آفتاب

شیرین هانتر در گفتگو با خبرآنلاین: عربستان بزرگترین دشمن آمریکا در خاورمیانه است

شیرین هانتر در گفتگو با خبرآنلاین: عربستان بزرگترین دشمن آمریکا در خاورمیانه است

شیرین هانتر، استاد دانشگاه جرج تاون در گفتگو با خیرآنلاین می‌گوید: آمریکا امروز دریافته بسیاری از اقداماتی که عربستان در منطقه انجام می دهد به ضرر ایالات متحده است، اما از اتحاد هفتاد ساله میان ریاض و واشینگتن هم نمی توانند به سادگی گذر کنند.

سعید جعفری پویا: سیاست خارجی اوباما در خاورمیانه در حال دور شدن از عربستان است. شیرین طهماسب (هانتر) استاد دانشگاه جرج تاون و دیپلمات پیشین وزارت خارجه ایران، با بیان این مطلب معتقد است، آمریکا پس از گذشت سالها، بالاخره دریافته که عربستان سعودی، بزرگترین دشمن ایالات متحده در خاورمیانه است.

این استاد دانشگاه که لیسانس علوم سیاسی خود را از دانشگاه تهران دریافت کرده، علاقه فراوانی به سرزمین مادری و آنچه در ایران می گذرد، دارد. با او در روزهای ابتدایی نوروز گفتگویی پیرامون سیاست خارجی خاورمیانه ای آمریکا انجام دادیم. هانتر اصرار دارد که بگوید برای او، عید اصلی، نوروز است، نه سال نوی میلادی و کریسمس. او همچنین آرزو کرد روند امیدوار کننده ای که در سال 92 در ایران به وجود آمد، ادامه یابد و اساتید ایرانی دانشگاههای آمریکا بتوانند به راحتی به ایران سفر کنند.

او در پایان ضمن تبریک سال نو گفت: امیدوارم مردم ایران در سال 93، شاد باشند و شادی ببینند. این بزرگترین آرزوی من برای هموطنانم است. مشروح گفتگوی ما با شیرین هانتر را در ادامه بخوانید:

به نظر می رسد سیاست خارجی آمریکا از زمان روی کار آمدن اوباما تغییرات جدی را در خود دیده است. این تغییرات در دوره دوم اوباما جدی تر شده و نمود عینی آن در منطقه خاورمیانه قابل مشاهده است. این تغییرات چگونه قابل تحلیل است؟
شاید مهمترین مسئله در سیاست خارجی آمریکا به برداشت اوباما نسبت به خاورمیانه مربوط باشد. او به هیچ وجه نمی خواهد دوباره وارد جنگ و ماجراجویی جدیدی در خاورمیانه شود. او از زمانی که سناتور بود هم بر چنین مسئله ای تاکید می کرد و همواره معتقد بود که باید دیپلماسی در مورد ایران به کار گرفته شود.
بنابراین این یک تغییر رویه راهبردی در سیاست خاورمیانه ای آمریکا است. البته باید اذعان داشت که اوباما نتوانسته تمام اهدافی که در سر داشته را به ویژه در کوتاه مدت محقق کند، ولی یقین داشته باشید اگر مک کین امروز رئیس جمهور آمریکا بود، اقدام نظامی جدید آمریکا، این بار در سوریه انجام شده بود.
در واقع جمهوری خواهان معتقدند که راه حل نظامی بیش از هر راه دیگری می تواند مفید باشد. اما اوباما معتقد بر یافتن راه حل های صلح آمیز و ثمربخش بودن دیپلماسی است. مسلم است که در این شرایط تنش هایی در روابط میان آمریکا و برخی از متحدانش ایجاد شود؛ تنش هایی که مهمترین آن با عربستان و اسرائیل قابل مشاهده است. خلاصه کلام من این است که رویه راهبری آمریکا در سیاست خارجی تغییر کرده اما در خصوص برخی مسائل کوچکتر، هنوز سیاستهای گذشته، استمرار دارد. مثلا در مورد مسئله اعراب و اسرائیل، اوباما هم تقریبا سیاست های دولت های قبلی آمریکا را دنبال می کند. مورد دیگر اینکه اوباما همچنان از متحدان خود در خلیج فارس صحبت می کنند. بر این اساس به نظر من هم برخی از سیاست های قدیمی کاخ سفید در جریان است و هم نوعی برداشت های جدید در این عرصه مشاهده می شود.

