"به نظر میرسد جهان دست خوش اعتراضات گسترده تهدید کننده دولتها شده و در هفتههای اخیر شهرهای کاراکاس، آنکارا، بانکوک و کییف جدیدترین پایتختهایی بودند که دست خوش آتش و گاز اشکآور شدهاند اما ظاهرا این معترضان علاقهای به انتخابات ندارند."
به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، داگ ساندرز، ستوننویس روزنامه گلوب اند میل، در تحلیلی درباره عدم موفقیت اعتراضات کشورها طی دوران اخیر مینویسد:
«این اعتراضات اعترضات دموکراسی خواهانهای که ما در حدود 5 / 2 دهه گذشته شناختهایم، نیستند.
دو مساله آنها را متمایز میکند:
نخست این اعتراضات اعتراضاتی که علیه دیکتاتوریها باشند نیستند بلکه علیه دولتهایی هستند که در کشورهای دموکراتیک موجود با انتخابات عادلانه و معقول به قدرت رسیدند اما سپس علیه اصول دموکراسی از طریق سرکوب رسانهها و نیروهای مخالف، بازنویسی قوانین و تعقیب قانون اساسی به نفع حزب خود اقدام کردهاند. این معترضان در واقع علیه میوههای گندیده دموکراسی اعتراض میکنند.
دوم آنکه این معترضان به طور کلی علاقهای به استفاده از ابزارهای سیاسی دموکراتیک به عنوان ابزار تغییر ندارند. از این جنبشهای اعتراضی که اعضای آنها غالبا دموکراسی از طریق نمایندگان را یک نمایش جانبی میدانند احزاب سیاسی جدید و کاندیداهای جدید بروز پیدا نمیکند. آنها مخالف دموکراسی نیستند اما به این نتیجه رسیدهاند که اعتراضات دموکراتیکتر از انتخابات هستند. من این مساله را در همه اعتراضاتی که اخیرا در آنها حضور پیدا کردم شاهد بودم. در شهر کییف طی خشونتهای دیوانه واری که در میدان آشوب زده استقلال این شه رخ داد من زمانی را با حدود دهها معترضی که میخواستند اوکراین را اداره کنند سپری کردم.
اگر فرض کنیم که ماموریت آنها برای استعفای ویکتور یانوکوویچ از ریاست جمهوری موفق بوده باشد سوال این است که آنها حامی چه کسی به عنوان جانشین وی هستند؟ در پاسخ به این سوال اغلب آنها زمانی را صرف فکر کردن به این مساله کردند. تعدادی از آنها نام یولیا تیموشنکو، رهبر به زندان افتاده مخالف دولت اوکراین را ذکر کردند. برخی نیز هیچ ایدهای در این زمینه نداشتند. تعدادی دیگر نیز یکی از سه رهبر احزاب مخالف دولت اوکراین را از جمله لیبرالها و یا ملیگراهای راستگرا که طی اعتراضات اغلب در خط مقدم بودهاند ذکر کرد. اما تقریبا همه این گروه پاسخ دهنده از شنیدن این سوال شگفتزده شدند.
سوال این نبود که آنها چرا اینجا هستند و یا درباره آنچه فکر میکنند. من در تابستان گذشته نیز در پارک گزی شهر استانبول پاسخهای مشابهی دریافت کردم. در حالی که اغلب معترضان جوانی که افراط گریهای رجب طیب اردوغان، نخست وزیر ترکیه را محکوم میکردند دارای پیچیدگیهای سیاسی بودند اما آنها چندان مشتاق به احزاب سکولار جریان اصلی نبودند و یا عمدتا چندان به فکر جایگزینی وی نبودند. اعتراضات آنها درباره پایان دادن به بی عدالتی بود نه پیدا کردن رهبران جدید. من برای نخستین بار در سال 2011 در قاهره این تاثیر را به طرزی چشمگیر دیدم.
معترضان عمدتا لیبرال و سکولار مصری که رهبری قیام علیه حسنی مبارک را برعهده داشتند در پیدا کردن یک کاندیدای معتبر و حتی یک حزب شناخته شده قدرتمند برای جانشینی وی شکست خوردند. اغلب چهرههای تحصیل شدهای که در میان این اعتراضات بودند تصمیم گرفتند وارد دنیای سیاست نشوند. من همچنین با بسیاری از معترضان صحبت کردم و به نظر میرسد که آنها چندان از این مساله ناخرسند نبودند من همین بیاعتنایی به نظام انتخاباتی را نیز در بسیاری از اعتراضات اخیر مشاهده کردم از جمله در نیویورک در میان معترضان جنبش اشغال وال استریت تعداد چندانی را نیافتم که اهمیت به کنگره یا ریاست جمهوری دهند. این بی اعتنایی قابل درک است اما نتایج آن اسف بار خواهد بود.
در مصر این مساله موجب شد که اخوانالمسلمین خلع سیاسی را پر کند هنگامی که در سال 2012 موعد انتخابات رسید محمد مرسی توانست با 7 / 51 درصد از آراء پیروز شود. اگر تمایل قدرتمندتری برای رسیدن به ریاست جمهوری میان سکولارها وجود داشت مطمئنا یک رئیس جمهوری سکولار روی کار میآمد.
پس از آن در سال 2013 مصریهای سکولار اعتراضات گستردهای را علیه مرسی برپا کردند در حالی که مرسی نیز همچون یانوکوویچ اقدامات تهدید آمیزی را علیه نظام دموکراتیک و مخالفانش انجام داده بود.
بار دیگر معترضان به دنبال این نبودند که رئیس جمهوری دیگر را روی کار آورند آنها با آرامشی شگفتانگیز به نفع یک کودتای نظامی فروکش کردند. همه این حقایق همچون یک پارادوکس است . در اینجا با مردمانی مواجه هستیم که اخیرا برای دموکراسی جنگیدن برای این که لغت انقلاب را به منظور توصیف اعتراضات علیه دولتهایی که با همان دموکراسی روی کار آمدند استفاده کنند.
همین پارادوکس است که باعث تعجب رابرت دال، استاد علوم سیاسی معروف آمریکا شده است که چند روز پیش در سن 96 سالگی از دنیا رفت. وی در کتاب معروف خود یعنی "پس از انقلاب" مینویسد چنین پارادوکسی ناپدید میشود اگر که ما دریابیم چون دموکراسی هرگز به صورت کامل به دست نیامده چنین حقیقتی به صورت بالقوه همواره یک دکترین انقلابی بوده و اکنون نیز هست. هر نظامی که ادعای دموکراتیک بودن دارد در مقابل این اتهام که به طرز کافی و یا حقیقتا و یا کاملا دموکراسی نیست آسیب پذیر خواهد بود.
به عبارت دیگر گاهی افراط گریهای رهبرانی که عادلانه انتخاب شدهاند نیازمند پاسخهای فرادموکراتیک است. این الگو را در بسیاری از کشورها شاهد بودهایم. الگوی اعتراض برای دموکراسی و سپس اعتراض علیه نتایج این دموکراسی.
حقیقت این بوده است که همواره روبسپیرها بیشتر از جورج واشنگتنها بودهاند. در برخی مناطق شما لازم است یک فرد جدید را برای قدرت انتخاب کنید و یا خواهید دید که فردی بدتر این خلع را پر خواهد کرد.»
انتهای پیام
نظر شما چیست؟
لیست نظرات
نظری ثبت نشده است