الهه خسروی یگانه:
اگرچه گفته میشود که این آلبویه بودند که عزاداری برای امام حسین(ع) و یارانش را باب کردند، اما در دوران صفویه و بعدها در دوران قاجار، عزاداری برای خامس آل عبا، رنگ و بوی دیگری به خود گرفته بود.
به خصوص در دوران قاجاریه که مراسم عزاداری مشخصا از سوی دربار اجرا و هدایت میشد و تجملگرایی و اشرافیگری در برگزاری مراسم به اوج خود رسیده بود.
جدای از این در سفرنامه مستشرقان غربی نیز، اشارههای زیادی به عزاداری مردم در دهه اول محرم برای امام حسین(ع) کردهاند.
این نوشتار، نگاهی دارد به چگونگی و کیفیت عزاداری دهه اول محرم در دوران قاجار. دورانی که بزرگترین تکیه تاریخ ایران در آن ساخته شد و آداب و رسوم برگزاری مراسم عزاداری برای امام حسین (ع) شکل و شمایلی منحصر به فرد یافت.
محرم به روایت نزدیکان دربار ناصرالدین شاه
آن زمان که میرزا رضای کرمانی، در صحن شاه عبدالعظیم، تیر را به قلب ناصرالدین شاه شلیک کرد، میدانست که دارد به چه چیزی پایان میدهد. او به زندگی پادشاهی پایان داد که در زمان سلطنتش اتفاقهای مهم و تاثیرگذاری در تاریخ ایران رخ داد. پادشاهی با عادات و رفتار عجیب که بهترین نمونهاش را میتوان در رفتار و برگزاری اعیاد و عزاداریهای رسمی در دوران سلطنت او سراغ کرد.
نام ناصرالدین شاه در کنار همه کارهایی که کرد به تکیه دولت گره خورده است. تکیهای مخصوص برگزاری تعزیه در دهه اول محرم. نخستین تماشاخانه ایران که البته دوران اوجش در زمان همین پادشاه و از برکت حضور «معین البکا»یی بود که گاهی برای پیدا کردن یک بازیگر و نقشخوان، به دورترین نقاط کشور سرک میکشید.
از یادداشتهایی که از نزدیکان ناصرالدینشاه، مستشرقان و نویسندگان و خاطرهنویسان آن دوره به جا مانده است، میتوان فهمید که طی دهه محرم دولت و حکومت به نوعی تعطیل بود. همه کشور به کسوت عزاداری فرو میرفت. دوستعلی معیرالممالک نوه ناصرالدین شاه در کتاب «یادداشتهای از زندگی خصوصی ناصرالدین شاه قاجار» مینویسد که در دهه محرم، در تهران، دست کم دویست مجلس سوگواری در نقاط مختلف شهر برپا میشد و دستههای سینهزنی روز و شب در حرکت بودند.
او که به عنوان نوه ناصرالدین شاه، همیشه میتوانست در تکیه دولت حضور داشته باشد وصفی دقیق و جامع از این تماشاخانه بزرگ در آن ایام میدهد. مثلا میگوید تکیه در زمان مظفرالدین شاه یک طبقه بلندتر بود و طاقی چوبی داشت. او از تماشاخانه چهار طبقهای صحبت میکند که چون بیم فروریختن طبقه چهارمش میرفت مظفرالدین شاه از مسیو «بتن» مهندس فرانسوی خواست که به وطنش برگردد و سقف آهنی تکیه دولت را بسازد و با خود بیاورد.
جدای از این غرفهها و طاقنماهای تکیه دولت به گفته معیرالممالک هر کدام به شاهزاداه، یا امیر و وزیری تعلق داشت که « با جار و چراغ و آیینه و گلدان و قالیچه و اثاثیه دیگر آن را زینت میکردند و چهلچراغها و قندیلها از سقف آن آویخته عکس صاحب طاقنما یا یکی از پدرانش را بالای آن قرار میدادند. حکام ، پیشکاران خود را از مرکز حکمرانی برای بستن طاقنماها به تهران میفرستادند. دیر بزرگ به خرج شاه آراسته میشد. بر گرد تخت وسط که جایگاه تعزیهخوانها بود شش چراغ برق بزرگ میآویختند و در ایام عاشورا روز و شب تعزیهداری معمول میگردید. روزها از ساعت دو بعدازظهر تا نزدیک غروب و شبها از دو ساعت از شب گذشته تا نیمه شب تعزیهخوانی ادامه داشت.»
