آفتاب
کارگردان «حراج» در گفتگو با مهر:

تنهایی «فروغ» تنهایی دردناکی بود

تنهایی «فروغ» تنهایی دردناکی بود

حسین شهابی کارگردان فیلم سینمایی «حراج» معتقد است که خلاقیت همان کشف و شهود است و او در این فیلم تلاش کرده است تا بیینده را با خود همراه کند و اورا به فکر وا دارد، او همچنین از مناسبات اکران و رقابت فیلم‌ها در جشنواره فیلم فجر می‌گوید و شخصیت‌های فیلمش به ویژه «فروغ» که به زعم کارگردان تنهایی این زن تنهایی دردناکی است.

خبرگزاری مهر-گروه فرهنگ و هنر: اندیشه یا گیشه؟ در سینمای امروز جهان شاهد تولید فیلم‌هایی هستیم که علاوه بر جذب مخاطب و موفقیت فراوان در اکران، به لحاظ ساختار و محتوا نیز در بالاترین سطح ممکن قرار دارند این موضوع اما در سینمای ایران همواره مورد مناقشه و بحث بوده است.

شاید بهترین ترفند برای پاک‌کردن صورت‌ مساله، تفکیک آثار سینمایی به دو بخش هنری و گیشه است. دسته اول که معمولا در جذب مخاطب موفق نیستند فیلم‌هایی برای مخاطب خاص و دسته دوم را فیلم‌هایی برای مخاطب عام می‌نامند.

«حراج» عنوان فیلمی است که به اعتقاد حسین شهابی، کارگردان فیلم، علاوه بر پیروی از سینمای اندیشه و محتوا، از ساختار استاندارد و درستی برخوردار است که به شرط اکران بهتر می‌توانست در جذب مخاطب نیز به موفقیت بیشتری دست یابد.

شهابی که فیلم «حراج» را پیشنهادی برای رویارویی با مشکلات و معضلات می‌داند، سینمای اندیشه را سینمای سادگی و به دور از تکلف می‌نامد و اعتقاد دارد روشن‌بینی مطرح شده در این فیلم، همان گمشده امروز فرهنگ جامعه ما است.

اکران فیلم «حراج» بهانه‌ای شد تا با او به گفتگو بنشینیم. با ما در این گفتگو همراه شوید:

*شما از کارگردانانی هستید که در هنر‌های مختلفی از جمله خط، نقاشی و موسیقی فعالیت متمرکز و جدی داشته‌اید. چطور شد به سینما هم علاقمند شدید و به ویژه به دنبال ساخت فیلم های بلند داستانی رفتید.

- قبل از این که سراغ خط و موسیقی بروم، فیلم می‌ساختم. مانند اغلب سینماگران از همان کم سن و سالگی فیلم‌های «سوپر هشت» می‌ساختم و چون در سینما همه هنرها وجود دارد هرگز از آن دلزده نشدم. سینما برای من بسیار شگفت‌انگیز است. در دوران کودکی رمان‌های زیادی می‌خواندم و شاید به همین دلیل است که قوه تخیل من ارضاء شده و تا این حد به دنبال سادگی هستم. چهارده ساله بودم که اولین رمانم به عنوان «کودک یتیم» مجوز چاپ گرفت و این برای یک کودک چهارده ساله اتفاق ویژه‎ای بود.

به هیچ وجه حوصله ساختن فیلم‌های پر زرق و برق را ندارم. هر فیلمسازی که ادعا کند به سینما آمده تا حرف جدیدی را بزند دروغ گفته و یا فریب خود را خورده است. هنرمند نمی‌داند منشا هنرش کجاست، هنرمند بودن یک اتفاق غیر ارادی است و منشاء اثر هنری ناپیداست. به همین دلیل است که هرگز نمی توانیم همان را تکرار کنیم.

من در دوران کودکی چون خط تحریری بدی داشتم و البته هنوز هم خطم بد است، به سمت خطاطی رفتم و با قواعد نستعلیق آشنا شدم، تا درجه ممتاز ادامه دادم و حدود ده سال در سطح حرفه ای خط تدریس کردم اما بعد از مدتی به این نتیجه رسیدم که بنا به دلایلی خطاطی پاسخگوی نیازهای روحی و درونی من نیست.

در همان دوران به موسیقی علاقه‌مند بودم. هنرها رابطه تنگاتنگی با یکدیگر دارند. البته موسیقی کلاسیک به دلیل محدودیتهایی که در کشور ما وجود دارد مهجور و محدود مانده است. در سال 1372 این تصور وجود داشت که ما دانشجویان موسیقی کلاسیک غرب‌زده هستیم، در همان دوران دانشجویی امتحانات ما را از تهران به دانشگاه ارومیه انتقال دادند.

