آفتاب
یادداشت؛

نوروز به راستی هارمونی جنبش سراسر جهان است/ نوروز، روزی ارجمند

نوروز به راستی هارمونی جنبش سراسر جهان است/ نوروز، روزی ارجمند

نوروز را می‌توان روز هماهنگی زمین و زمان، روز نمایان شدن شکوه آفریدگار، هارمونی آفرینش، روز اندیشه‌ورزی؛ ژرف‌اندیشی در پیچیدگی‌های جهان و آفریننده آن و... دانست و بی گمان چنین روزی ارجمند است.

به گزارش خبرنگار مهر، نوروز روزی ارجمند یادداشتی از دکتر حسین فلسفی؛ دکترای فلسفه و استادیار گروه فلسفه و حکمت اسلامی دانشگاه آزاد اسلامی واحد خرم‌آباد است که به تبیین مراسم نوروز در ایران پرداخته است. حسین فلسفی در کارنامه علمی خود کتاب‌های منطق اشراق (پژوهشی در منطق اشراق)، چیستی دانش تجربی (ارزیابی سرشت و جایگاه دانش تجربی و روش‌های آن)، خرد در برابر خرد (پژوهشی در داوری‌های حکمت اشراق سهروردی) را وارد بازار نشر کرده و کتاب‌های فلسفه روشنایی او در زمینهٔ فلسفه اشراق آماده چاپ است.  شما را به مطالعه این یادداشت دعوت می کنیم.

نوروز، آیینی بس ارجمند و ستودنی است که هم باید پاس داشته شود هم افزوده‌های بی پایه را از چهره آن سترد. در این نوشتار تنها به چهار نمونه از ارجمندی‌های آن نگاهی افکنده می‌شود.

۱. نوروز، آیینی سرشتین است نه ساختگی. بسیاری از آیین‌ها، ساختگی هستند و به خواست کسی یا گروهی و برای سرگرمی ساخته شده و می‌شوند و پایه‌ومایه‌ای استوار ندارند. چنین آیین‌هایی ماندگار نبوده و نیستند زیرا اگر آن خواست از میان برود یا سرگرمی تازه ای آورده شود، آن آیین نیز کنار نهاده می‌شود.

 در برابر، نوروز روزی است که به خواست کسی یا کسانی بسته نیست و نه برای سرگرمی و خوش گذرانی است. نوروز به راستی هماهنگی (هارمونی) جنبش سراسر جهان است زیرا در چنین روزی است که با خواست آفریدگاری بزرگ و دانا زمین همگام با دیگر بخش‌های جهان و در نظمی بی مانند، روزگاری را به پایان می‌رساند و روزگاری نو را آغاز می‌کند؛ «روزگاری که تفاوت نکند لیل و نهار». بر این پایه نوروز را می‌توان روز هماهنگی زمین و زمان، روز نمایان شدن شکوه آفریدگار، هارمونی آفرینش، روز اندیشه‌ورزی؛ ژرف‌اندیشی در پیچیدگی‌های جهان و آفریننده آن و... دانست و بی گمان چنین روزی ارجمند است.

۲. آدمی چنین است که از یکسو دلبسته پیرامونش می‌گردد و از دیگر سوی زمینی که ما را شتابان با خود می‌برد و ستارگانی که بخشش را به ما می‌رسانند، خود رهزن می‌شوند و پای خرد آدمی را می‌بندند و چنین می‌پندارد که زندگی همین است و دیگر هیچ. نوروز، هشداری است بر این‌که «دور فلک درنگ ندارد شتاب کن»؛ «قافله عمر» شتابان می‌گذرد و ما از گذر آن آگاه نیستم و یکی از روزهایی که ما را بر لب جوی گذر عمر می‌نشاند، شاید نوروز است. نوروز است که آگاهمان می‌کند که چه زود دیر می‌شود و باید کاری کرد؛ چه سنگین است دم پایان و آغاز سال و به گمانم نوروز روز ترس آگاهی است و ازاین‌روی ارجمند است.

