اگر به دنیا نیامده بودی ...

اگر به دنیا نیامده بودی، هر كسی چیزی كم داشت. پدرت - با آن همه فضیلت - دختری نداشت تا زینتش باشد و وقتی با شیرین‏زبانی كودكانه‏اش لب به سخن می‏گشود، چهره پدر را به وجد بیاورد. مادرت …

اگر به دنیا نیامده بودی، هر كسی چیزی كم داشت.
پدرت - با آن همه فضیلت - دختری نداشت تا زینتش باشد و وقتی با شیرین‏زبانی كودكانه‏اش لب به سخن می‏گشود، چهره پدر را به وجد بیاورد.
مادرت - بانوی خلوت كبریا - همدمی نداشت تا روی زانوانش بنشاند و گیسوانش را شانه كند و سفره دلش را روبه‏روی نگاه مهربانش بگشاید.
برادرانت، خواهر غم‏خواری نداشتند كه محرم اسرارشان باشد و گرمی دلشان و قوت زانوانشان.
دیگر كسی نداشتند تا دنباله راه روشن خویش را به او بسپارند.
كارهایی بود كه فقط از دست تو بر می‏آمد؛ نه هیچ كس دیگر.
اگر به دنیا نیامده بودی، دنیا چیزی كم داشت؛
دنیا دختری را كم داشت كه وقتی در اسارت، دهان می‏گشاید، كلمات پیروزمندانه پدر از گلویش سرازیر می‏شود.
خواهری كم داشت كه وقتی غم و داغ فرزند، بخواهد برادری را از او بگیرد، دست‏هایش را سایبان صبر كند و ذرات تحمل را بپاشد در هوای بی‏قراری.
عمه‏ای كم داشت تا آغوش مهربان و خسته‏اش را به روی غنچه‏های برادر بگشاید و قوت دلشان باشد.
و سفیری كم داشت تا پیام آفتاب را به هر سایه و خلوت تاریكی برساند.
اگر به دنیا نیامده بودی، دنیا زینب را كم داشت، زینب را.