البته در این بین منابع ضعیف و در دسترس نبودن بسیاری کتاب‌ها در زمینه موسیقی کلاسیک نیز در فروکش کردن عطش موسیقیایی من بی تاثیر نبود. هر چند که اعتقاد دارم در هر رشته ای از هنر با تمرین و ممارست می‌توان به اوج رسید.

*برای خلق و به تصویر کشیدن چه جهان‎بینی و ایده‌ای به سمت سینما آمدید؟

- من هیچ گاه به دنبال خلق کردن نبوده ام، خلاقیت از بودن است. خلاقیت زاده ذهن است و ذهن بزرگترین مزاحم هنر است. خلاقیت یعنی من آنچه هست را درست نمی‌دانم بنابراین درست را خلق می‌کنم.

 انسان خلاق مدام به فکر تاثیرگذاری است در حالی که نمی‌داند تصمیم عامدانه و هدفمند بر تاثیرگذاری یک اشتباه است. میل به اثرگذار بودن اشتباه ذهن ماست. هیچ فیلمی نمی‌تواند در بیننده انقلاب کند. اکثر فیلم‌هایی که توقیف شده‌اند اگر اکران شوند هیچ اتفاقی نمی‌افتد، دولتها با توقیف فیلم ها در واقع خود را ضعیف  و صداهای مخالف را تقویت می کنند. هنرمندی که به فکر خلاقیت و اثرگذاری است نه تنها هنرمند نیست بلکه ضد هنر نیز است. خلاقیت مملو از منیت است. این میل به خلق کردن، این میل به دیده شدن، این میل به اثرگذار بودن، خطرناک است. حرف صادقانه و بی‌تکلف است که انسان‌ها را به هم راه می‌دهد.

نباید به دنبال پیچیدگی بود، رسالت هنر این نیست، رسالت هنر آگاهی دادن است نه جنگیدن. از میل به تاثیرگذار بودن بوی جنگ و ستیز می‌آید. جنگ برای سیاست‌مداران است، کار سینما این نیست که جنگ را بi گونه‌ای به تصویر بکشد که انسان‌ها را برای جنگیدن ترغیب کند.

* اگر قرار است سینماگر خلاقیت نداشته باشد، پس چرا باید فیلم بسازد؟ چه ابزاری مهمتر از خلاقیت برای سینماگر وجود دارد؟

- کشف و شهود. خلاقیت ما همان کشف و شهود است. ما براساس آنچه هست یا می‌تواند باشد چیزهایی را دریافت کرده و سرهم بندی می‌کنیم و اسمش را می‌گذاریم خلاقیت و این خلاقیت نیست.

معنی خلاقیت آن است که چیزی از عدم خلق شود و این قطعا کار ما نیست. خلاقیت ما در حقیقت یک دزدی محترمانه از واژه های بی نگهبان هستی است و چون قانون خفته مجازاتی برای آن در نظر نگرفته، تمام دزدهای محترم از آن استفاده می کنند و اصطلاحی قانونی شده است. هنرمند در واقع چیزی را می‌بیند که افراد دیگر از دیدنش غافلند. نه خلق چیزی برای شگفت زده کردن مردم. در هستی همه چیز از قبل خلق شده و نیازمند خلق دوباره نیست. فقط نیازمند نگاه دقیق است.

ما از مولانا کسی را هنرمندتر نداریم، وقتی به او مراجعه می‌کنیم خواهیم دید که او خود را «هیچ» می‌داند. حافظ و دیگر بزرگان عرصه هنر نیز این گونه هستند.

*شما با تحصیلات آکادمیک مخالف هستید؟

-دانش اگرچه بخش جدایی ناپذیر از زندگی ماست، اما باید مراقب بود چون می‌تواند تخریب گر هم باشد. به این دلیل که آدمی را شرطی می‌کند. تماما با تجربه های پیشین و علوم ثابت شده سر و کاردارد. ممکن است شما را در بودن محفوظ کند و از شدن باز دارد. دانشمند بعد از مدتی می فهمد که هیچ نمی‌فهمد. سینما کاملا تجربی است.