انتقادهایی که از سوی جمهوری خواهان علیه عملکرد سیاست خارجی دولت اوباما به گوش می رسد، بیشتر شده و این افزایش به ویژه در خصوص مسائل خاورمیانه رشد قابل توجهی داشته است. این در حالیست که برخی از تحلیلگران بر این باورند کارنامه اوباما در سیاست خارجی موفق تر از میراث بوش است. نظر شما در این زمینه چیست؟
در پاسخ به سوال شما ابتدا باید اشاره کنم که نه همه جمهوری خواهان، اما بسیاری از آنها، در سالهای اخیر تفسیری از قدرت جهانی ارائه داده اند و همچنان هم بر آن پای می فشارند که با حقایق جدید انطباق چندانی ندارد. مثلا این دسته همچنان معتقدند اگر یک کشور بزرگ و یا ابرقدرت در جهان وجود دارد، بدین معناست که همه کشورهای جهان باید از این ابرقدرت پیروی کنند و اگر این اطاعت چه به صورت تعمدی و چه غیر عمدی صورت بگیرد، باید آن کشور تنبیه شود. مثلا در ماجرای جنگ 2003 عراق، سیاست آمریکا بر این اصل استوار بود که باید صدام حسین تنبیه شود. این ادبیات در جمهوریخواهان قوی تر است. اما همانطور که از عنوان دموکرات بر می آید، این دسته برای حق و حقوق دیگر افراد ارزش بیشتری قائل اند و معتقدند گزینه های دیگری هم به جز راه حل نظامی وجود دارد و این راه حل باید حد وسط منافع اصلی و حیاتی دو طرف را تضمین نماید.
اگر اصل تنها بر برنده و یا بازنده بودن طرفین باشد و یا چه کسی تنبیه گردد، در این صورت چرخه جنگ و خشونت هیچگاه پایان نمی پذیرد. چنین دیدگاهی در میان جمهوری خواهان وجود دارد. ضمن اینکه برخی از جمهوریخواهان گمان می کنند همیشه در سراسر جهان خطرات و تهدیداتی علیه آمریکا وجود دارد و نوعی دیدگاه متوهم گونه و پارانویا نسبت به آنچه در جهان می گذرد، در ذهن دارند و دائماً از وجود دشمن در جهان سخن به میان می آورند.

بر این اساس می توان نتیجه گرفت که سیاست خارجی اوباما به ویژه در مسائل خاورمیانه ای، موفق تر از دوران جرج بوش پسر بوده است؟ به عبارت صحیح تر آیا اوباما توانسته به شکل مناسب تری منافع ملی آمریکا را تامین نماید؟
البته باید ابتدا مشخص کرد که منظور از موفقیت چیست. این منافع ملی که شما اشاره کردید از سوی چه دسته ای ارزیابی می شود؟ مثلا اگر از مک کین بپرسید، یقینا به شما پاسخ خواهد داد که سیاست های اوباما، شخصیت آمریکا را پایین آورده، نفوذ منطقه ای این کشور را کاهش داده است، یا مثلا 3 سال از تحولات سوریه گذشته است و همچنان اسد بر سر کار است، یا بر سر مسئله ایران توافقنامه بدی با ایران حاصل شده است که زمینه های دستیابی ایران به بمب اتم را فراهم می آورد. بر این اساس بستگی دارد که این منافع ملی آمریکا چگونه مورد مطالعه قرار گیرد.
اما اگر منافع آمریکا را اینگونه تبیین کنیم که این کشور در یک جنگ گران قیمت (چه از نظر انسانی و چه از نظر مادی) وارد نشده و شاید هم ماجرای ایران به صورت صلح آمیز حل شود و چه بسا که در میان مدت و یا دراز مدت یک رابطه معقول میان طرفین برقرار شود، به عقیده من یک موفقیت است. اما در میان جمهوری خواهان آمریکا افرادی حضور دارند که با نگرشی خاص حتی حاضرند تریلیون ها دلار به آمریکا هزینه وارد کنند تا مثلاً بتوانند اسد را از قدرت ساقط کنند. ناگفته پیداست که همه جریان ها فکر می کنند بر اساس منافع ملی گام بر می دارند، اما نوع خوانش و قرائت منافع ملی در میان این گروه ها متفاوت است.

