آفتاب
استاد پیشین دانشگاه بریتیش کلمبیا در گفتگو با مهر:

برخی با تصورات نادرست اقدام به مهاجرت می کنند/ کمرنگ شدن نقش پدر به دلیل مشکلات اقتصادی

برخی با تصورات نادرست اقدام به مهاجرت می کنند/ کمرنگ شدن نقش پدر به دلیل مشکلات اقتصادی

کارشناس مهاجرت در کانادا از مشکلات اقتصادی، خانوادگی و روانی به عنوان چالش های اصلی بر سر راه خانواده های ایرانی عازم این کشور نام برد و گفت این مسائل باعث می شود افراد، احترام معقول و مطلوبی که در کشور مبدا خود نزد خانواده حس می کردند در کشور مقصد نداشته باشند.

دکتر "حامد شفیعا" در حال حاضر به عنوان کارشناس حقوق مهاجرت در تورنتوی کانادا فعالیت می کند. وی دارای مدرک کارشناسی حقوق قضایی و کارشناسی ارشد حقوق بین الملل از دانشگاه تهران است و دکترای حقوق بین الملل را از دانشگاه بریتیش کلمبیا (UBC) اخذ کرده است. دکتر شفیعا که مدتی نیز در دانشگاه UBC به تدریس پرداخته به سوالات خبرگزاری مهر در خصوص چالش های پیش روی مهاجران در کانادا پاسخ داد.

ایرانی ها عمدتا با چه انگیزه هایی به کشوری مانند کانادا مهاجرت می کنند؟

اصولا افرادی که مهاجرت می کنند، انگیزه های متفاوتی دارند. می دانید که مهاجرت پدیده هیجان انگیزی است و تحولاتی را برای افراد به دنبال دارد. اما این که این تحولات مثبت است یا منفی و این که چه فرصت ها و تهدیدهایی را در پیش روی مهاجران قرار می دهد جای بحث دارد و متاسفانه قبل از مهاجرت به آن توجه نمی شود.

برای برخی مهاجرت خیلی خوب است، در آموزه های دینی و فرهنگی ما هم از مهاجرت و مزایای آن سخن به میان آمده است. اما این باعث نمی شود که موارد تهدید در مهاجرت را به صرف این که می تواند به شکل بالقوه اقدام خوبی باشد، نادیده بگیریم. مهاجرت می تواند برای دو دسته از افراد آن هم تا حدی، توجیه داشته باشد. دسته اول کسانی که پول فراوان دارند و می توانند به کشوری مانند کانادا بروند و سرمایه گذاری کنند و زندگی جدیدی را آغاز کنند. برای آنها مهاجرت چندان بد نیست.

دسته دوم کسانی اند که با قصد تحصیلات تکمیلی و عالیه به اینجا می آیند، که این هم اقدام پسندیده ای است و اگر این نیت را داشته باشند که برگردند به کشور و خدمت کنند به مردم، می تواند پسندیده تر هم باشد. اما همیشه اینطور نیست. با وجود این که موارد قابل توجهی از ایرانی های موفق را در خارج از کشور چه در زمینه علمی و چه اقتصادی داریم، می بینیم که خانواده ها و افراد زیادی هم هستند که موفق نبوده اند و این عدم موفقیت را هم از دید دیگر ایرانی ها مخصوصا در کشور، پنهان می کنند.

مهاجران در کشور مقصد با چه آسیب ها و چالش هایی مواجه می شوند؟

خانواده ها و افراد ممکن است به هر ترتیبی خود را به یک کشور خارجی برسانند. اما وقتی وارد محیط جدید می شوند با بسیاری از چالش هایی مواجه می شوند که مربوط به مهاجرت است و پیشتر با آن آشنایی نداشته اند. مانند ساده ترین و به ظاهر کم اهمیت ترین این چالش ها که بحث هزینه ها است. برخی با تصوراتی از کشورشان به راه می افتند و با مبالغ اندکی در جیبشان، به خیال این که به راحتی می توانند در کشور مقصد شغلی پیدا کنند و کسب درآمد کنند. بعد با هزینه های بسیار گزاف مواجه می شوند و رفته رفته سرمایه شان به پایان می رسد، مسائل و مشکلاتی برایشان به وجود می آید. کار پیدا کردن بنا به دلایل بسیار متعدد سخت و دشوار می شود. از جمله این که آنها در فضای دیگری بوده اند و چون شرایط جدید را نمی شناسند، زمانی طولانی نیاز است تا خود را با فضای جدید وفق دهند.