تفاوت فیلمساز تجربی با کسانی که صرفا تحصیلات آکادمیک سینمایی دارند در همان تجربه است. تجربه است که فیلمساز را به کشف و شهود می‌رساند نه علم. نمی‌توان با کتاب و توصیه سینماگر شد. سینمای آکادمیک اکتسابی است، محصول اندیشه‌ها، نگرش‌ها، و تجربیات تاریخ است، آن هم نه به صورت عملی بلکه به صورت تئوری. در وجود سینماگر آکادمیک سینما وجود ندارد. فیلم این سینماگر حاصل تجربیات دیگران است به همین دلیل سراسر آشفتگی است. کشف و شهود همان تجربه‌ای است که فیلمساز با بند بند وجود خود آن را لمس می‌کند اما تحصیلات آکادمیک مجموعه‌ای از گفته‌ها و اندیشه‌های دیگران است که حتی در مواقعی با هم در تناقض اند.

*با این حساب صرفا تحصیلات سینمایی نمی‌تواند کمکی به رشد و پرورش سینماگران کند؟

- تحصیلات آکادمیک فقط زمانی ارزشمند است که در کنار تجربه باشد. خاصیت انسان است که هر چه بیشتر بداند کمتر حرف می‌زند. به انسان‌های پا به سن گذاشته نگاه کنید، اغلب ساکت و آرام هستند و با تمام عشقی که به زندگی دارند، بدون آنکه افسرده باشند هوای رفتن در سر دارند. هر چند براساس قراردادهای طبیعی نمی‌توانند خود را از بین ببرند.

دنیا یک روز برای انسان به پایان می‌رسد و این جدای از مرگ است. من نیز در تنهایی خود به این درجه رسیده‌ام و احساس می‌کنم ذره ذره به مرز بی‌عملی نزدیک می شوم و از این بابت بسیار خوشحالم. نزدیک به دو هزار هنرجو در خط و موسیقی تربیت کرده‌ام که بسیاری از آنان در موسیقی حتی از من نیز پیشتر رفته‌اند ولی این اتفاق در من هیچ حس خودخواهانه بوجود نمی‌آورد، من فقط چند خطاط و موزیسین تربیت کرده‌ام و این در سیر طبیعت اتفاق مهمی نیست.

*در آغاز فعالیت های سینمایی خود با کارگردان مطرح همکاری کردید؟

-خیلی دوست داشتم کنار کارگردانان بزرگ کار کنم اما به ذاتِ انسان اجتماعی نیستم و نمی‌دانستم باید از کجا شروع کنم و چگونه به این افراد دسترسی پیدا کنم. شاید به همین دلیل است که آثارم به هیچ کس شبیه نیست چون من درتمام مراحل ساخت یک فیلم قواعد خودم را اعمال می کنم.

البته سالهای دور در جزیره کیش با کیانوش عیاری، محسن مخملباف، ناصر تقوایی و مشکینی دیدارهایی داشتم که این دیدارها کمک‌های بسیاری به من کرد.

*کار کردن در سینمای مسقل، آن هم سینمای اجتماعی باتوجه به شرایط کنونی سینمای ایران کار دشواری است. چطور با این سختی‌ها کنار می‌آیید؟

- همان اندازه که به هستی پرداخت می‎کنید از هستی برداشت می‌کنید. من نمی دانم چرا به سمت سینمای اجتماعی آمدم. یک نیروی درونی و غیر ارادی مرا به این سمت و سو می‌کشاند و تا چشم باز می‌کنم متوجه می شوم که نگارش فیلمنامه به پایان رسیده است.

شاید این امر نشات گرفته از همان کشف و شهود است، همان نیرویی که من را به سمت این نوع سینما می‌کشاند سرمایه را نیز فراهم می‌کند. اگر کسی به این نیرو اعتقاد نداشته باشد و وارد این فضا شود با مشکلات جدی روبرو خواهد شد. باید با هستی داد و ستد کرد و قواعد صادقانه آن را پذیرا بود.

*به ساخت فیلم برای جشنواره ها اعتقاد دارید؟

- فقط فیلم‌هایی در جشنواره موفق می‌شوند که برای جشنواره ساخته نشده باشند. از هرچه فرار کنی به دنبالت  خواهد آمد و بر هرچه اصرار کنی از تو دور خواهد شد. فیلمساز باید برای پاسخگویی به درون خود فیلم بسازد نه برای جشنواره‌های مختلف. آخرین فیلمی که در کن جایزه گرفت، فیلمی صدو هشتاد دقیقه‌ای بود، همین مساله نشان می‌دهد فیلمساز به هیچ وجه برای قواعد مرسوم فیلم نساخته و با خودش صادقانه رفتار کرده است.

