آفتاب

تحول در جهان عرب، عرصه جدید پویایی نظام بین الملل

تحول در جهان عرب، عرصه جدید پویایی نظام بین الملل

تهران-ایرنا- خیزش های جهان عرب و ایجاد خلاء ساختاری قدرت در این منطقه باعث شده که این خیزش ها به عرصه جدید پویایی نظام بین الملل تبدیل شود و در سایه چنین پویایی های بی ساختاری است که شاهد اتحاد فرانسه، عربستان و رژیم صهیونیستی برای پیشبرد اهداف خود در منطقه خاورمیانه هستیم.

تغییر و تحول در نظام بین الملل همواره عامل اصلی پویایی سیاست بین الملل و توازن ها و بلوک بندی ها در عرصه روابط بین دولتی بوده است. در این رابطه، هر کشوری همواره با رصد کردن روندها، سعی دارد راهبردها و تاکتیک های خود را در جهت تغییرهای در پیش برای کسب بیشترین منفعت تعدیل سازد، تغییر دهد یا به بازتعریف راهبردهای جدید بپردازد.

محیط همواره متغیر نظام بین المللی عامل اصلی نبود قطعیت در راهبرد پژوهشی متخصصان و تصمیم سازان سیاست خارجی است. در این چارچوب است که یک تصمیم ساز سیاسی کاربلد همواره به رصد تحول ها و روندهای پیش رو می پردازد و سعی می کند با کنار هم قرار دادن قطعه های پیچیده پازل سیاست بین الملل به پیش بینی برخی از روندها دست زده، راهکارهای آتی دستیابی به اهداف ملی را مهیا سازد.

هر کشوری بنا به سهمی که از قدرت در ساختار نظام بین الملل دارد سهم بیشتر یا کمتری را از تغییر و تحول ها در محیط روابط بین دولتی می برد. البته برخی از کشورها نیز هستند که خود عامل ایجاد تغییرند و ساختار نظام را در جهت منافع بیشینه خود بازتعریف می کنند. چنین کشورهایی را معمولا «ابرقدرت» یا «قدرت بزرگ» می نامند که در تعریف ساختار نظام بین الملل تاکید اصلی بر نوع کنش آن هاست.

اما آنچه بصورت یک قاعده کلی معمولا مورد تاکید قرار می گیرد این است که ساختار در شرایط خاصی است که تغییر و تحول های زیربنایی را تجربه می کند و هر ساختار معمولا چندین دهه دوام می آورد. بر این اساس گفته می شود که تغییرهای ساختاری روندی بلند مدت را شامل می شود. در این شرایط، آنچه باقی می ماند تغییر های درون ساختاری است که می تواند برخی روندهای جاری را تغییر دهد و احتمالا برخی روندهای پیش رو را نظم ببخشد.

از جمله نقاطی که می تواند عرصه تغییرهای درون سیستمی باشد، زیر سیستم های منطقه ای-به عنوان بخشی از اجزای سازنده محیط بین المللی-است که تغییرها در آن می تواند بسیاری از بازیگران منطقه را به خود درگیر سازد و پای بازیگرانی از دیگر مناطق را نیز به آن منطقه بکشاند؛ که این می تواند جدای از درگیری بازیگر یا بازیگران رده اول ساختار نظام باشد که همواره به عنوان عامل مداخله گر هر زیرسیستم منطقه ای در آن زیرسیستم حضوری مداخله گرانه دارند.

مدتی است زمزمه روندهای تغییردهنده ساختار نظام بین الملل به گوش می رسد و افزایش قدرت برخی کشورها همچون چین و روسیه، و در مقابل، کاهش قدرت اقتصادی ایالات متحده را برخی از محققین نمودهایی از تغییرهای ساختاری در آینده ای نه چندان دور می دانند. در این دیدگاه، کاهش توان مدیریت بحران ایالات متحده در روندهای جهانی بعد از حمله به عراق در سال 2003(1382) را -جنگی که هزینه اقتصادی بالای آن برای ایالات متحده را بسیاری عامل اصلی بحران اقتصادی در این کشور و سرایت آن به صورت بحران مالی به کل نظام بازار آزاد می دانند- شروع این تغییرهای ساختاری می دانند. بسیاری اوج این نمودها را ناکامی ایالات متحده در حمله نظامی به سوریه و دست برتر روسیه در این مساله می دانند -البته هنوز بحث های علمی بر سر اینکه چنین رخداد هایی را باید به عنوان نمودهایی از تغییر ساختاری نظام بین الملل به حساب آورد یا خیر، به جای خود باقی است-.