نظر شخصی شما به عنوان یک تحلیلگر و ناظر در این رابطه چیست؟
به نظر شخصی من عملکرد اوباما نسبت به دوران بوش موفق تر بوده است. هرچند به اعتقاد من، آمریکا در مورد مسئله سوریه تا حد زیادی تعلل کرد و تصمیم گیری خود را به تأخیر انداخت. چرا که به اعتقاد من، آنها باید بسیار زودتر از اینها، سعودی ها و قطریها را از انجام اقداماتشان در سوریه باز می داشتند و اجازه نمی دادند اوضاع در سوریه تا این حد طولانی شود. بر این اساس در مورد سوریه این سیاست 100 درصد موفقیت آمیز نبوده است. اما به باور من، همین که این کشور در یک جنگ جدید در منطقه درگیر نشده است، یک موفقیت برای سیاست خارجی خاورمیانه ای ایالات متحده به شمار می رود.

منتقدان زیادی در آمریکا بر این باورند که سیاست های عربستان سعودی نه تنها در جهت منافع آمریکا در خاورمیانه نیست، که حتی اقدامات و تلاش های واشینگتن در منطقه را نیز خنثی می سازد. به عنوان مثال بی تردید عربستان یکی از بازیگرانی است که با اقدامات خود سبب پیچیده تر شده بحران سوریه شده است. یا افزایش جریان های رادیکال تروریستی جملگی با حمایت های عربستان صورت پذیرفته و لطمات و هزینه های فراوانی را به سیاست های آمریکا وارد کرده است. آیا آمریکا نیازی به بازنگری در این رابطه دوستی ندارد؟
من حدود بیست و پنج سال است که به آمریکایی ها گفته ام، عربستان سعودی بزرگترین دشمن شما است و این را در کتاب ها و مقالات خود هم منعکس کرده ام. واقعیت این است که عربستان سعودی با ایدئولوژی خاص اسلامی که دارد در منطقه موجی ایجاد کرده که به آن به اشتباه سلفی گفته می شود. در حالیکه این سلفی نیست، بلکه وهابی است. اسلاف چه کسانی هستند؟ اسلاف افراد نیک و خوبی هستند که همه را کافر نمی خواندند. اما وهابی ها چه می کنند؟ آنها همه را جز خود اشتباه می خوانند. این جریان موجی ایدئولوژیک ایجاد کرده که امروز از آسیای جنوب غربی تا آفریقا را فراگرفته است.
متاسفانه غرب در مقاطعی، فکر می کرد که این موج اسلامی می تواند برای آنها مفید باشد و در مقابل ایدئولوژی انقلابی ایران نقش مهارکننده ایفا کند. در کشورهایی مانند افغانستان و پاکستان، شرایط برخلاف انتظار بسیار پیچیده شد و در حالی که آمریکا و کشورهای غربی فکر نمی کردند اوضاع بدین شکل پیچیده شود، امروز شاهد هستیم که این جریانات رادیکال به آفت های جدی برای خود کشورهای غربی تبدیل شده است. به قول سعدی شیرازی: یکی بچه گرگ می پرورید چو پرورده شد، خواجه را بر درید. حکایت غربی ها با این جریانات رادیکال هم به این صورت بوده است. غربی ها ابتدا گمان می کردند که جیش العدل و گروه ریگی و جریاناهایی از این دست، ایران را تهدید می کنند، اما حال می بینند که عمق مسئله گسترده از اینهاست و آنها در همه جا نفوذ کرده اند. به عنوان مثال پاکستان به کلی از هم پاشیده شده و به عرصه مجادلات این جریانات تروریستی بدل شده است. آمریکایی ها امروز متوجه شده اند که عربستان سعودی در منطقه چه می کند و چه نقش مخربی در تحولات خاورمیانه ایفا می کند. اما از این واقعیت هم نباید گذر کرد که سعودی با پولی که دارند وسوسه کننده است و آمریکا را تهدید می کنند که می توانیم تسلیحات خود را از کشورهای دیگر تهیه کنیم. متاسفانه در میان کشورهای غربی هم هستند دولت هایی که دوست دارند جانشین آمریکا در عربستان شوند.