این مساله که شما با بازیگران چهره کار نمی‌کنید یک خواسته شخصی است یا مساعد نبودن شرایط برای همکاری با این بازیگران؟

- شاید باور نکنید که من هیچ وقت به این مسئله این طور نگاه نمی‌کنم که چه کسی باشد و چه کسی نباشد. مثلا درپیش تولید فیلم «حراج» من با اکثر چهره ها صحبت کردم و با پشتوانه دوستی توان پرداخت دستمزد آنها را هم داشتم.

 اما در نهایت از نظر خودم به بهترین انتخاب ها رسیدم و تازه بعد از انتخاب متوجه شدم که انتخاب شده ها چهره نیستند. شاید رفتار بعضی از سوپراستارها در رسیدن به این گونه تصمیمات بی تاثیر نباشد اما برای من شخصا انتخاب درست ملاک است چه چهره باشد، چه نباشد.

*بخش زیادی از فیلم‌های پرفروش به لحاظ محتوایی حرف خاصی برای گفتن ندارند، اما با این حال با اقبال عمومی روبرو می‌شوند، سهم سینماگران در این قضیه چقدر است؟

- در این زمینه هم فیلمسازان و هم متولیان فرهنگی مسئولند. آنان با حمایت از سینمای بی محتوا تاثیر منفی در ذائقه تماشاگران می‌گذارند و آنان را بد سلیقه می‌کنند. بطوری که وقتی مخاطب با یک فیلم فرهنگی هنری مواجه می شود تصور می کند سازنده آن فیلم سازنده فیلم کوتاه و یا سهل انگار است و این همان نتیجه ای است که سازندگان فیلمهای بی‌محتوا به آن علاقه مندند و آن دسته از مسئولان فرهنگی که حامی مافیای پیر سینمای ایران نیز هستند آگاهانه به این نگرش دامن می‌زنند تا با به حاشیه راندن فیلمسازان فرهنگی خود را در معرض پیامدهای ناشی از روشنگری آن قرار ندهند.

*تا چه حد برای نزدیک شدن فضای آثار خود با دنیای بیرون تلاش می‌کنید؟

- فیلم واقع‌گرا زمانی موفق است که بیشترین نِسبیت را با دنیای بیرونی خود داشته باشد. چه اشکالی دارد بیننده را با رنگ خاکستری آشنا کنیم؟ چرا مستند برای مردم جالب است؟ چون بیشترین نزدیکی را با واقعیت دارد. به همان اندازه که به واقعیت نزدیک می‌شویم فیلم برای مردم جذاب می‌شود. بدون هیچ خلاقیت خودخواهانه و عنصر غیر ضروری.

*همین طرز تفکر شما را به این سمت سوق می‌دهد که در اغلب فیلمهایتان خیلی از بخش‌های فنی را علاوه بر نویسندگی و کارگردانی برعهده بگیرید؟ آیا این حجم کاری روی فیلمسازی کارگردان اثر منفی ندارد؟

- چرا اما گاهی اوقات واقعا ناچار می شوم. بارها با تهیه کننده ای صحبت کرده‌ام و حتی در مواقعی خود آنان با من تماس گرفته‌اند اما به دلیل اختلاف سلیقه‌ای که وجود داشت نتوانستم با آنان کنار بیایم.

در  فیلم «حراج»، یکی از تهیه کنندگان به من پیشنهاد داد که سرمایه گذاری کند. او بعد خواندن فقط سی صفحه از فیلمنامه زنگ زد و گفت که برای نقش‌های اصلی بازیگرانی را در نظر گرفته به نحوی که او قرار بود فیلم را بسازد. البته آنها نیز حق دارند چون باید به فکر بازگشت سرمایه شان باشند. فیلمسازی مستقل در واقع از همینجا آغاز می‌شود.

*شاید به زعم آنان خواسته‌های شما از تهیه کنندگان زیاد است.

- نه این طور نیست. حقیقت مسئله این است که باید بین فیلم خوب و فیلمی که صرفا برای گیشه ساخته می شود تفاوت قائل شد. نمی‌شود بینابین حرکت کرد و این چیزی است که تهیه کنندگان باید بدانند.  چهره ای که در حافظه سینمایی مردم جایگاه خوبی ندارد نمی‌تواند «فروغ» حراج را که زنی روشن بین است بازی کند. بیننده با او ارتباط برقرار نخواهد کرد. در مواقعی نیز باید بازیگر چهره کمی از مواضع خود کوتاه بیاید.

