آفتاب

به بهانه انتخاب چهره سال/ تنها دو نفر لقب «ژنرال» و صفت «حاجی» را در کنار نام خود ثبت کردند

به بهانه انتخاب چهره سال/ تنها دو نفر لقب «ژنرال» و صفت «حاجی» را در کنار نام خود ثبت کردند

در میان سرداران ، تنها دو نفر لقب «ژنرال» و صفت «حاجی» را مانند مدالی در کنار نام کوچک خود ثبت کرده اند. نفر اول حاج احمد متوسلیان فاتح خرمشهر و چهره همیشه افسانه ای جبهه های جنوب است که سرنوشتی نامعلوم و شهادتی غریبانه پیدا کرد و دومین نفر نیز «قاسم سلیمانی» ست که او نیز با سیمای پوشیده در غبار و البته بهره مند از محبوبیت مردمی و شهرت جهانی همچنان به پیش می رود.

احمد کشاورز:  حاج احمد متوسليان، سه دهه قبل چفيه برگردن، خرمشهر را آزاد کرد و حاج قاسم سليماني سه دهه پس از او بازهم با همان چفيه برگردن نجف و بغداد را از آتش ارتش شبه نظاميان عراق و شام نجات داد. حاج احمد در دهه 60 با تکيه برلشکري از نيروهاي بدون تجهيزات جنگي براي آزادي خرمشهر، نام «بيت المقدس» را آورد و دومي در دهه 90 تنها با حضور 70 نيروي رزمي همزمان عراق و جنوب لبنان را نجات داد.

هر دو سلحشور ايراني ولي چند نقطه اشتراک دارند. احمدکم حرف و مقتدر و قاسم نيز کم صحبت و عملگراست. اما هر دو ويژگي ديگري نيز دارند که همين خاصيت افسانه آنها را مي سازد. هم حاج احمد متوسليان و هم حاج قاسم سليماني، چهره اي پوشيده در غباراند که هر لحظه با نقل قولي از نزديکانشان بخشي از وجودشان را عيان مي کنند. هر دو سلحشور ايراني پنهان از لنز دوربين ها و دور از هياهو سياستمدران در جبهه ها نبرد کرده اند. از حاج احمدمتوسليان تنها يک تصوير تاريخي به يادگار مانده است. پس از آزاد سازي خرمشهر، احمد با پاي زخمي، عصايي در دست و صورتي پوشيده از خاک به اصرار گروهي از رزمندگان جوان در مقابل مسجد خرمشهر اولين عکس يادگاري خود را ثبت کرد.

حاج قاسم سليماني نيز اولين باري که انزواي رسانه اي را کنار گذاشت، چفيه برگردن، با لباس خاکي و پس از عملياتي سخت خود را در مقابل دوربين عکاسي قرار داد. متوسليان پس از پيروزي بر عراق و سليماني پس از موفقيت در عراق هر دو به چهره هايي تاريخ ساز بدل شدند. سليماني سامرا را نجات داده بود و متوسليان خرمشهر را آزاد کرده بود. احمد و قاسم داستان يک نسل از سلحشوران ايراني را روايت مي کنند که در مورد خود حرفي نمي زنند، سخنراني نمي دانند و اهل سياست نيستند. هرآنچه در مورد احمدو قاسم نقل مي شود، محصول گفته ها و ابراز لطف هاي همرزمانشان است. هر دو سلحشور ويژگي ديگري نيز دارند. احمد در جنوب سوريه توسط عوامل فالانژ وابسته به اسرائيل ربوده شد و مدتي بعد خبر شهادت اش در جبهه ها پيچيد، هرچند که هنوز هم همرزمان او شهادت فاتح خرمشهر را باور ندارند. احمد برهمين اساس شهيدي لقب گرفت که همچنان عده اي چشم به راه بازگشت اش نشسته اند. در سوي ديگر حاج قاسم نيز روايتي ديگر ولي از همين جنس دارد. او به گفته مقام معظم رهبري «شهيد زنده» است. حاج احمدشهيد پوشيده در اميد بازگشت و حاج قاسم، سلحشور به انتظار شهادت. اينگونه سيماي دو سردار نامدار ايراني ساخته مي شود: «شهداي زنده»