یا مثلا برای اخذ مجوز کار با موانع بسیاری روبرو می شوند. از جمله پزشکان که برای کار در این جا به مجوز نیاز دارند، کار بسیار مشکلی در پیش دارند. این نه به خاطر ناتوانی این افراد بلکه به دلیل نقص سیستمی است که در کشوری مانند کانادا وجود دارد. مشکلات کاریابی موجب می شود که افراد پولشان به اتمام برسد و مجبور می شوند که برای امرار معاش خودشان کارهای غیرمرتبط و ساده تر را انجام دهند که هیچ سنخیتی با سوابق کاری و تحصیلی شان ندارد. یا این که برخی مهاجرین بعد از مدتی مجبور می شوند خانواده هایشان را بگذارند و خودشان به کشورشان بازگردند تا برای تامین هزینه خانواده کار کنند. این در واقع سرآغاز فاجعه ای است که در خانواده ها اتفاق می افتد. خانواده هایی که تعدادشان کم هم نیست.

برای این مسائلی که عرض می کنم شاهد مثال و مستندات فراوان وجود دارد. در شرایط سخت اقتصادی، درآمد ناکافی، افت سطح شغلی به لحاظ اجتماعی که به جای این که متناسب با تخصص خود کار کنند، مجبور هستند به کارهایی با دستمزدهای کمتر تن بدهند. این مسائل باعث می شود احترام معقول و مطلوبی که در کشور مبدا خود نزد خانواده حس می کردند در کشور مقصد حس نکنند. مخصوصا شاهد کاهش احترام به پدر خانواده هستیم. با این که ما به طور سنتی این تصویر را از پدر خانواده داریم که به عنوان نان آور خانواده و الگو و قهرمان خانوده است، بچه ها چشم به پدر و مادر دارند و وقتی مسئله نان آور بودن پدر دچار مشکل می شود و ضمنان این که پدر مستاصل می شود، طبیعتا آثار روانی ناشی از نداشتن شغل مناسب در خانه منعکس می شود و بچه ها آن را می بینند. اینها نتیجه اش این می شود که نقش پدر به یک نقش ضمنی در خانواده تبدیل می شود.

آیا این چالش در بیرون از خانه و در جامعه مقصد هم مشاهده می شود و آیا مهاجر بودن آنها و یا موقعیت شغلی نامتناسب تاثیری در منزلت اجتماعی شان دارد؟

واقعیت این است که ایرانی های موفق و آنهایی که توانسته اند به لحاظ شغلی و تحصیلی شرایط خوبی را برای خود فراهم کنند، کاملا مورد پذیرش قرار می گیرند ولی آن دسته دیگر که موفق به این کار نمی شوند، جامعه کمتر روی آنها حساب می کند. با این حال، بیشتر جنبه های روانی و درونی افراد است که آنها را زجر می دهد و مشکل ساز می شود. مردم کانادا مهربان هستند و ناگفته نماند که بیش از هشتاد درصد آنها افرادی هستند که نژادپرست نبوده و رفتار بدی با مهاجرین ندارند. خیلی به مهاجرین کمک می کنند. اما فقط رفتار دیگران، فضای لازم را برای فرد ایجاد نمی کند. معضلات روحی که افراد با آن درگیر می شوند را نباید دست کم گرفت. اینها بیشتر به ذهنیات افراد بازمی گردد. احساس بی احترامی یا کم احترامی از آن جمله است، افراد حس می کنند که خانواده خیلی روی آنها حساب نمی کند. بنا بر این اگر منصفانه بنگریم می بینیم که این ایراد خیلی به جامعه کانادا مربوط نیست، بلکه مربوط به برداشت ها، آموزه ها و ارزشهایی است که فرد در ایران داشته و اکنون به کانادا آمده و می بیند که واقعیت با تصوراتش کاملا متفاوت است، اشکال در تعارض بین این دو است.