 چهره ای که اعتقاد دارد سینما دروغ است و می‌تواند با تکنیک اشک بیننده را درآورد نمی‌تواند «فروغ» فیلم «حراج» باشد. من برای اشک درآوردن فیلم نمی‌سازم. جهان یک قاعده کلی دارد باید خود را با محیط وفق دهید و یا محیط را ترک کنید من این را می‌دانم و با خودم و دیگران سر جنگ ندارم.

 *فیلم «روز روشن» شما در جشنواره فیلم فجر دیده شد ولی در اکران موفق نبود.

- متاسفانه با دخالت همان مافیای پیر، در حوزه پخش «روز روشن» خوب عمل نشد اما در «حراج» من و یکی از دوستانم این کار را انجام دادیم. با این که اکران محدود است فروش فیلم نسبت به موقعیت و شرایطش خوب است، اعتقادم این بود که به دلیل نداشتن بازیگر چهره خیلی تفاوتی نداشت که فیلم در چه زمانی اکران شود.

 از طرفی اگر تعداد سانس ها زیاد بود ممکن بود فیلم زودتر از روی پرده پایین بیاید. در «روز روشن» عده‌ای نمی‌خواستند فیلم، خوب اکران شود این ها همان کسانی بودند که در دولت حضور داشتند و وقتی فیلمنامه را خوانند به من گفتند نمی‌گذاریم این فیلم ساخته شود و من در تمام مدت فیلمبرداری مدام استرس داشتم که نکند عده‌ای از راه برسند و کار ما را متوقف کنند.

هرچند همین افراد بعدها و در جشنواره از حامیان این فیلم شدند. این افراد هنوز در سینما  هستند و همچنان با سادگی روشنگرانه مخالف‌اند و از اینکه من حرفی را می‌زنم که با نگرش آنان متفاوت است به شدت ناراحت هستند.

مگر شما در آثارتان در پی گفتن چه حرفی هستید که تا این میزان دلهره دارید؟

- آثار من نه شگفت انگیز هستند و نه خارق‌العاده، اگر بیننده اهل اندیشه باشد «حراج» او را به فکر وا می‌دارد. تلاش کرده‌ام فیلمی بسازم که بیننده را به فکر وا دارد همین را نیز عده‌ای تحمل نمی‌کنند.

این افراد باتنگ نظری به اساس سینما آسیب می‌زنند. چرا آن دو داور جشنواره با هم بحث می‌کردند و یکی از آنان به دیگری می‌گفت: نباید سیمرغ را به کسی داد که ده میلیون تومان برای خرید پرشیا هزینه کرده و با یک دوربین در خیابان جمالزاده راه افتاده و در عرض پانزده روز یک فیلم ساخته است.

این فرد نباید سیمرغ بگیرد چون سال بعد انتظارش بالا می‌رود. این افراد با من و امثال من در ستیز نیستند بلکه به طور کلی با اخلاق و فرهنگ و خردورزی در جدال هستند.

* ایده ساخت فیلم «حراج» از کجا در ذهن شما شکل گرفت؟ چرا به سراغ چنین مضمونی رفتید؟

- ایده فیلم «حراج» را از زنی گرفتم که در یک خیابان آگهی حراج اجناس خانه‌اش را به دیوار می‌چسباند. در صورت او غم غریبی بود، او از فروش اجناس خانه‌اش خوشحال نبود، به وضوح می‌شد درماندگی را در چهره او دید.

پشت سر این زن دو آقا حرکت می‌کردند و آگهی‌ها را از دیوار می‌کندند. و وقتی دلیل را پرسیدم گفتند با این کار اگر جنس خوبی در خانه داشته باشد پیش از دیگران ما آن را خریداری می‌کنیم.

 چهره آن زن و حرف این دو مرد من را وارد حراج کرد. در ابتدا می‌خواستم فقط خود موضوع حراج اجناس منزل را بسازم اما با توجه به سادگی که در آثارم وجود دارد خوب می‌دانستم که فیلم بشدت تلخی خواهد شد. بنابر این با اضافه کردن یک علت به این حراج مسئله را به یک مسئله انسانی اجتماعی گسترش دادم.

 بعد از چهار ماه فیلمنامه «حراج» تمام شد. چهره آن زن همیشه در یادم بود و باعث شد در تمام زمان نوشتن به چرایی این حراج فکر کنم نه چگونگی آن. نمی‌دانم الان آن زن در کجاست، اما این فیلم تقدیم به اوست و تمام زنانی که برای حفظ خانواده خود از همه تعلقات شخصی شان می‌گذرند.

