آفتاب

منافع جهان به پرونده هسته‌ای ایران گره خورده است/ تعبیر کدخدا درباره آمریکا درست نیست

منافع جهان به پرونده هسته‌ای ایران گره خورده است/ تعبیر کدخدا درباره آمریکا درست نیست

مدیرکل پیشین خاورمیانه وزارت خارجه می گوید: چالش مهمی که دولت قبلی ایجاد کرد این بود که مسئله هسته ای را (در سیاست داخلی و خارجی) از انگاره خود خارج کرد و امروز برگرداندن آن به جایگاه اولیه هزینه دارد.

زهرا خدایی

مذاکرات ژنو میان ایران و گروه 1+5 در حالی پایان یافت که همۀ طرف‌های حاضر(به جز فرانسه) نسبت به پیشرفت آن ابراز خوش بینی کردند. این مسئله در میان نگاه کنجکاوانه رسانه ها این پرسش را مطرح کرد که اصولاً در مذاکرات وزن و تأثیرگذاری کدامیک بیشتر است؟ کدام قدرت حرف اول و در نهایت آخر را می زند؟
قاسم محب علی، مدیرکل اسبق خاورمیانۀ وزارت خارجۀ که چند روز پیش میهمان کافه خبر سرویس بین الملل خبرگزاری خبرآنلاین بود سیاست جدید آمریکا در فضای مذاکرات هسته ای میان ایران و غرب را مورد بررسی قرار داده است که در ادامه می خوانید:
پیشرفت مذاکرات میان ایران و غرب، آیا در چهارچوب سیاست جدید آمریکا در خاورمیانه قابل تعریف است؟
باید یادآور شوم که رئوس سیاست خاورمیانه ای آمریکا عبارتند از:
*مسئلۀ تروریسم ناشی از افراطی گری مذهبی
* صلح خاورمیانه
*سلاح های کشتار جمعی
* عراق و افغانستان
* دمکراسی و توسعه
* ایران
اگر به این محورها نگاه کنید، می بینید که سیاست خارجی آمریکا و در مجموع منافع غرب و همۀ کشورهای صنعتی و اصولاً جهان صنعت و تجارت به اینها مربوط می شود و در واقع همۀ آنها با مسئلۀ ایران و پرونده هسته ای پیونده خورده و سایر مسائل نمی تواند بدون توجه به این مسئله پیش برود و در واقع در خلأ نمی تواند حرکت کند. در واقع پرونده هسته ای ایران در این چهارچوب شکل بحرانی یافته است، در حالیکه سایر کشورهای دیگر اعم از هند و پاکستان نیز هسته ای شده بودند اما تا این اندازه بحران تولید نکرد. در حالیکه ایران اصلاً بمب هم نساخته و وارد فاز نظامی هم نشده است. چرا کسی کاری به بمب های هسته ای اسراییل ندارد؟ چون آمریکا از بمب های اسراییل احساس تهدید نمی کند.
دلیل این در هم تنیدگی چیست؟
به خاطر اینکه پرونده هسته ای ایران با 5 مسئله و در واقع سایر رئوس سیاست خارجی آمریکا ارتباط مستقیم دارد. در واقع می توان به آن رئوس سایر مسائل مورد اختلاف میان ایران و غرب را نیز افزود که زمینه های تشدید تخاصم میان طرفین را به وجود آورده است. نمی توان تصور کرد که در این فضای پرتخاصم و با شعارهای ایران مبنی بر نابودی اسراییل ، نفی هلوکاست، بستن تنگه هرمز که ایران گاهی و در مقاطعی تهدید آن را به کار برده و موجبات نگرانی بازیگران منطقه ای و جهانی شده، پرونده هسته ای ایران بحرانی نشود.