طاقنماهای اول تا سوم نیز به اهل اندرون اختصاص داشته است. بانوان در طبقه اول و دوم و خدمه در طبقه سوم قرار میگرفتند تا بنا به آماری که نوه ناصرالدین شاه میدهد بیش از دو هزار تن از خانمهای وزارت و اشراف به تماشای تعزیه بنشینند.
تصویر دیگری که معیرالممالک از ورود بانوان اهل حرم به تکیه دولت میدهد نیز تصویری جذاب است. او میگوید که از در بزرگ نارنجستان (بخشی از قصر ناصرالدین شاه) تا در تکیه دولت خیابانی برای ورود اهل حرم به تکیه ایجاد میکردند تا بانوانی که هر کدام کنیزان خود را به همراه داشتند از آن خیابان بگذرند. کنیزها سینیهای عدس و برنج و لوازم چای برای پذیرایی از میهمانان به دست داشتند. او مینویسد که گاهی شاه در ابتدای راه به تماشای این کاروان میایستاد و با هر دسته مزاحی میکرد. وقتی همه در تکیه دولت جا میگرفتند آغانورمحمدخان کلید دار در را به رویشان قفل میکرد و بدین ترتیب اندرونی شاه در تکیه دولت جای میگرفتند.
نکته دیگری که بسیار در یادداشتهای امینالسطان میشود دید خالی شدن عزاداری ماه محرم از ذات و هویت خود است. او در محرم سال ۱۳۰۶ از حضور سفرای انگلیس و ایتالیا خبر میدهد که با اتباعشان به تکیه دولت رفته بودند ولی در نهایت تعجب بعد از تعزیه سرو کله یکی از کمدینهای معروف شهر پیدا میشود: «بعد از ختم تعزیه اسماعیل بزاز مقلد معروف با قریب دویست نفر از مقلدین و عمله طرب بودند که با ریشهای سفید و عاریه و لباسهای مختلف از فرنگی (و) رومی و ایرانی ورود به تکیه کردند و حرکات قبیح از خودشان بیرون آوردند. طوری که مجلس تعزیه از تماشاخانه بدتر شده.»
فردای آن شب اما اعتمادالسلطنه صبح زود به تنهایی به تماشای تکیه دولت میرود. شرحی که او از وضعیت تکیه دولت میدهد بیش از پیش خالی شدن این تکیه را از هویت و کارکرد اصلی خود بیان میکند: «چون تکیه دولت را ندیده بودم و صبح زود بود کسی نبود از در وسمت عمارت وارد تکیه شدم. تماشای غریبی کردم. امسال مجدالدوله یک چتر گشوده معلق اویخته و میان چترها را زری و مخمل و از این قبیل پارچهها مشابه زیرجامه زنانه که به روی بند میآویزند خشک بشود آن پارچهها را آویخته. اسباب خنده من شد. از قراری که شنیدم خیلی مطبوع و پسندخاطر مبارک شده...»
او اما درباره روضههایی که در هر سال دهه اول محرم در خانه خود برپا میکند عقیده دیگری دارد. به نظر او روضههایی که در خانه او برگزار میشود چون با خلوص نیست و دور از تجمل است واقعیتر است: «امروز عاشورا د رخانه من روضهخوانی غریبی شد. گمان نمیکنم در هیچ جا مجلس روضهخوانی به این خوبی ختم مجلس روضه شده باشد و جهتش این است که بیریا است. نه قالیچه گرویی زیر پای مردم میاندازیم نه کلوچه قزوینی میخورانیم! راسته حسینی همین سبک ماست. اینست که خدا هم اثر مخصوص میدهد...»
او در سال ۱۳۱۳ قمری، از زوال تعزیه هم سخن میگوید که به خاطر بیمراقبتی دولت به حال و روز بدی افتاده: «... استماع تعزیه کردیم. سبحاناله چند سال بود که تعزیهخوانی ندیده بودم. این طبقه از مخلوق ایران هم به واسطه بیمراقبتی دولت ضایع شدهاند. شبیه مسلم و طفلان مسلم بود و در این دو ساعتی که تعزیه طول کشید یک نفر از اجزای شبیه از بزرگ و کوچک را ندیدم که خوب بخواند...»