* چه ویژگی در فیلم «حراج» است که اعتقاد دارید هیچ فیلمی در جشنواره مانند «حراج» نبود؟

- منظورم نه امتیازها بلکه سادگی آن بود. جشنواره‌های داخلی دولتی هستند و دولت باید به سینمای مستقل بها دهد. نباید فیلمی مثل «حراج» با فیلمهای پرهزینه و به ظاهر فاخر مقایسه شود. این رقابت نابرابر است. فیلم‌های فاخر با هزینه هنگفت تولید می‌شوند و سازندگان این قبیل فیلم‌ها از سهامداران سیمرغ هستند مشخص است که در چنین رقابت نابرابری «حراج» و امثال آن قربانی مناسبات می‌شوند. دولت باید جشنواره فیلمهای فرهنگی را جدا کند. نباید همه فیلم‌ها را در یک سبد ریخت و همه را با هم قضاوت و اکران کرد.

*شما تا چه حد به تعامل کارگردان و بازیگر برای رسیدن به شخصیت معتقد هستید؟

- من اهل تحلیلم نه تکنیک. در هر سه فیلمی که ساخته‌ام بازیگران را به باوری که در سر داشتم رسانده‌ام. اگر در گفتگو بتوانم با بازیگر به یک نقطه اشتراک که همان باور من است برسم، کار را ادامه می‌دهیم در غیر این صورت همان جا از هم جدا می‌شویم. به همین دلیل سر صحنه نهایتا دو برداشت انجام می‌شود و مدت زمان فیلمبرداری کم می‌شود.

چون قبل از فیلمبرداری با بازیگر به یک تعامل خوب رسیده‌ام، سر صحنه نه تقلای بیجا دارم و نه با بازیگر چالش می‌کنم و این محصول وقت زیادی است که برای انتخاب بازیگر می‌گذارم.

 وقتی با بازیگر به یک تعامل خوب رسیدم او را رها می‌کنم. همیشه اولین برداشت، بهترین برداشت‌ من است چون معتقدم سر صحنه فیلمبرداری با تکرار نمی‌توان بین بازیگر و نقش رابطه خوب برقرار کرد. ترکیب بازیگران فیلم «حراج» از کسانی بود که درک بالایی از نقش و جهان نگری آن داشتند. برای فیلم «حراج» ما سه ماه تمرین کردیم و بعد فیلمبرداری را آغاز شد. سر صحنه آرام هستم چون آن چه را که به آن فکر می‌کردم یا اتفاق افتاده است  یا نه  در هر دو حالت کاری از دست من بر نمی‌آید.

*در نگاه شخصیت «فروغ» تصویری از عشق دیده نمی‌شود، در عین حال رفتار او شبیه ایثار است، این دوگانگی چیست؟ آیا او قربانی یک جامعه مرد سالار است؟

- «فروغ» نه عاشق است و نه عاقل، نه زن است و نه مرد، «فروغ» یک انسان روشن بین است.

روشن بین واژه‌ای است که به تازگی در سینمای ما مطرح شده و بزودی صاحبان خود را خواهد شناخت. روشن بین یعنی آگاه یعنی انسانی که در زندگی به پذیرش رسیده است. پذیرش یعنی قبول کردن آنچه هست. فروغ «چرایی» اتفاق افتاده را تحلیل می‌کند و به ریشه‌های اجتماعی آن توجه دارد اما پیش داوری نمی‌کند، قضاوت نمی‌کند او به راهکار می‌اندیشد و سعی دارد بهترین راه را برای حل مسئله بیابد.

شخصیت «فروغ» می‌داند که تاوان اشتباه خود را پس می‌دهد. او همه تقصیرات را متوجه یک‌نفر نمی‌داند و برای خود نیز سهم زیادی  قائل است. همه ما مسئولیم، باید پذیرش داشته باشیم. شما در برابر گفته‌های من و من در برابر وقت شما مسوول هستیم.

 بهترین و خردمندانه‌ترین شکل روبرویی با مسئله خیانت توسط فروغ انجام می‌شود. او می‌داند جنجال و سر و صدا، دختر او را نیز دچار مشکل می‌کند. او به مرد بخت برگشته‌ای می‌اندیشد که هیچ کار غیر شرعی و یا حتی غیر عرفی را انجام نداده است اما امروز در پشت میله‌های زندان است، بخشی از زندگی او توسط ساغر به تاراج رفته وبخش دیگرش توسط «فروغ» حراج می‌شود.