واقعیت اینست که در مسئلۀ هسته ای چالش اصلی تنها برنامۀ هسته ای ایران، غنی سازی و یا حتی در بدترین سناریو، سلاح هسته ای نیست. بلکه مسئلۀ اصلی فقدان اعتماد منطقه ای و جهانی است. چرا مسئله ایران تا این اندازه برجسته می شود؟ وقتی رابطه وجود نداشته باشد و سایر بحران ها اعم از تروریسم و ناامنی و بی ثباتی در منطقه اشاعه می یابد. در این شرایط طبیعتاً مسئلۀ هسته ای ایران اوج می گیرد و به نگرانی و تهدیدکنندۀ اصلی تبدیل می شود. بنابراین مذاکرات هسته ای به تمام بحران های منطقه ای ربط پیدا کرده است.
چگونه می توان این ارتباط را مدیریت کرد؟
این مسئله بسیار مهم است. تصور می کنید چرا عربستان تا این اندازه به آمریکا فشار می آورد که ایران نباید هسته ای شود؟ چرا اسراییل تا این اندازه به آمریکا فشار می آورد؟ چون اسراییل نگران امنیت خودش است. این مسئله همانگونه که مشاهده می کنید، وارد سیاست های منطقه ای و سیاست های دیگر ایران می شود. عربستان نیز احساس تهدید می کند. مهم این نیست که این احساس واقعی هست یا خیر بلکه سوءظن و برداشت اشتباه طرف های مقابل زمینه ساز بحرانی شدن مناسبات خارجی می شود.
کار شایستۀ تقدیر آقای روحانی این بود که در این فضا آنچه که در واقع خلأ و کاستی سیاست خارجی ایران به نام "گفتگو با آمریکا" بود را برطرف و از آن عبور کرد.
اما این مسئله هنوز نمود خارجی نیافته است؟
در جهان امروز فقدان گفتگو و رابطه یک ناهنجاری است. در واقع دولت آقای روحانی هنری که به خرج داد این بود که با گفتگو میان کری و ظریف( صرفنظر از محتوا) و گفتگوی تلفنی با اوباما به یک نقصان و ضایعه ای که در سیاست خارجی ایران وجود داشت، پایان داد. بی تردید باید از این اقدام آقای روحانی قدردانی کرد. اما این یک نقطۀ شروع است. در حقیقت ما از یک ضایعه و کاستی عبور کرده ایم. روی این ضایعه طیف قابل توجهی سرمایه گذاری کرده بودند و از آن سود می برند، بخشی از آن دوستان، بخشی از آنها رقبا، و بخشی دیگر دشمنان ما بودند. هرسه از این وضعیت سود می بردند. روسیه، چین، عربستان سعودی، اسراییل روی این نقصان در سیاست خارجی ما سرمایه گذاری کرده بودند. برخی از آن طرف ها دوستان ما در منطقه به شمار می روند که آنها نیز بر روی مناقشات و اختلافات ما با آمریکا سرمایه گذاری کرده بودند و برای آن طراحی می کردند چون در آن منافع داشتند و توجهاتی که ما به آنها در شرایط فعلی داریم، برایشان موقعیت های خوبی را ایجاد کرده بود. اگر با آمریکا در حال دعوا نباشیم دلیلی ندارد که با برخی از این کشورها اینقدر توجه بی اندازه داشته باشیم. در واقع همه سعی داشتند، ایران با آمریکا تماس نگیرد. ایران از ضایعۀ مهم عبور کرد.
از این به بعد باید چه کرد؟
این در واقع آغاز بازی و و ورود دریک راه طولانی است. تازه می خواهیم وارد گود بشویم و با آمریکا کشتی بگیریم. پرسش اینجاست که باید سر چه مسائلی کشتی بگیریم؟ اصلی ترین و بحرانی ترین مسئله چالش هسته ای است. مسئله هسته ای ما در شرایط خاصی قرار دارد. مسئله هسته ای به دلیل سیاست های دولت قبلی در 8 سال گذشته با زندگی مردم ما ارتباط و پیوند یافت. همانطور که می دانید با هر اظهارنظری قیمت دلار افت و خیز پیدا می کرد و اینکه با قدرت خرید و توان مردم ارتباط پیدا می کرد. در حالیکه چنین وضعیتی در طرف مقابل وجود نداشته و ندارد. مثلاً زندگی یک اروپایی و آمریکایی با گفتگوی ایران و آمریکا بالا و پائین نمی رود؛ اگر هم تأثیر داشته باشد بسیار اندک است.