متاسفانه در خانواده های ایرانی دیده می شود که تحت فشارهای اقتصادی، افت موقعیت شغلی و اجتماعی پدر و تبعات روحی ناشی از این شکست ها، ناسازگاری همسر نیز بیشتر می شود. یعنی بخشی از این معضلات به خود ما در ایران باز می گردد که زنان در اداره منزل نقش درجه دو را دارند. به طور سنتی ما خیلی به طور جدی انتظار نداریم که زنان گرداننده مسائل اقتصادی خانواده باشند و حداقل سهمی در آن داشته باشند.

به این ترتیب می بینیم که خانواده های ایرانی زمانی که به کانادا می آیند، همسر همچنان انتظار دارد که شوهرش زندگی مرفه و آرامی را تدارک ببیند، اما مشاهده می کند که این اتفاق نمی افتد. این آموزش هم از ابتدا به آنها داده نشده که در چنین شرایطی زن و مرد باید دوش به دوش هم فعالیت کنند و مشکلات را از بین ببرند. از همین رو است که زنان بنای ناسازگاری می گذارند و این امر به تدریج موجب از هم گسستن خانواده می شود.

آماری از میزان اختلافات و جدایی در بین زوج های ایرانی کانادا وجود دارد؟

اداره آمار کانادا تا سال 2011 آمار طلاق را منتشر می کرد. این در حالی است که پس از این تاریخ انتشار آمار طلاق متوقف شده است. علت آن این است که اولا می خواستند در هزینه های دولت صرفه جویی کنند و می دیدند که این آمار خیلی هم مورد نیازشان نیست. دلیل دیگر این است که اصولا طی دهه های گذشته مفهوم ازدواج در کانادا تغییر کرده است. اینجا ازدواج های ثبت نشده بسیار زیاد است و دولت به این نتیجه رسیده که آمارهایی که از طلاق به دست می آید، آمارهای واقعی نیست.

در کانادا افراد می توانند یک ازدواج رسمی آنگونه که در کشور ما هم وجود دارد، داشته باشند. در این مورد، ازدواج ثبت می شود و تمام آثار حقوقی ازدواج متوجه زوجین است. ازدواج دیگری وجود دارد که ازدواج بر مبنای حقوق عرفی است. در این نوع ازدواج نیز تمام عناصر ازدواج به لحاظ ایجاب و قبول و به لحاظ قرارداد بودن وجود دارد و حتی با استاندارد های کشور ما هم یک کار شرعی محسوب می شود. ولی این ازدواج در جایی ثبت نمی شود و آثار و تبعات آن هم بسیار متفاوت با ازدواج های ثبتی است.

گذشته از این جزئیات، به دلیل کثرت ازدواج های مبتنی بر حقوق عرفی در کانادا و این که این ها در جایی ثبت نمی شوند، عملا آمارهای اداری منحصر می شوند به آمارهای طلاق و ازدواج های رسمی، در حالی که شمار واقعی ازدواج ها و طلاق های غیررسمی اگر از موارد رسمی بیشتر نباشد، خیلی کمتر نیست. به همین دلیل دولت کاناد از این موضوع آماری ارائه نمی دهد.

با این حال طبق آخرین آمارها سالانه حدود 70 هزار واقعه طلاق در ازدواج های رسمی در کانادا ثبت می شود. البته این عدد زیاد بزرگی نیست ولی متاسفانه مشاهدات نشانگر این است که تعداد قابل توجه آن متوجه مهاجرین تازه وارد به ویژه آنهایی که در زمینه شغلی و اقتصادی موفق نبوده اند، می شود. بنا بر این مهاجرت حساب نشده و توهم یافتن یک مدینه فاضله توسط مهاجرین بدون توجه به واقعیات موجود در کشورهای مقصد، مبنای مشکلات مهاجرت برای فرد و خانواده وی است.

----------------------

ادامه دارد

کد N160511

وبگردی