احمد همان قاسم و قاسم همان احمد است؟
متوسليان در دهه 60 يکي از بزرگترين فتوحات نظامي تاريخ جنگ هاي ايران را بدست آورده بود. او خرمشهر را از بند عراق رهايي داد و نامش را در تاريخ ثبت کرد. احمد بوکسور جوان، پيش از آنکه راهي جبهه ها شود، چند صباحي کسب و کار در دکان شيريني فروشي پدرش را تجربه کرد. مغازه اي که همچنان در حوالي ميدان خراسان تهران با تصاوير قاب گرفته او روي ديوارهايش توسط برادرانش اداره مي شود. اما نسبتي ميان شيريني فروشي و ژنرال متوسليان هيچگاه برقرار نشد و برهمين اساس او از دل خانواده اش به جبهه هاي غرب و سپس جنوب پرتاب شد. اما افسانه متوسليان زماني شکل گرفت که او با نيروهاي ناکارآزموده «خط سياه » را از زير چرخ تانک هاي عراقي بيرون کشيد. اسطوره سليماني نيز زماني تکميل شد که او تنها با 67 نفر بغداد را در مقابل سواران داعش حفظ کرد. احمد و قاسم هر دو برنامه اي را عملياتي کردند که نه پيش از آنان و نه پس از آنها امکان وقوع اش از تاييد هيچ ذهن تحليلگري نمي گذشت.

سه دهه قبل، جاده اهواز به خرمشهر، ملقب به «خط سياه» حدافاصل نبرد نيروهاي ايراني و عراقي در عمليات آزاد سازي خرمشهر به شمار مي آمد. لشکر محمد رسول الله تهران به فرماندهي متوسليان و گردان مسلم به فرماندهي شهيد قجه اي «خط سياه» را نه با اسلحه که چندين روز با «خون» نگاه داشتند. روايت هاي بازماندگان عمليات نشان مي دهد گروهاني متشکل از عده اي شاگرد مدرسه اي از نازي آباد تهران و رزمندگان بدون اسلحه در سمت راست همين «خط سياه» با فرماندهي متوسليان بيش از شش شبانه روز مانع از نفوذ عراق به جبهه ايران شدند و البته تمامي رزمندگان به نام شهداي «خط سياه» جاودانه تاريخ شدند. همرزمان متوسليان، او را به نام «حاج احمد» مي شناسند. رزمندگان جبهه هاي جنوب نيز هيچگاه پيش نام متوسليان، صفت سردار و ژنرال قرار نمي دهند. آنها از لحظه اي که او در جنوب سوريه ربوده شد تا کنون همچنان در ديدارهاي خصوصي و مراسم هاي بزرگداشت عمومي «حاج احمد» را در ميان خاطرات خود مي جويند و عنوان «جاويد الاثر» را اميد بخش تر از «شهيد» براي او مي دانند.