از طرفی باید این مسئله را در نظر داشت که قدرت بازی ایران در چنین فضایی تعریف شده است؛ با این توان باید بتوانیم از چالش های فعلی عبور کنیم.
از طرفی مشکل بزرگی که در دولت قبلی داشتیم این بود که دولت مسئله هسته ای را(در سیاست داخلی و خارجی) از انگاره خود خارج کرد و امروز برگرداندن آن به جایگاه اولیه هزینه دارد. با این همه چالش این پرسش مطرح می شود که جایگاه مسئلۀ هسته ای ایران در جغرافیای اقتصادی و امنیتی کجاست؟ آقای احمدی نژاد مسئله هسته ای را به مسئلۀ ملی شدن صنعت نفت تشبیه و مقایسه کرد. آیا اگر برق صنعتی تولید کنیم به اندازۀ نفت برای ما حیاتی است؟ آیا برق هسته ای به اندازه نفت در اقتصاد و سیاست و زندگی مردم تأثیر دارد؟ در واقع احمدی نژاد این دو را به هم گره زد و آن را وارد سیاست خارجی کرد. امروز آثار این مسئله در سیاست داخلی سر ریز شده است. به این دلیل که سخت ترین تحریم های یکجانبه، چندجانبه و بین المللی شورای امنیت سازمان ملل را برای ما به همراه داشته است.
در این میان اوباما نیز شیطانی و یا زیرکی به خرج کرد و سیاستی ملموس تری را به کار گرفت که در مقایسه با جرج بوش تبعات سنگین تری داشت. اوباما، کوهی از تحریم ها را درست کرد و آن را در مقابل تپه ای از اقدامات ما در بخش هسته ای گذاشت. اوباما می گوید که ایران باید از این اقدامات دست بردارید؛ در آن صورت آمریکا تدریجا بخشی از آن کوه را از طرف قله برمی دارد. در اینجا یک پیچیدگی به وجود می آید اگر این روند ادامه یابد حل وفصل مسئله هسته ای ایران به کدام سمت و سو خواهد رفت و چقدر زمان خواهد برد؛ براحتی می توان دریافت که روندی طولانی خواهد بود.
پس تمایل دو طرف برای برقراری ارتباط از چه زاویه ای قابل بررسی است؟
البته باید به این مسئله نیز توجه داشت که در شرایط فعلی آمریکا به ایران نگاه مثبتی دارد. چون برای سامان دادن به تحولات منطقه به بازگشت ایران به جامعه بین المللی و نقش سازنده آن نیازمندند و دنبال فرصتی بودند که این رابطه شکل گیرد. غرب به دنبال اینست که این دریچه را بازتر کند برای اینکه از موقعیت ایران کمک بگیرند تا بر سایر بحران های منطقه فائق آیند. بحران هایی که بسیار عمیق تر از تحولات ایران است.
اگر چه ایران هدف شده است اما ایران منشأ اصلی بحران های خاورمیانه و تهدید کننده اصلی منافع و امنیت و سیاست های آمریکا نیست. ایران بخشی از جهان متمدن است، ایران به هر حال در هر شرایط انتخابات داشته است، در ایران، دولتها می آیند و می روند و در پی آن ایران توانسته سیاست های متفاوتی را دنبال و پیگیری کند؛ اما در مورد عربستان و عراق دوران صدام، سوریه و مصر اینگونه نبوده است. ایران می تواند با یک انتخابات بدون هزینه سیاست های خود را تغییر دهد اما این تغییر در مورد عربستان به تغییر رژیم منجر می شود. در مورد کشورهای خاورمیانه همین اتفاق رخ داد؛ یعنی مبارک آنقدر ایستادگی کرد که در این کشورها تغییر رژیم رخ داد و بحران بزرگتری را ایجاد کرد اما در مورد ایران این انعطاف پذیری وجود دارد.