زیادهخواهی و کاسبکاری شدن روضهخوانها دیگر مطلبی است که اعتمادالسطلنه در همین سال درباره آن مینویسد: «از تعدیات روضهخوانها که اکتفا به اجرت گزافی که به آنها میدهم نمیکنند و توقعات فوقالعاده مینمایند. من جمله به پسر کوچک نقیبالسادات دو سال قبل دوربین دوچشمی دادم امسال هم مطالبه دوربین میکند: مثل این که دوربین مستمری است که هر سال باید داد! به سیداکبر خر گردن بدخوان یک سال جبه دادم امسال هم مطالبه میکند وقس علیهذا...»
محرم به روایت مردم عادی
اگرچه عبدالله مستوفی خود از رجال دوره قاجار و پهلوی به شمار میرود اما شرحی که از دهه محرم میدهد رنگ و بوی عامتری دارد. او در روایت خود به آداب و سنن و رفتار مردم در این دهه برای برگزاری مراسم عزاداری امام حسین (ع) سخن میگوید و تصویری واضحتر برای مخاطب خود به تصویر میکشد.
به گفته او روضهخوانان در دوران قاجار به دو دسته تقسیم میشدند. نخست واعظینی که بعد از خطبه افتتاحیه و طرح کردن یکی از آیات قرآن وارد تحقیق در اطراف آیه میشدند و «با ذکر امثال و حکم، مطالب عالی اخلاقی و مذهبی را تشریح و توضیح و با ذکر اشعار مناسب، مطالب را دلنشین کرده و در آخر هم مقداری ذکر مصیبت نموده منبر خود را به دعای شاه اسلام و عموم مسلمانان و صاحبخانه ختم میکردند.»
دسته دوم اما روضهخوانانی بود که منبر را به سلام بر سیدالشهداء شروع و بالفاصله وارد ذکر مصیبت شده و به قدر ده دقیقه نظم و نثر را به هم مخلوط میکردند.
مستوفی اما از انحرافی که بعدها میان روضهخوانان به واسطه گرتهبرداری از کتاب ملا آقای دربندی به وجود آمده بود نیز حرف میزند. انحرافی که بسیار قابل تامل است:
«این آخوند ترک، با وجود مقام ملایی و حتی اجتهاد، از راه سادگی و اخلاص به اهل بیت پیغمبر، راجع به واقعه طف، عقاید عجیب و غریبی داشته که در کتاب خود هم نوشته و گذشته از نقل اخبار ضعیف، رویاها را هم مانند اخبار در کتاب روضه خود آورده و نتیجتا آنها را هم جزء مطالب واقع قلمداده کرده است. این آخوند سادهلوح معتقد بوده که روز عاشورا هفتاد و دو ساعت امتداد داشته است و این عقیده را از این راه پیدا کرده است که به واقعه طف چیزهای خیالی افزوده بوده و با آن مقدمات، ناگزیر روز عاشورا باید هفتاد و دو ساعت درازی پیدا بکند. در صورتی که قبل از این تاریخ هیچ یک از روضهنویسها از این قماش عقاید اظهار نکرده بودند.»
او در ادامه مینویسد:«این آخوند بیچاره از راه اخلاص به خانواده رسالت و ثواب رساندن به مردم، کار روضه وروضهخوانی را از خرک در کرده و به عنوان «تسامح در ادله سنن» تا توانسته است اخبار ضعیف و عقاید سخیف وارد روضهخوانی نموده است. تیغ زدن روز عاشورا از کارهایی است که این آخوند در عزاداری وارد یا لامحاله آن را عمومی کرده و فعل حرام را موجب ثواب پنداشته است...»
او همچنین مینویسد که اعیان و رجال ممکلت هم روضهخوانی را وسیله تظاهر و تجمل قرار داده روی دست همدیگر بلند شدند. کمکم جنبههای معنوی و عزاداری این مجالس از بین رفت و روضهخوانی برای اعیان وسیله دید و بازدید و برای توده وسیله سرگرمی شد. روضهخوانها پاپی ارشاد مردم به راه حق نبوده، هر کس صدای نعرهزنها را بیشتر در میآورد معروف میشد. صاحب مجلسها هم برای این که جمعیت زیادتری به مجلس خود جلب کنند پای منظور اصلی نبوده بیشتر به فروع میپرداختند، حتی بعضی برای جلب عده بیشتر، شاهی سفید و پنج شاهی و ده شاهی هم به مردم میدادند. این رویه تا آخر سلطنت مظفرالدین شاه روز به روز در ترقی بود.»