۳. هر چیزِ دگرگون پذیری، کهن و نو می‌شود؛ «هر نفس نو می‌شود دنیا و ما». درون ما آدمیان مانند برونمان کهن و پژمرده می‌شود؛ منش‌های بد آرام آرام در جانمان رخنه می‌کنند و گاهی خوش می‌نشینند. باید از این کهن و نو گردیدن آگاه بود. نوروز، روز آگاهی و پاک گردانیدن درون و برون از ناپاکی‌های و مانند گیتی نو و تازه گردیدن است؛ زمین خانه تکانی می‌کند ما نیز از برون و درون چنین می‌کنیم.

۴. با اندیشه دکارت و گسترش آن در غرب، بی معنایی زندگی زاده شد؛ خردی که با دکارت زخ نمود، خرد شمارشی (رشنال) است و سنجه هر چیزی را سود و زیان می داند درست در برابر خرد لوگوسی و حقیقت یاب پیش از دکارت. گروهی در اندیشه  درمان بی معنایی زندگی بر آمدند. آنان می کوشند تا به زندگی رنگ باخته انسان امروزین رنگی تازه بدهند و آدمی را از چنگ پوچی برهانند. برخی در کشور ما یا از سر بیکاری و یا بدست آوردن تکه نانی یا ناآگاهی از فرهنگ چند پهلوی این مرز و بوم (شرق، ایران) نیز چنین جستاری را پیشه خویش ساخته اند و نمی دانند که  ما به چنین دردی دچار نگشته و نمی گردیم زیرا ما در کنار و همدوش با آیین‌های دینی، از آیین‌های باستانی برخورداریم که زندگی را هر روز و ماه و سال برایمان تازه و اندیشیدنی می گردانند. گل سر سبد آیین‌های باستانی نوروز است که به راستی «آن چه خوبان همه دارند» نوروز به تنهایی دارد و اگر نیک پاس داشته شود و به رسم های ناشایست آلوده نگردد، زایش دوباره  زندگی است؛ زندگی با معنایی تازه و با نگاهی نو. نوروز موسیقی است خدایی که جان را می شکفد و زمین و زمان را زیبا می کند و آفریدگار را در آفریننده ها نمایان می کند و در گوش جان خرد می خواند که زندگی هر روز تازه و تر است و جهان بسی فراخ تر از زمین است. زندگی برای کسی بی معناست که کهنه، بی جنبش و کرانمند باشد و برای کسی که زندگی سرشار از زندگی است و در بازی هستی دمی تنها و بی جنبش نیست، سراسر معناست. به گفته حافظ:

صبا به تهنيت پير می فروش آمد                                          كه موسم طرب و عيش و ناز و نوش آمد

هوا مسيح نفس گشت و باد نافه گشای                                   درخت سبز شد و مرغ در خروش آمد

تنور لاله چنان بر فروخت باد بهار                                     كه غنچه غرق عرق گشت و گل بجوش آمد

به گوش هوش نيوش از من و به عشرت كوش                    كه اين سخن سحر از هاتفم به گوش آمد

زفكر تفرقه باز آن تاشوي مجموع                                        به حكم آنكه جو شد اهرمن، سروش آمد

ز مرغ صبح ندانم كه سوسن آزاد                                          چه گوش كرد كه باده زبان خموش آمد

چه جاي صحبت نامحرم است مجلس انس                                سر پياله بپوشان كه خرقه پوش آمد

زخانقاه به ميخانه مي رود حافظ                                                 مگر زمستی زهد ريا به هوش امد

به گمانم به‌جای پرداختن به گفتارهایی که از آنِ ما نیستند باید در شناخت داشته‌های خویش؛ داشته‌هایی که ریشه‌دار، کارآمد، اندیشه‌ورز، زیبا و خدایی هستند، بکوشیم و بدانیم که آیین‌های باستانی همدوش آیین‌های دینی هستند با چنگ زدن به این آیین‌ها؛ دینی و باستانی، کژ راهه‌ها را نپیماییم.

کد N774943

وبگردی