نگاه آمریکا به ایران منفی نیست. نگاه آنها به تحولات ایران مثبت است اما در عالم سیاست در عین حال باید این مسئله را در نظر داشت که هر کشوری به دنبال منافع خودش است.
لذا اگر با فرمول و دستور کار فعلی یعنی صرفاً مذاکره پیرامون مسئله هسته ای جلو برویم، این پروسه ای طولانی است. قطعنامه هایی در سازمان ملل و شورای حکام، شورای امنیت تصویب شده است. هر چند یکسال زمان برای حل وفصل این پروسه اعلام شده اما از نگاه افکار عمومی ما تحمل یکسال هم بسیار زیاد است. غالب مردم انتظار بیشتر و سریعتری دارند. به اعتقاد من با این روند به نتیجه رسیدن در مدت یکسال خیلی خوش بینانه است.
چه راه دیگری وجود دارد که می تواند به سمت اعتمادسازی مضاعف رهنمون کند؟
در واقع اول باید به این پرسش پاسخ داد که در مسئلۀ هسته ای طرف گفتگوی ما چه کسی است؟ طرف گفتگو و اصلی ما آمریکاست. طرف های دیگری هم هستند که در بازی حضور دارند اما طرف تعیین کننده نهائی نیستند. بخشی از کشورها این وضعیت سود می برند مثل روسیه و چین و بدشان نمی آید که این روند طولانی تر شود تا بیشتر سود اقتصادی و یا امنیتی ببرند. در واقع هر یک از بازیگران تمایل دارند که مشکل ایران با غرب باقی بماند و حل نشود.
ما باید به این نتیجه برسیم که باید با آمریکا اختلافات مان را طبقه بندی کرده و آنها را به چارچوب های منطقی برای حل وفصل از طریق میز مذاکره برسانیم. به جای اینکه به طور غیرمستقیم (در خیابانها، تریبون ها و رسانه ها و ....) با آنها حرف بزنیم آن را به روی میز مذاکره بیاوریم و سعی کنیم برای آن ها راه حل هائی بر اساس منافع و مصالح ملی کشورمان بیابیم. یافتن راه حل بدین معنا نیست که الزاما نتیجه به نفع یک طرف خاص خواهد بود، بلکه مهم این است که طرفین دریابند از این طریق هزینه های کمتری خواهند پرداخت و سود بیشتری خواهند برد. مفهوم دیگر آن، اینست که می خواهیم به جای اینکه سایر بازیگران از اختلافات مان سود ببرند و هزینه های آن را ما بپردازیم، شیوۀ دیگری در پیش بگیریم. میوۀ آن را خودمان بچینیم و در سبدی که از آن خود ماست بگذاریم نه در سبد دیگران واسطه ها و دیگر بازیگران اعم از دوست، رقیب و یا دشمن. به نظر من شخص آقای ظریف و تیم وی اراده و توانایی پیشبرد مذاکرات را دارد. اگر نگوییم که قویتر از طرف مقابل است، به اندازۀ طرف مقابل این توانایی را دارند که گفتگوها را دنبال کنند.