پس از متوسليان، تنها يک سردار ديگر ايراني به چنين مقامي دست يافت که همزمان احترام بين المللي و ستايش داخلي را به نام خود ثبت کند. ديگر سرداران و سلحشوران جبهه ها هرچند حماسه هاي بسياري آفريدند ولي هيچگاه به پاي افسانه پوشيده در غبار «حاج احمد» و «حاج قاسم» نرسيدند. نفر دوم هم سرنوشتي همچون متوسليان داشت. حاج قاسم سليماني يا همان «ژنرال» سليماني، برآمده از روستايي محروم از دل کوير است. «حاج احمد» هم جواني سربرآورده از محله هاي جنوب تهران بود. حاج قاسم، در روستاي «رابر» در استان کرمان متولد شد و در 12 سالگي «بناي» پيشه کرد. حاج احمد هم مدتي پس از تحصيل، روانه شيريني فروشي پدر شده بود تا همزمان تحصيل و کار را انجام دهد هرچند که هر دو به حکم جنگ متوقف شد. حاج قاسم سليماني، پيش از جنگ به عنوان پيمانکار در سازمان آب کرمان مشغول به کار شد و پس شليک اولين گلوله عراق به سمت ايران، افسانه اش را از جايي آغر کرد که حاج احمد نيز به آن گام نهاده بود. هر دو سلحشور ايراني، هر کدام بي خبر از يکديگر و هر کدام بي اطلاع از آينده شان روانه کردستان شده بودند تا در ميان سکوت کوه هاي غرب و غربت رزمندگان جامانده در برف به آينده بي انديشند. روزهايي که يکي تکه اي مقدس از خاک سرزمين اش را نجات داد و ديگري قطعه اي مقدس از خاک نجف و کربلا را از آتش داعش در امان نگاه داشت. احمد در بانه و قاسم در مهاباد داستانشان را شروع کردند. هر دو هم هيچگاه فرصت نيافتند تا همرزم مصطفي چمران، اسطوره چريک هاي ايراني در پاوه شوند. سرنوشت احمد و قاسم از همين دوران به گلوله و اسلحه گره خورد.

کدام حاجي؟ کدام سلحشور؟ کدام ژنرال؟
از ميان ستارگان جامعه شناسي ايران يکي روايت مي کند، دو گروه هيچگاه در زندگي خود به حالت عادي همانند آنچه مردم کوچه و بازار زيست مي کنند، باز نمي گردند. گروه اول را جواناني تشکيل مي دهند که در سپهر زندگي خود يکبار طعم شکست عاطفي را چشيده باشند و گروه دوم را خيل رزمندگاني مي سازند که در جبهه ها آتش و خمپاره ديده اند. جنگ آوران از نگاه استاد جامعه شناس ايراني در سراسر زندگي خود ميان انتخاب «حاج کاظم» و «سلحشور» سرگردان مي مانند و در نهايت همگي گزينه اول را انتخاب مي کنند. به تازگي نشريه معتبر نشنال جئوگرافيک پرده از تحقيقات دانشگاهي برداشته که نشان مي دهد، رزمندگان جبهه ها به دليل فشارهاي عصبي ناشي از موج هاي انفجار تا پايان عمر يادگار جنگ ها را بدون حتي جاي يک ترکش در ذهن خود خواهند داشت.
قاسم سليماني، ژنرال ايراني يا همان «حاج قاسم» رزمندگان و نيروهاي سپاهي، بازمانده جنگ و نسل حاج احمد متوسليان و حتي جانشين خلف او در دهه «90 » خورشيدي است. کهنه سربازان روايت مي کنند آنها که در جبهه هاي غرب، رزم کرده اند، اولين بار غم تنهايي را در ميان کوه هاي سفيد شده از برف تجربه کرده اند. همان ها وقتي به جنوب مي روند، در ميان دشت هاي سوزان و آتش باران آفتاب به سلوکي مي رسند که محصولش سکوت در مقابل هر بحراني است. نزديکان قاسم سليماني نقل مي کنند او مردي آرام، کم حرف و صبوراست. ويژگي هاي او چندان تفاوتي با حاج احمد ندارد، اگر جاي صبر حاج قاسم را با خشم حاج احمد تغيير دهند.

قاسم همان احمد دهه 60 و احمد همان قاسم دهه 90 است. هر دو غرق در سکوت اند. کمتر کسي خنده هاي حاج احمد را ديده بود و کمتر روايتي از درد دل هاي حاج قاسم منتشر شده است. هيچکس احمد را شيفته دنيا نمي دانست و هيچ فردي قاسم را نگران زندگيش نمي داند. ژنرال سليماني و ژنرال متوسليان ولي در يک نقطه به اشتراکي افسانه اي مي رسند. آنها نه لقب «حاج احمد» و «حاج قاسم» را انتخاب کرده بودند و نه مقام «ژنرال سليماني» و «ژنرال متوسليان» را برگزيده بودند. اما هر دو هر صفتي و مقامي پيدا کردند، محصول احترام و ارادت ديگران به آنهاست. نه متوسليان و نه سليماني هيچگاه در مورد خود جمله اي بيان نداشتند. نقل مي کنند متوسليان هميشه از خبرنگاران و روايان جبهه ها فراري بوده و به هر بهانه اي از تيررس نگاهشان دور مي شده است. سليماني نيز تاکنون نه در مقابل دوربين تلويزيوني نشسته و نه قصدي براي تفسير و تبليغ خود دارد. هر آنچه اطلاعات در مورد هر دو منتشر مي شود نه ديروز و امروز که طي سه دهه گذشته محصول تفسير ديگران از آنها بوده است.