به عنوان مثال همین مسئله در مورد سیاست فرانسه در مذاکرات ایران و 5+1 مشاهده گردید و مخالفت هایی که این کشور با متن نهایی توافق صورت گرفت بر همین مدار استوار بود؛ اولاند به ریاض سفر کرد و اعلام کرد اگر آمریکا به شما هواپیما و تسلیحات جنگی نمی فروشد، ما به شما می فروشیم. واقعیت این است که ذات سیستم کاپیتالیسم بدین صورت است؛ می فروشند، حتی اگر به ضرر خودشان تمام شود. آمریکایی هم در دوراهی قرار گرفته اند. از طرفی سیاست هایی که سعودی دنبال می کند، به نفعش نیست، از سوی دیگر این کشور متحد قدیمی ایالات متحده است. اصولا هیچ وقت سیاست های یک قدرت بزرگ، با سیاست های یک قدرت منطقه ای همخوانی 100 درصدی ندارد. چرا که قدرتهای منطقه ای منافع و دیدگاه های منطقه ای دارند، در حالیکه آمریکا به عنوان یک قدرت جهانی، طبیعتا دیدگاه جهانی دارد.
بر این اساس خواسته آمریکا این است که هم با ایران و هم با عربستان سعودی رابطه خوبی داشته باشند. ولی عربستان سعودی می خواهد آمریکا فقط بر اساس تمایلات این کشور رفتار کند. از سوی دیگر مشکل از عربستان است، ایران همیشه خواسته است با عربستان روابط خوبی داشته باشد، ولی ریاض به ایران حساسیت و شاید بتوان گفت آلرژی دارد. چنین موردی در دیگر کشورهای عربی وجود ندارد، تنها صدام و پیشتر جمال عبدالناصر (آنهم در اوایل به قدرت رسیدنش) در میان دیگر اعراب چنین باوری نسبت به ایران داشته اند، ولی عربستان به شدت به ایران حساسیت دارد چراکه ایران را مانع از تحقق جاه طلبی های منطقه ای خود می داند. به عنوان مثال امروز پاکستان مستعمره عربستان شده است. این کشور به جریان های رادیکال این کشور پول می دهد تا منطقه را ناآرام کنند.
اما در پاسخ مشخص به سوال شما باید بگویم، آمریکا امروز دریافته که بسیاری از اقداماتی که عربستان در منطقه انجام می دهد به ضرر ایالات متحده است. از طرفی دیگر، از اتحادی که حدود هفتاد سال میان ریاض و واشینگتن برقرار است، نمی توانند به سادگی گذر کنند. واقعیت این است که تضادهایی که در این مسیر وجود دارد، ساختاری است و از طبیعت سیستم بین الملل ناشی می شود و همچنین برآمده از تناقض هایی است که همیشه میان اتحاد بین کشورهای منطقه ای و یک قدرت بزرگ با منافع جهانی پیش می آید. اما اینکه این تضادها قابل حل است یا خیر، چندان پیش بینی ساده ای نیست، اما از نظر ایران مهم این است که به وجه المصالحه اختلافات میان آمریکا و عربستان تبدیل نشود.

5252

کد N197215

وبگردی