آیا باید به پیشرفت مذاکرات امیدوار بود؟
مسئلۀ اصلی و مهم اینست که تیم آقای ظریف در چه چهارچوب و اختیاراتی حرکت می کند. برای پیشرفت مذاکرات هسته ای الزاماً پرداختن به مسئلۀ هسته ای اختلافات را حل و فصل نمی کند. همانطور که اشاره کردم باید رئوس سیاست خارجی آمریکا را در نظر بگیرید؛ یعنی در کنار منع گسترش سلاح های کشتار جمعی باید مسئلۀ گسترش افراط گرایی مذهبی، مناسبات ایران با همسایگان، عراق و افغانستان و صلح خاورمیانه و ... را نیز به این مسئله اضافه کنید. وقتی که این مباحث در کنار یکدیگر قرار می گیرد شاید راحت تر بتوان به حل چالش هسته ای پی برد و نیازی نباشد که ایران تا این اندازه در تنگنا قرار گیرد.
در این میان توجه داشته باشید اگر آمریکا انگیزۀ اجرای قطعنامه ها را از دست بدهد خود بخود قطعنامه ها به بایگانی سازمان ملل می روند و اگر این شیوه را در پیش نگیریم آن قطعنامه ها همانند تابویی جلوی ما خواهند بود. چون یک شاکی و مدعی خصوصی به نام آمریکا در پشت آن قرار دارد و به پشتوانۀ آن در مقابل ما قرار می گیرد. با این قطعنامه ها حتی زمانی که چینی ها، ترکها و روسها می خواهند با ما معامله کنند، ما را با مشکل مواجه می سازند. اگر این چالش حل شود دیگری ابزاری برای تحت فشار قرار دادن ما ندارند. در واقع آنها با فشار آمریکا در حال گرفتن امتیاز از ما هستند. از این رو برای حل این چالش باید به سراغ آمریکا رفت.
یعنی کدخدا؟
در دنیای امروز آمریکا کدخدا نیست. آمریکا یک دولت به مفهوم کلاسیک نیست. آمریکا هر دلاری که چاپ می کند به دارایی و نقدینگی جهان اضافه می کند. هیچ کشور دیگری در دنیا این ویژگی را ندارد. هیچ کشوری در دنیا نمی تواند امنیت صادر کند تنها آمریکاست که می تواند این کار را بکند. مثلاً بوسنی و یا لیبی را در نظر بگیرید؛ اگر آمریکایی ها مداخله نمی کردند یقین بدانید اروپایی ها هیچگاه نمی توانستند به این کشورها وارد شوند. در مورد سوریه آمریکایی ها احتیاط به خرج دادند؛ آیا فرانسه و انگلیس توانستند کاری از پیش ببرند، زمانی که آمریکا از مداخله نظامی منصرف شد؟ درست یا غلط کاری نداریم این توانایی به این مفهوم است که آمریکا یک دولت گسترده است و یک دولت ملی به مفهوم کلاسیک خود با مرزهای مشخص و تعریف شده جغرافیایی نیست. تنها کشوری که فاصلۀ بسیار زیادی میان تولید ناخالص داخلی(GDP) و تولید ناخالص ملی (GNP)آن وجود دارد، آمریکاست. اگر تولید ناخالص ملی آمریکا را محاسبه کنید بخش بزرگی از دارایی های آن در کشورهای دیگر آمریکایی محسوب می شود. هیچ کشوری چنین ویژگی ای ندارد. زندگی چینی، ژاپنی، کره جنوبی و .. به بازار و رشد آمریکا وابسته است. چین که بزرگترین تولیدکنندۀ دنیاست تنها 10% بازار داخلی دارد اما این روند در آمریکا معکوس است. بنابراین موقعیت آمریکا در جهان منحصر به فرد است نه به مفهوم دولت به معنای جامعۀ آمریکایی و ساختار آمریکایی.