در ميان نبردهاي جبهه هاي جنوب، يکي بيش از ديگران دلخراش و غريبانه بود. عمليات فاو و رزمندگانش شهرت بسياري دارند. نبرد در فاو شهداي بسياري داد و فرماندهان بازمانده از عمليات هيچگاه تصاوير خيل شهدا را از ياد نمي برند. باهنر نايب رئيس مجلس چندي پيش در گفت و گوي با خبرگزاري ايسنا روايت کرده بود:« حاج قاسم علاوه بر فرماندهی، خودش به قول نظامی‌ها جزو نیروهای لجمن (لبه جلویی منطقه نبرد) بود. امروز هم که در اوج است به این دلیل است که خودش در صحنه است. یادم هست وقتی در فاو قرار به تخلیه منطقه بود، حاج قاسم جزو آخرین نفراتی بود که از فاو خارج شد.» سليماني بازمانده فاو است و سختي هاي بسياري در زندگي ديده است.

به سختي عصباني مي شود و البته در همين يک خصلت با حاج احمد متوسليان فرسنگ ها فاصله دارد. اما هر دو يک اشتراک بزرگ دارند، نه متوسليان و نه سليماني هيچ کدام ميانه خوشي با سياست نداشته اند. اين هر دو مردان جنگ به شمار مي آيند که رابطه اي ميان آنها و محافظه کاري سياسي نيست. باهنر در همان گفت و گو با ايسنا در اين مورد هم گفته بود:« حاج قاسم به من در زمان جنگ مي گفت، اهل سیاست محاسبه‌گرند، شما اگر به جبهه هم بیایید مراقبت می‌کنید که چطور بیشتر بکشید و کشته نشوید! مثل بسیجی‌ها نیستید که به آب و آتش می‌زنند.» حاج قاسم و حاج احمد هر دو سياست گريزند. احمد هم اگر قدري سياست و محافظه کاري مي دانست، شايد در سوريه مقابل سران اين کشور چنان مقاومتي نمي کرد که سرانجامش شهادت در آنسوي خاک ايران شود.

چهره پيدا و پنهان یک رزمنده
قاسم سليماني دهه 60 در جنوب ايران و در مقابل عراق مي جنگيد و رزمندگانش را طوري سامان مي داد که فرصت عبوريک عراقي از مرزهاي ايران را ندهند و امروز با گروهي ديگر از رزمندگانش در عراق مي جنگند و تلاش مي کند، خاک عراق اسير کامل داعش نشود. متوسليان نيز چنين سرنوشتي داشت. او در جنوب ايران در مقابل عراق جنگيد و شکستي سخت را به آنها تحميل کرد ولي مدتي بعد اسير محافظه کاري سياستمداران سوري شد که از شکست عراق در خرمشهر شادمان بودند. اما شايد به گفته يکي از نزديکان متوسليان و بعدها سليماني، همين رمز محبوبيت هر دو سردار ايراني شد.

مدتي پيش نيز روزنامه انگلیسی گاردین در مورد قاسم سلیمانی نوشته بود: «حتی کسانی که سلیمانی را دوست ندارند، او را فردی با هوش می‌دانند. بسیاری از مقامات امریکا که این چند ساله را صرف متوقف کردن سلیمانی کرده‌اند، می‌گویند مایل هستند او را ببینند و معتقدند که مبهوت کارهای او شده‌اند».

