در تمام سالهایی که من برای بازدید از کمپها میآیم، هر بار در یک چادر میمانم و به داستانهای آنها گوش میدهم. نهایت تلاشم را میکنم که از آنها حمایت کنم؛ چیزی بگویم که همبستگی مرا به آنها نشان دهد و به بهترین نحو آنها را راهنمایی کنم. اما در این سفر لال و مبهوت شدم. شما به مادری که اشک از چشمانش جاری است و میگوید که دخترش در دست داعش اسیر است و او نیز آرزو میکرد که در کنار دخترش میبود، چه میتوانید بگویید؟ او میگفت که حتی اگر مورد شکنجه و تجاوز قرار میگرفت بهتر از این بود که در کنار دخترش نباشد. شما به یک دختر 13 ساله که از زندگیاش به همراه سایرین در یک اصطبل سخن میگوید و تعریف میکند که هر بار سه تن از آنان را برای تجاوز میبردند، چه میتوانید بگویید؟
وقتی برادرش متوجه این مساله شد، خودش را کشت. شما به زنی که هم سن شماست و در چشمانتان زل میزند و میگوید که تمام خانوادهاش را در مقابل چشمانش کشتهاند، چه میگویید؟ او هم اکنون تنها در یک چادر زندگی میکند و سهم غذای اندکی دریافت میکند. من در یک چادر با خانوادهای دیدار کردم که هشت فرزند داشت. اما هیچ پدر و مادری نبود. پدرشان کشته شده بود و مادرشان نیز گم شده بود و یا احتمالا ربوده شده بود. یک پسر 19 ساله تنها نان آور آنها بود. وقتی به او گفتم که این همه مسئولیت برای سن او زیاد است تنها خندید و دستش را دور شانه خواهرش حلقه کرد. او گفت که بسیار سپاسگزار است که این فرصت را دارد که کار کند و به خواهران و برادرانش کمک کند و او واقعا به این جمله اعتقاد دارد. او و خانوادهاش امیدهای آینده هستند. آنها در برابر احتمالات عجیب و غریب مقاومت میکنند. هیچ چیز نمیتواند شما را برای واقعیت اسفناک زدگی هر فرد که مملو از داستانهای مرگ، گرسنگی و شوکه شدن کودکان است، آماده کند.
چه کسی میتواند آنها را درباره این ذهنیت سرزنش کند که ما آنها را رها کردهایم؟ تنها بخش کوچکی از کمکهای انسانی در اختیار آنها قرار گرفته است. از زمان ناکام ماندن روند ژنو در یک سال پیش، هیچ پیشرفتی در خاتمه جنگ در سوریه دیده نمیشود. سوریه در شعلهها میسوزد و مناطقی از عراق همچنان درگیر است. درهای بسیاری از کشورها به روی آنها بسته است. هیچ جایی وجود ندارد که آنها بتوانند برگردند. همسایگان سوریه حدود چهار میلیون از پناهندگان را پذیرفتهاند، آنها نیز با محدودیتهایی رو به رو هستند. آوارگان سوری الان حدود 10 درصد جمعیت اردن را تشکیل میدهند. در لبنان از هر چهار نفر یک تن سوری است. آنها به غذا، پناهگاه، آموزش، بهداشت و شغل نیاز دارند. این به معنای آن است که منابع کمتری در اختیار مردم محلی قرار میگیرد.
کشورهای ثروتمندتر هم ممکن است زیر این فشارها خرد شوند. دادستانهای رعب و وحشت، بمبهای بشکهای و کشتارها بسیار رایج شده است. وسوسهی زیادی وجود دارد که ما به سمت مشکلات خودمان تمرکز کنیم اما حقیقت آشکار این است که ما نمیتوانیم خودمان را از این بحرانها جدا کنیم. گسترش افراط گری، افزایش شبه نظامیان خارجی و تهدید تروریسم جدید وجود دارد و تنها پایان جنگ سوریه میتواند به این مشکلات خاتمه دهد. در غیر این صورت ما در لبه پرتگاه در حال حرکتیم. نه تنها جان میلیونها تن و آینده خاورمیانه در خطر است بلکه اعتبار سیستم بینالمللی زیر سوال میرود. تعهدات به حقوق بشر و مسئولیت پذیری به ما چه میگوید در حالی که ما هر روز جرایم علیه بشریت را در عراق و سوریه تحمل میکنیم؟ زمانی که آژانس آوارگان سازمان ملل پس از جنگ جهانی دوم ایجاد شد، هدفش آن بود که به مردم کمک کند پس از دیگری به خانههایشان بازگردند.
این آژانس تاسیس نشده است که سالهای سال به مردمی که ممکن است هیچ گاه به خانههایشان بازنگردند، بچههایشان بدون کشور متولد شوند و کشورهایشان هرگز روی صلح نبینند، غذا بدهد. اما امروز شرایط اینگونه است و بیش از 51 میلیون آواره، پناهجو و یا مردم بیخانمان در سراسر جهان وجود دارند که در تاریخ این سازمان بیسابقه است. کمکهای بیشتری باید اعطا شود تا همسایگان سوریه بتوانند بار مسئولیت میلیونها پناهنده را تقبل کنند. درخواستهای بشردوستانه سازمان ملل با کمبود منابع مالی مواجه شده است. کشورهای خارج از این منطقه باید داوطلبانه به آوارگان پناه بدهند به عنوان مثال کشورهایی که تجاوز و خشونت را تجربه کردهاند میتوانند به آوارگان کمک کنند و فراتر از این جامعه بینالمللی باید راهی برای صلح بیابد. این کافی نیست که تنها بخواهیم از ارزشهایمان در خانه، روزنامههایمان و نهادهایمان دفاع کنیم؛ ما باید از آنها در کمپهای آوارگان در خاورمیانه و شهرهای ویران شده سوریه نیز دفاع کنیم.»
انتهای پیام
نظر شما چیست؟
لیست نظرات
نظری ثبت نشده است