شبکه های ارتباطی، بانکی، تکنولوژی و .... بدون آمریکا معنی ندارد. این بدان معنا نیست که آمریکا همۀ این کارها می کند، باید درک کنیم که آمریکا یک دولت به معنای جامعۀ سیاسی جدید است و از مفهوم Nation-State عبور کرده است. نگاهی به شرکت های چندملیتی بیندازید که آمریکایی ها تا چه میزان در آنها حضور دارند. اگر بودجۀ نظامی دنیا را نگاه کنید می بینید که 60% آن را آمریکا هزینه می کند و 40% دیگر را سایر کشورها هزینه می کنند. پس مفهوم آمریکا چیز دیگری غیر از یک کشور با مرزهای جغرافیایی محدود و مشخص ملی است. در واقع ما باید آمریکا را در این چهارچوب ببینیم. آمریکا دولت ساده ای مثل مصر نیست که در قلمرو خودش دچار مشکل است. واقعیت اینست که اگر اقتصاد آمریکا عطسه کند، اقتصاد دنیا دچار سرماخوردگی می شود. مسئلۀ چالش بدهی های آمریکا را ملاحظه کردید؛ کمی که طولانی شد همۀ نهادها و سازمان های بین المللی پیرامون تبعات و پیامدهای آن هشدار دادند و همه نگران بودند؛ در واقع این مسئله با زندگی بسیاری از مردم جهان گره خورده کرده است.
اصلاً تصور کنید بدهی آمریکا یعنی چه؟ یعنی پول جهانی. در واقع وقتی آمریکا بدهی دارد برخی تصور می کنند که این مسئله نقطه ضعف است در حالیکه این بدان معناست وقتی آمریکا بدهی دارد یعنی تمام دنیا به اقتصاد آمریکا وابسته شده اند. این کاملاً متفاوت با سایر کشورهاست.
از این رو نگاه کدخداگونه داشتن به آمریکا درست نیست. در واقع آمریکا امروز با سیاست، امنیت و اقتصاد جهانی پیوند ناگسستنی دارد. این موقعیت مهمی در دنیاست که متعاقب تحولاتی به این شکل درآمده است. شاید حتی خیلی از آمریکایی ها علاقمند باشند که خود را از این وضعیت جدا کنند به خصوص ایزولیست ها و محافظه کاران آمریکایی. ولی این امکان برای آنها وجود ندارد. واقعیت اینست که نمی توانیم میان تحولات داخلی و تحولات خارجی آمریکا مرزی تعیین کنیم. البته این مسئله در مورد سایر کشورها نیز در حال وقوع است اما در مورد آمریکا این مسئله بسیار تأثیرگذار است.
در آن صورت مشکلات ما با آمریکا حل می شود؟
زمانی که می گوییم باید با آمریکا مذاکره کنیم اصلاً بدین معنا نیست که حتما و الزاماً مشکلات حل می شود و دیگر مشکلی نیست. مهم اینست که از میان پارادایم های موجود اعم از منازعه، مشارکت و رقابت وارد پارادایم مشارکت و رقابت شویم. وقتی وارد این پارادایم ها شویم می توانیم سیاست های خودمان را دنبال کنیم اما به جای اینکه از طریق جنگ و منازعه پیش برویم، از طریق مشارکت و رقابت پیش خواهیم رفت. در واقع سیاستها و خواسته های ما همان سیاست ها و خواسته فعلی می تواند باشد؛ اما تحت پارادایم های نوین پیگیری خواهد شد. مگر اروپا و آمریکا با هم اختلاف ندارند؟ و یا کشورهای آسیای جنوب شرقی با آمریکا اختلاف ندارد؟ اما چون احساس می کنند که در دنیای امروز تنازع بسیار پرهزینه است و جلوی رشد و توسعه را می گیرد ترجیح می دهند که وارد پارادایم همکاری، مشارکت و رقابت شوند؛ همان میدان نبرد در دنیای ورزش. در گذشته در میدان نبرد گلادیاتورها، پیروزها بازندگان را می کشتند اما امروز وقتی قهرمانان پیروز می شود، دست نفر دوم و سوم را هم بالا می برد چون می دانند که به ازای همدیگر تعریف می شوند. هر چند که رقیب یکدیگر هستند. در واقع تعریف و شیوۀ قهرمانی امروز با دنیای دیروز تفاوت کرده است.

5249

کد N2175

وبگردی