سليماني چطور سليماني شد؟
در سال هاي پس از جنگ قاسم سليماني با سمت فرمانده سپاه کرمان، مسوليت مبارزه با اشرار را برعهده گرفت. او بايد مرزهاي شرقي کشور را حفاظت مي کرد. موسويان معاون پیشین دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی ایران در برنامه‌ای که بی‌بی‌سی ، درباره سردار قاسم سلیمانی تهیه و پخش کرد، درباره او گفته بود:« در دوران حکومت طالبان و زمانی که آمریکا قصد ورود جنگ با القاعده در افغانستان را داشت، ما مدتی در شورای امنیت بحث می‌کردیم که آیا ایران در مبارزه با القاعده همکاری کند یا خیر. سردار سلیمانی موافق بود، ضمن اینکه ساده‌دل هم نبود. او ضمن موافق بودن، به نیت آمریکا مظنون بود که آیا این یک دعوت تاکتیکی است یا صادقانه. سردار سلیمانی یک استراتژیست نظامی بسیار واقع‌بین و ماهر است.

ایران در دوران فرماندهی قاسم بر نیروی قدس، در مبارزه با القاعده در افغانستان که تهدید امنیت ملی ایران است، از ظرفیت‌های آمریکا بهره برد. زمانی که آمریکا با «محور شرارت» خواندن ایران، نشان داد که دنبال همکاری «تاکتیکی» بوده است، ایران هم آمریکا را در افغانستان تنها گذاشت تا بعد از 10 سال با صدها میلیارد خسارت و از دست دادن هزاران سرباز، محکوم به شکست و خروج از افغانستان باشد.» او همچنين گفته بود:« برخلاف تبلیغاتی که در غرب علیه سردار سلیمانی می‌شود، او یک مسلمان تندرو، متعصب و خشک‌مغز نیست. او یک مسلمان معتدل و فرمانده‌ای کارکشته و واقع‌بین است که منافع ملی ایران برایش اصل است، اما این منافع را در ایجاد صلح و ثبات و امنیت عمومی در خاورمیانه می‌جوید. اینکه او امروز در خط مقدم مبارزه با داعش در صحنه‌های جنگ حضور یافته و جانش را به خطر انداخته بهترین سند و دلیلی است که هم به دنبال ثبات ایران است و هم ثبات منطقه؛ چون داعش بلای جان منطقه است. بنابراین اگر قدرت‌های منطقه‌ای عقل داشته باشند، باید یک نیروی مشترک نظامی برای مبارزه با داعش تشکیل دهند و فرماندهی آن را به عهده سردار سلیمانی بگذارند.» 

سليماني از مبارزه با طالبان کار خود را در سال هاي پس از جنگ آغاز کرد. در متن هاي زندگي نامه اي که از او نوشته اند، اشاره شده که سليماني به دليل زادگاهش اصول گفت و گو با قبايل و مردم روستايي را مي داند و برهمين اساس سال 76 و چهار سال پيش از آنکه درجه سرلشگري را کسب کند، فرمانده سپاه قدس شد. از همين سال تا حضور داعش در عراق و جنگ سوريه، حاج قاسم سليماني رزمنده اول جبهه هاي ايران و اسلام بود. همانطور که خود مدتي قبل در متن نامه اي نوشته بود:« قاسم سليماني، سرباز اسلام».

خوشبخت ترین رزمنده در عراق
شايد سليماني از خوشبخت ترين رزمندگان ايراني باشد. سال ها قبل رزمندگان ايراني به محض ورود حتي چند قدم به خاک عراق، از همين خاک براي ساخت «مهر نماز» استفاده مي کردند. يکي از آخرين تصاويري که از سليماني منتشر شده نشان مي دهد که او تنها با حضور يک محافظ و در نقطه مرکزي دشتي بزرگ در خاک عراق نماز مي خواند و به گفته آيت الله سيستاني افتخار محافظت از اماکن مقدس را نيز پيدا کرده است. سليماني در عراق همان نقطه تراژيک و حماسي زندگي ژنرال است.