اگر فروغ هم سهم خود را از زندگی او بگیرد و خود را کنار بکشد، چه چیزی برای آن مرد باقی خواهد ماند؟ او چه انگیزه برای ادامه زندگی خواهد داشت؟ فروغ می‌داند «مشکات» نباید متحمل این تاوان سنگین شود.

همه به «فروغ» و «ساغر» و «نسرین» فکر می‌کنند و هیچ کس متوجه اتفاقی که برای «مشکات» افتاده نیست، چرا کسی برای «مشکات» اشک نمی‌ریزد؟ کجای این جامعه مردسالار است؟ جامعه‌ای که مرد آن به دلیل انجام یک عملی که در شرع آن جامعه پذیرفته شده است، باید صابون بی‌آبرویی را به تن خود بمالد، چگونه ادعای مردسالاری دارد؟ کسی متوجه نیست که مناسبات اشتباه او را به این ورطه انداخته است، و در این بین اگر جرمی رخ داده باشد که نداده، فقط او نیست که مجرم است.

 روزانه صدها دست از این اتفاقات می‌افتد که هیچ یک از آنها در چارچوب اخلاق نیستند، اما کوچکترین جرمی متوجه انجام دهندگان آن نمی شود. چرا کسانی را که به جرم این روابط بازداشت می‌کنند خیلی راحت می‌بخشند اما با امثال مشکات اینگونه برخورد می‌شود؟ فروغ متعهد است، قضاوت نمی‌کند بلکه به بیننده پیشنهاد می‌دهد که بهترین راهکار در این شرایط چیست؟ فروغ می‌داند که مشکات هم حرف برای گفتن دارد، او گفتگو را پیشنهاد می‌کند.

انسان موجودی است قائم به ذات بیشتر از آنچه اکتساب کند و بیشتر از آنکه از آموخته‌هایش تاثیر بپذیرد، متاثر از درونیات خود است. درون انسان پاک است. شرورترین قاتلان نیز با کودکان و دوستان خود مهربانند، آنچه باید بررسی شود این‌ است که چرا این مهر و محبت در جایی اعمال می‌شود و در جایی دیگر نه. هر معلولی علتی دارد؛ کار یک فیلمساز پرداختن به همین علت‌ها است اگر صرفا به معلول بپردازم خود و دیگران را سرکار گذاشته و سینما را به بهانه سرگرمی وسیله جاه طلبی های خود قرار داده ام.

*این تعریف از روشن بین همان برداشت از روشن فکر نیست؟ روشن بین یک واژه جدید است یا نوعی بازی با واژه‌ها؟

- با واژه ها نمی توان بازی کرد، زیرا هرکدام بار معنایی مخصوص خود را دارند. روشن‌فکر در بهترین حالت با واقعیت سروکار دارد اما روشن بین با حقیقت. کسی که به حقیقت پی ببرد قضاوت نمی کند و درمی یابد که پشت هر عملی یک توجیه منطقی وجود دارد. فیلمهایی نظیر حراج این جرقه حقیقت پذیری را در ذهن جامعه روشن می‌کنند اما در نهایت این مردم هستند که باید جریان ساز باشند.

*نسرین بیشتر از آنکه به دوستی با فروغ فکر کند گویا به دنبال جبران شکست گذشته خود است؟

- نسرین نقطه مقابل فروغ است. خودخواه است چون به کمال خردمندی نرسیده است. بنابراین در برابر هر عملی عکس‌العملی انجام می دهد. فروغ تحت تاثیر اتفاقات نیست او خود بی آنکه عمدی داشته باشداتفاقات را رغم می زند. نسرین نماد یک انسان عکس العمل گرا و تاثیرگذار است، ساغر نماینده افراد آسیب پذیر مناسبات غیر انسانی جامعه، و وکیل نماینده قشر روشنفکر و قانون مداری است که از خود هیچ چیز برای ارائه ندارد. هر چه می‌داند و می‌گوید از بند و تبصره و ماده و قانون است. اما فروغ انسان پیشنهادی ماست باید ساغر و وکیل و نسرین را دید تا به فروغ پی برد.

*گریم و طراحی صحنه در جذب بیننده تاثیر بسزایی داشت، شاید با کمی غلو بتوان ادعا کرد این شیوه طراحی گریم برگرفته از تئاتر بوده است.

- تاکید من بر گریم و طراحی صحنه واقع‌نمایی بود. از گریمور خواستم بازیگران را در همان قالبی که هستند تا پایان فیلمبرداری حفظ کند. من در کل به گریم به معنی تغییر اعتقاد ندارم؛ بعضی از بازیگران بدون گریم و با لباس‌های شخصی خود جلوی دوربین رفتند. تلاش من فقط حفظ هارمونی آنها در صحنه بود.