در تایید این رویکرد، عده ای آزادی عمل بیشتر برخی کشورها را نیز عامل دیگری برای تایید نظر خود می دانند. یکی از شاهد مثال های آن ها نیز آزادی عمل فرانسه در ساختار بینامنطقه ای است. این نقش فرانسه در مذاکرات هسته ای ایران با گروه 1+5 بخوبی نمایان شد و این کشور نشان داد از چنان وزنی برخوردار است که بتواند نظرش را بر کشورهای بزرگ تحمیل کند. در چنین فضایی، فرانسه این اعتماد به نفس را کسب کرده که می تواند نقش فعال تری در نظام بین الملل ایفا کند؛ از نقش این کشور بعنوان مداخله گر در بحران های قاره آفریقا بوسیله مداخله نظامی، تا نقش آن در مدیریت بحران در بی ثباتی های اخیر در خاورمیانه.

آنچه نقش چنین کشوری را در فضای بازتر شده کنونی برجسته می سازد، آشوب و بی ثباتی در برخی زیر سیستم های منطقه ای است. مهم ترین زیر سیستم منطقه ای که این روزها اوج بی ثباتی ها را پشت سر می گذراند، زیرسیستم خاورمیانه است. بر کسی پوشیده نیست که در زمان حاضر زیرسیستم منطقه ای خاورمیانه مهم ترین زیرسیستم نظام بین الملل است و تحول ها در آن می تواند حتی تحول هایی ساختاری را موجب شود.

خاورمیانه سه سال است که درگیر موجی از نارضایتی های سیاسی-اجتماعی شده است که تغییر و تحول سیاسی در برخی کشورها از جمله مصر و تونس و همچنین، تغییرهای اجتماعی در تعامل های سیاسی-اجتماعی گروهای داخلی تمامی کشورهای عربی خاورمیانه را به دنبال داشته است. البته برخی کشورهای غیر عرب از جمله ترکیه نیز درگیر این موج خیزش های سیاسی-اجتماعی درونی در جهان عرب شده اند.

این تغییر و تحول ها چنان فضای بی ثباتی در منطقه ایجاد کرده است که فضای تصمیم گیری و رویارویی با پیامدهای چنین بی ثباتی هایی را برای تصمیم سازان سیاست خارجی کشورهای درگیر در این بحران ها بسیار پیچیده و مبهم ساخته است. بسیاری از کشورها از همان ابتدای این خیزش ها سعی کردند بر موج سوار شده، بهترین استفاده را از آن در جهت تامین منافع خود ببرند. از این رو می توان گفت که خیزش های اخیر در جهان عرب روزنه ای گشاد از تحول های درون سیستمی است که بازیگران بسیاری را درگیر خود ساخته، کشورهای زیادی را در جهت استفاده بیشینه از آن به تکاپو واداشته است.

آنچه در این میان اهمیت بسیاری دارد، غیر قابل پیش بینی بودن مسیر این بی ثباتی های سیاسی-اجتماعی و رویدادهای غیر قابل انتظار آن است. برخی همکاری ها (همکاری هایی که در شرایط قبل از رخداد خیزش های جهان عرب امکان شکل گیری آن بسیار مشکل بود) در این بی ثباتی ها شکل گرفت که هر چه غیرقابل پیش بینی بودن محاسبه ها در خاورمیانه را به اثبات رساند؛ فروپاشی این همکاری ها نیز تاکیدی دوچندان بود بر غیرقابل پیش بینی بودن محاسبه ها در منطقه شن های روان.

