هرکس که غم ترا فسانه‌ست

دستخوش آفت زمانه‌ست

هرکس که غم ترا میان بست

از عیش زمانه بر کرانه‌ست

تو یار یگانه‌ای و بایست

یار تو که همچو تو یگانه‌ست

عشق تو حقیقت است ای جان

معلوم دلی و در میانه‌ست

در عشق تو صوفی‌ایم و ما را

دیگر همه عشقها فسانه‌ست

ما را دل پر غمست و گو باش

اندی که دل تو شادمانه‌ست

درد دل ما ز هجر خود پرس

هجران تو از میان خانه‌ست

دارم سخنی هم از تو با تو

مقصود تویی سخن بهانه‌ست

به زین غم کار دوستان خور

وین پند شنو که دوستانه‌ست