دیگه توانی واسه رفتن تو اب و یخ زدن تموم بدنمون وجود نداشت منکه دوربینمو محکم گرفته بودم تو ...بغلم و خودمو اون پشت مشتا گم کرده بودم به امید اینکه فرجی بشه ناصر و مهدی هم که رگ ابودانی شون گل کرده بود لاف میزدند واسه بچههای تخریب که برید ما پشت سرتون مییایم تو همین فکرا بودیم که بچه ها گفتند اومد کاک محمود رو می گفتند اروم از کنارم رد شد دست منو گرفت و اروم راه افتاد و از عکس هایی که گرفته بودم می پرسید خیلی مطمئن راه میرفت نا خداگاه باهاش راه افتادم دیگه سردم نبود اخه قبلا با علی اقای عاصمی فرمانده تخریب قرارگاه دیده بودمش.
آرام آرام وارد رودخانه خروشان شدیم دیگه زوزه گرگ سرما نمی ترسوندم قلبم اروم بود و دلم گرم از رودخونه رد شدیم و اون ور و منتظر بقیه شدیم و بعد از مدتی پیاده روی به کلبه ای در دل کوهستان برفی رسیدیم که منتظر ما بودنند و اتشی و چایی و خوابی که خستگی مان را به شب گذشته سپرد - صبح شد عکسی به یادگار با کاک محمود گرفتم حدود 100 کیلومتر تو خاک عراق راستی اینو بگم بعدها شد محمود احمدی نژاد رییس جمهور ایران
نظر شما چیست؟
لیست نظرات
نظری ثبت نشده است