ترکیه، قطر و عربستان برای کسب منافع بیشینه از شرایط بوجود آمده در یک مسیر قرار گرفتند و اتحادی نانوشته بین آن ها شکل گرفت. شکست محاسبه های آن ها اما باعث سرخوردگی و بازمحاسبه اهداف و راهبردهایشان نسبت به خیزش های جهان عرب شد. پس از شکست ها، ترکیه و قطر در این رابطه سعی کردند راهی معقولانه تر انتخاب کنند و با دیدی واقعی نگر (realistic) با مسائل پیش رو برخورد کنند. بر همین اساس شاهدیم این دو کشور در موضوع سوریه موضعی منطقی تر برگزیده اند و به دنبال راهکاری سیاسی برای حل آن هستند، بر خلاف راهکاری که قبلا داشتند و هدف آن براندازی بشار اسد از قدرت به هر طریق ممکن بود.

عربستان اما نتوانسته با این واقعیت کنار بیاید که قرار نیست اوضاع همیشه بر وفق مراد این کشور و وابسته به دلارهای نفتی آن ها پیش رود. بنابراین شاهد تقلای این کشور برای جبران شکست های سیاست هایش در بحران جهان عرب هستیم.

در این اوضاع شاهد شکل گیری مثلثی از همکاری های جدید در منطقه هستیم که یک ضلع آن رژیم صهیونیستی، ضلع دیگر فرانسه و ضلع سوم عربستان به عنوان اتصال دهنده اضلاع این مثلث.

با نگاهی به باز شدن روزنه ای برای افزایش آزادی عمل کشورها در ساختار موجود نظام بین الملل و ظهور نمودهایی از تغییرهای ساختاری در این نظام و تلاش فرانسه برای استفاده بیشینه از این فرصت و نفوذ در مناطق بیرون از قاره اروپا و با توجه به شکست برخی کشورهای منطقه -همچون عربستان- در سیاست های منطقه ای شان و در کنار این دو حضور رژیم صهیونیستی به عنوان یک عنصر ناپذیرفته در جهان عرب و تلاش برای پذیرفته شدن در میان اعراب، شاهد تشکیل مثلثی از همکاری راهبردی این سه طرف برای پیش برد اهدافشان هستیم.

گرانیگاه پیوند دهنده اینها نیز یکی بحث کاهش نفوذ ایالات متحده در خاورمیانه و پذیرش قدرت و نفوذ ایران در منطقه از سوی آمریکا ، تلاش برای بازیابی نقش و نفوذ خود در منطقه و همچنین، فشارهای ساختاری است که این سه طرف در زمان حاضر تحمل می کنند. فرانسه که زمانی خود یکی از قدرت های بزرگ نظام بین الملل بوده، سال هاست تلاش دارد نقش خود را در این نظام بازیابد و خیزش های اخیر روزنه هایی را بر این کشور گشوده است، عربستان که زیر فشار ایالات متحده مبنی بر پذیرش واقعیت های جدید منطقه قرار دارد، رژیم صهیونیستی که احساس می کند ایالات متحده دیگر حاضر نیست همانند همیشه منافع این رژیم را به بهای منافع خود تامین کند.

بر این اساس است که می توان گفت خیزش های جهان عرب و بی ثباتی های حاصل از آن فضایی را ایجاد کرده که باعث شده برخی کشورها را به متحدان طبیعی یکدیگر تبدیل کند و باعث ایجاد اتحادی راهبردی بین آن ها شود. در چنین فضایی اتحاد فرانسه، عربستان و رژیم صهیونیستی شکل می گیرد تا تحول های بشدت پویای خاورمیانه را در جهت اهداف خود به پیش برند که پیامدهای آن را در انفجارهای اخیر در لبنان و عراق و در بی ثباتی های سوریه و مصر شاهدیم.

از مهدی جوکار- گروه تحقیق و تفسیر خبر

تحقیق**م.ج**1358
کد N38491

وبگردی