به گفته مستوفی در دوران قاجار هر محله تهران برای خود دسته سینهزنی و علامتی منحصر به فرد داشت. علامتهایی که گاهی بر سر جلو و عقب رفتن آن دعواهایی بین افراد محلات مختلف شکل میگرفت. اما در اوایل دوره مشروطه اکثر دستههای محلات در شبها از همدیگر دید و بازدید میکردند و با علامت و تمام افراد و مشعل و فانوس به محله دیگر میرفتند و از آن محل هم با طبقهای چراغ و دستههای گل و طبقهای گلاب به استقبال میآمدند. غرابههای گلاب را به سر و روی میهمانان میافشاندند و علامت دسته را گلریزان میکردند.
رسم نذری دادن به میهمانانی که به روضه صاحب مجلسی رفته بودند یکی دیگر از نکاتی است مستوفی به آن اشاره میکند. شرحی جذاب و خواندنی: «... بعد از دادن شربت، آفتابه لگن برای دستشویی میآوردند و درهای تالار سفرهخانه به دو تالار گشوده میگشت و حضار سر شام میرفتند. سفره ای به عرض و طول تالار، منهای یک آدمنشین، گسترده شده، درآن سی قاب سه چارکی با لوازم حاضر کرده بودند. ظرفها، چینی درجه اول بود که برادرم برای روضهخوانی سفارش داده بود از اروپا آورده بودند. این سی قاب، سی قدح دوغ و شربت، و شصت ظرف خورش، و از آبگوشت و آش و کوکو و کباب و مرغ بورانی و حلوا و خربزه و مربا و پنیر و ترشی، هر یک سی ظرف، و سی تا نان سنگک که نان یخهدار میگفتند از لوازمش بود. خورشها یک ثلثش مسمن مرغ و دو ثلث دیگر بین قیمه و سبزی قسمت شده بود.
در یک سمت قسمت خالی میان این سفره، یک مجموعه پلو دو سه منی و در سمت دیگر چند قدح آبگوشت و بالاخره در وسط چندین تنگ دوغ و شربت آماده بود که در بشقابها و کاسههای کوچک و گیلاسهای پایه ورشو به وسیله پیشخدمتهای مربوط به مهمانها تقدیم میشد و این آبگوشت به منزله سوپی بود که امروز در همه سفرهها معمول است.
در این وقت کارد و چنگال در سر سفره معمول نبوده و شستن دست قبل از غذا کار کارد و چنگال را میکرد. ظرفهای خورش و آش تماما قاشق خاص خود را داشت ولی در دوغ و شربت چارهای جز اشتراک در قاشق نبود. اختراع این بساط شربتخوری در وسط سفره برای همین بود که اشخاصی که میل ندارند از قاشق دم زده دیگران شربت بخورند تشنگی نکشند...»
یکی دیگر از نکاتی که میتوان در یادداشتهای روزنوشت مستوفی به آن رسید، حضور و تاثیر «داش مشدیها» تهران بوده است. کسانی که گذشته از سینهزنی و دستهگردانی که عزاداری مخصوص آنها بود تزئین طاقنماهای تکیههای محلات به تمامی به سعی و همت آنها انجام میشد.
داشمشدیها مرام و رفتار خاص خود را داشتند. نان خوردن از دسترنج خود، احترام نسبت به بزرگتر، محبت و مهربانی با کوچکتر، دستگیری از ضعیف، کمک به مردمان درمانده و عفیف و پاکدامن، تعصب کسی از افراد جمعیت و اهل کوچه و محله و بالاخره شهر و ولایت و کشور، فداکاری و رکی و پیپروایی، حق گویی و حمایت از حق و ...
آنها نیز در دستهگردانی و برپایی عزاداری برای خامس آل عبا، از جان مایه میگذاشتند و به آن رونق میدادند.
منابع:
یادداشتهایی از زندگی خصوصی ناصرالدین شاه، دوستعلی خان معیرالممالک
روزنامه خاطرات اعتمادالسطنه به کوشش ایرج افشار
شرح زندگانی من، تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه، عبدالله مستوفی
57۲۴۴
نظر شما چیست؟
لیست نظرات
نظری ثبت نشده است