روايت هاي زيادي نشان مي دهد هرآنچه سليماني در عراق موفقيت به دست آورده نه محصول لشکر نيروهاي او که تنها با تعداد محدودي از هم قطارانش بوده است. هفته نامه نيوزويک چندي قبل خبر داده بود که سليماني تنها با 70 نفر بغداد را از سقوط نجات داده بود. مدتي قبل هم روزنامه وطن امروز گفت و گوي با يکي از اعضاي سپاه بدر انجام داد که نشان مي داد، همين گروه بيش از 2 ميليون و 200 هزار نيروي رزمنده عراقي را براي مبارزه با داعش آموزش نظامي داده بودند. گزارش ها نشان مي دهد که تيم همراه قاسم سليماني در چندين سفر به عراق با نيروهاي بيش از 60 تا 70 نفر نبوده است و برهمين اساس رسانه هاي عراقي به او لقب « ژنرال بي سايه» را داده اند. همانطور که نيوزويک چندي قبل سليماني را به لقب «الهه انتقام» خوانده بود. سليماني چه با اين صفت ها و چه بدون عنوان هاي رسانه اي همچنان حاکم مطلق عراق است.

سليماني مردمي يا سليماني براي مردم؟
قاسم سليماني در ميانه دهه 90 جايگاهي متفاوت از گذشته پيدا کرده است. او حداقل طي يکسال گذشته به يکي از ستاره هاي رسانه اي کشور بدل شده و هر روز نام و عکس هايش در نشريات و سايت هاي مختلف منتشر مي شود. جوانان براي او سرود مي خوانند، کليپ هايش را در توئيتر و فضاي مجازي مي گردانند و همچون بسياري ديگر از ستاره ها برايش اسطوره و افسانه مي سازند. اما هنوز تنها يک اتفاق رخ نداده است. قاسم سليماني به عنوان چهره تازه ستاره شده، هيچ تغييري در رفتار خود ايجاد نکرده است.
او با همان سلوک قديمي زندگي خود به صدر اخبار رسانه ها آمده است. همچنان همان لباس ها، همان «کلاه کپ» روي سر، همان چفيه بر گردن و همان خندهاي ساده روي صورتش مي نشيند.

قاسم سليماني، حاج قاسم سليماني و يا ژنرال سليماني در دهه 90 و در روزهايي که اسطوره هاي متولدين دهه 70 ايران هيچ شباهتي با خواسته هاي نسل قبلي ندارد، ناگهان از عالم نظامي به دل مردم نشسته است. نزديکان سليماني روايت مي کنند، اخلاق او هر مخاطبي را جذب مي کند ولي سليماني کمترين ميزان ديالوگ را نيز با هوادارانش در دنياي مجازي نداشته است. از او حتي متن هاي سخنراني شور انگيز نيز منتشر نمي شود. اما چگونه سليماني ناگهان به چهره اي محبوب بدل مي شود در حالي که حتي کلامي با ديگران به گفت و گو ننشسته است؟ يکي از فعالان سياسي مي گويد:« راز محبوبيت سليماني در اين است که او به جاي اينکه حرف بزند، بيشتر عمل مي کند.يعني ابتدا او کاري را انجام مي دهد و مدتي بعد مردم از انجام آن کار مطلع مي شوند و او را تحسين مي کنند. محبوبيت سليماني به دليل اين است که او نمونه بارز يک فرد عملگرا در دوران بي عملي است.»

قاسم سليماني، «ژنرال» يا «حاجي» احتمالا فرقي براي مخاطبان جوان او ندارد. او به نقطه اشتراک جوانان حزب اللهي و غيرحزب الهي بدل شده است. همانطور که سال ها قبل احمد متوسليان فرمانده مقتدر و عملگراي جنگي ايراني از طيف جوانان 20 ساله تا مردان کهن سال ارتشي را به صف هواداران خود افزوده بود. عملگرا ها هميشه محبوب مي مانند. اين بار نوبت به « ژنرال سليماني» رسيده تا «حاج قاسم» چهره سال باشد.

 

2323

کد N769132

وبگردی