من امسال وقتم آزاد بود و اکثر فیلم ها را در جشنواره رصد کردم و واقعا احساس نکردم که این فیلم ها قرار است امید و آرزو را در دل مخاطب زنده کند. برعکس این ها من فیلمنامه ای را ارائه کرده ام که هرکس آن را خوانده گفته چقدر این فیلمنامه حالش خوب و امیدوارکننده است اما همان ارگانی که به من گفته اگر فیلم امیدوارکننده بیاوری از آن حمایت خواهیم کرد روی این فیلم سرمایه گذاری نکرد.

دوست دارم در این موقعیت به مساله ای اشاره کنم چون جزو مسائلی است که باید گفته شود و امیدوارم که مسئولان به آن توجه کنند و بشنوند. واقعا مشکل سینمای ایران نه سالن سینماست نه فیلمساز و نه مسائلی که این روزها در اذهان عمومی زیاد شده است. به نظرم مشکل جدی سینمای ما مساله پروانه ساخت است و خوشبختانه برنامه هفت هم در هفته های اخیر دارد به آن می پردازد. موضوع این است که اگر قرار است مسئولان ما سلیقه مخاطبان را آنقدر پایین بیاورند و به فیلم هایی پروانه بدهند که جایشان در سینما نیست و واقعا باید از تلویزیون به نمایش درآیند و یا حداکثر در شبکه نمایش خانگی پخش شوند که البته معتقدم جای این نوع فیلم ها در شبکه نمایش خانگی هم نیست چون این شبکه در همه جای دنیا تعریف دیگری دارد و در ایران است که به این شکل جا افتاده است، پس چه نیازی است که به فیلم هایی از جنس فیلم ما مجوز بدهند.

سلیقه مردم ما عوض نشده است. مردم ما همان هایی هستند که در سرما توی صف می ایستادند تا فیلم «پرده آخر» واروژ کریم مسیحی و یا «مسافران» بهرام بیضایی را ببینند. مشکلات اقتصادی هم همیشه در جامعه ما وجود داشته و چیز تازه ای نیست که به خاطرش مردم به سینما نروند. پس اگر قرار است سطح سلیقه مردم را تنزل دهیم و شورای پروانه ساخت نهایتا این سلیقه را به سینمادارها انتقال دهد و شاهد اعمال نفوذ جدی آنها در انتخاب فیلم ها برای اکران باشیم به نظرم بهتر است دوستانی که در شورای پروانه ساخت هستند به فیلم هایی که باب میل سینمادارها است و دوست دارند اکران کنند، مجوز بدهند. 

 چون الان نفوذ سینمادارها از پخش کننده و ارشاد بیشتر است و این سینمادار است که اگر بخواهد فیلم من را اکران می کند یا اگر نخواهد نمی کند و هیچ کس هم حق ندارد حرفی به او بزند. به این ترتیب نه پول سرمایه گذار به حراج می رود و نه عمر ما تلف می شود. صراحتا بگویند این فیلم ها به درد نمی خورد و در سلیقه ما نیست.

چون ارشاد وقتی در مرحله تولید، دفاعی از فیلم هایی از جنس ما نمی کند ولی به آنها پروانه ساخت می دهد موظف است در اکران از آنها حمایت کند. مثلا در مورد فیلم ما چرا نباید شورای پروانه نمایش تشکیل شود و بعد طی دو روز تصمیم بگیرند که فیلم را به شکل ناگهانی و بدون آمادگی ما اکران کنند. مگر من پولم را از سر راه آورده ام یا وقت اضافی داشته ام. ما از پاییز در نوبت اکران بودیم اما دو روز قبل از اکران به ما گفتند فیلمتان اسفند اکران می شود و در این مدت هم فرصت هیچگونه تبلیغاتی نداشتیم.

هیچ گونه حمایت مالی برخلاف سخنرانی هایی که در رسانه ها و شبکه های مختلف سیما می کنند از ما جوان ها صورت نمی گیرد. مثلا در مورد همین فیلم در مقاطعی با بحران های جدی روبرو شدیم اما هیچکدام از ارگان های دولتی و سینمایی که وظیفه حمایت از فیلمسازان را برعهده دارند به ما کمک نکردند. این فیلم در بخش خصوصیِ خصوصی و در واقع از این جیب به آن جیب به تولید رسید. ما پول هایمان را روی هم گذاشتیم و فیلم ساختیم و فیلم شریفی هم ساختیم و جیبمان هم نفتی نبوده و با سرمایه شخصی و پول جیب خودمان فیلم ساخته ایم. حالا اینکه فیلم در سلیقه بعضی ها نیست دیگر مساله دیگری است.

حالا اگر آدمی آمده و معرفت به خرج داده و در بخش خصوصی سرمایه گذاری کرده دیگر دلزده اش نکنیم که حاضر نباشد سرمایه اش را در سینما خرج کند. ما همینطوری داریم حامیانمان را از دست می دهیم. من در فیلم جدیدم با همین مشکل روبرو شده ام چون به دلیل اعتمادی که از سرمایه گذاران گرفته اند آنها دیگر به سختی ورود پیدا می کنند. دیگر دو دو تا به سختی چهارتا می شود.

*اگر نکته ای باقی مانده که دوست دارید در پایان به آن اشاره کنید، بفرمایید.

صباغ سرشت: من می خواهم از سرمایه گذار فیلم تشکر کنم که حمایت کرد این فیلم در بخش خصوصی تولید شود و همه عوامل فیلم که با همه تجربه و تخصصی که داشتند پای کار ایستادند و در طول زمان تولید واقعا ما تبدیل به یک خانواده شده بودیم. شاید بعد از ۲۲ سال حضور در این حرفه این فیلم تنها فیلمی بود که بدون حاشیه به پایان رسید و تنها در بخش اکران با مشکل مواجه شدیم.

ابراهیمیان: نکته پایانی من هم تشکر از کلیه عومل فیلم است که در کنار من بودند و از کار حمایت کردند.

گفتگو از آروین موذن زاده

کد N776897

وبگردی