*«حراج» برای قشر خاصی از جامعه ساخته شد؟

- اصلا به این اعتقادی ندارم. «حراج» یک فیلم واقعگرای اجتماعی است که می‌تواند طیف وسیعی از افراد جامعه را مخاطب خود سازد.

*تاکید زیاد بر فروش لباس‌های زنانه تا حد زیادی مخاطب را پس می‌زد، بهتر نبود به همان یک سکانس اکتفا می‌شد؟

- من این طور فکر نمی‌کنم. ما در ابتدا بیننده را متوجه لباس‌ها کرده بودیم و باید اتاق پرو را نشان می‌دادیم. شاید قدری در تاکید بر این پلانها زیاده روی کرده باشیم اما باید بدانید تمام تلاش من این بود که هر چه رنگ و بوی تاثیر دارد از فیلم بردارم.
موقعیت‌های تاثیرگذاری مانند سقط جنین را به دلیل دوری از جلب توجه عمدا در تدوین حذف کردم چراکه آن چه من در این فیلم به دنبال آن بودم سادگی درحد اکثر امکان بود.

*چرا در این فیلم تنهایی «فروغ» به تصویر کشیده نشد؟

- تنهایی فروغ تنهایی دردناکی بود. تاکید بر چهره مستاصل و دردمند و درمانده یک انسان برای تاثیرگذاری سینمایی هرگز برای من لذت بخش نیست. خودم و دوربینم از دیدن و نشان دادن این گونه صحنه ها حیا می‌کنم. از سوی دیگر به تصویر کشیدن این تنهایی با ابزاری که در اختیار سینمای ایران است پراست از صحنه های غیرواقعی و دورغ. فقط توانستم المان‌هایی از درونیات شخصیت «فروغ» را در سکانس فروش لباسهای مردانه نشان دهم.

این فیلم یک فیلم زنانه است و کسانی که سایه‌ای از این اتفاق بر زندگی آنها افتاده بخوبی این فیلم را درک می‌کنند.

*درباره شخصیت «مشکات» توضیحاتی را ارائه کنید؟

- نشان دادن مشکات چه مشکلی را از بیننده حل می‌کند؟ نشان دادن یک انسان شکست‌خورده رنجور که تمام زندگی خود را بر اثر مناسبات نادرست اجتماعی از دست داده یک خودنمایی سینمایی غلو شده و پر از انشای غلط است.

*آقای شهابی، با توجه به شرایط موجود از اکران راضی بودید؟

- ما با شناختی که از شرایط اکران و مناسبات آن داریم وضعیت موجود را پیش بینی کرده بودیم. من بیش از آن که از فروش فیلم راضی باشم از پیش بینی دقیق خود راضی ام.

*در طول مدت اکران فیلم «حراج» رسانه ها کمتر به این فیلم پرداختند.

- از رسانه‌ها شاید گله داشته باشم اما دلخور نیستم. اگر خودم رسانه‌ای بودم حتما برای دیدن و تحلیل فیلم‌هایی از این دست وقت می‌گذاشتم. چرا که این فیلم‌ها در جهت ارتقای فرهنگ عمومی گام برمی‌دارند و چون فرزند سینمای مستقل هستند از حمایت‌های زیادی چه به لحاظ مالی و چه به لحاظ اکران برخوردار نیستند.

ما دنبال دیده شدن نیستیم، به دنبال فهمیده شدنیم. امروز حال فردی را دارم که دیگران عامدانه نمی‌خواهند صدای او را بشنوند و من هم اصراری ندارم. در چنین شرایطی، هر رسانه ای بخوبی می‌داند که چه ساز و کاری لازم است.

*در خبرها آمده بود که در تدارک ساخت فیلم تازه ای هستید. در این باره توضیح دهید؟

- «مترجم» در مرحله پیش تولید است. در حال حاضر با عوامل ایرانی تولید در حال مذاکره هستیم. این فیلم توسط یک کمپانی انگلیسی تولید می‌شود که در آن دو بازیگر انگلیسی و چند بازیگر ایرانی حضور خواهند داشت.

کمپانی انگلیسی هزینه‌های این فیلم را تقبل کرده است. البته فیلم دیگری را هم در کنار این پروژه در دست دارم و تلاش می‌کنم که این فیلم همزمان با «مترجم» در سینماهای ایران اکران شود.

 

کد N475658

وبگردی