که ره نمود ندانم قبای تنگ ترا

که در کشید به بر سرو لاله رنگ تر

چه گویمت که دل تنگ من کرا ماند

اگر تو خورده نگیری دهان تنگ ترا

از پی نقل مجلست هست بر آتشم جگر

چاشنیی نمی‌کنی گوشه‌ی این کباب را

دلبرا عمریست تا من دوست می‌دارم ترا

در غمت می‌سوزم و گفتن نمی‌یارم ترا