از طبقهی اولی است كنیت او ابواسحق و نسبت او ابراهیم بن ادهم بن سلیمان بن منصور البلخی است از ابناء ملوك است. در جوانی توبه كرد، وقتی به صید بیرون رفته بود هاتفی آواز داد كه ابراهیم! …
از طبقهی اولی است كنیت او ابواسحق و نسبت او ابراهیم بن ادهم بن سلیمان بن منصور البلخی است از ابناء ملوك است. در جوانی توبه كرد، وقتی به صید بیرون رفته بود هاتفی آواز داد كه ابراهیم! نه برای این كار آفریدهاند ترا؛ وی را آگاهی پدید آمد دست در طریقت نیكو زد؛ به مكه رفت و آنجا با سفیان ثوری و فضیل عیاض و ابویوسف غسولی صحبت داشته و به شام رفت آنجا كسب میكرد در طلب حلال ناظوربانی میكرد وی را حدیث است و از اهل كرامات و ولایت است و به شام از دنیا رفته در سنهی احدی او اثنین و ستین و مأته و یقال فی سنه ست و ستین و هذا اكثر.
شخصی با ابراهیم ادهم همراه شد و همراهی وی دیر كشید چون میخواست كه جدا شود گفت: شاید كه در این صحبت از من رنجه شده باشی كه بی حرمتی فراوان كردم ابراهیم گفت: من ترا دوست بودم دوستی عیب تو بر من پوشید من از دوستی خود ندیدم كه نیك میكنی یا بد.
و یقبح من سواك الفعل عندی
فتفعله فیحسن منك ذاكاً
عثمان بن عماره كه به زمین حجر بودم با ابراهیم بن ادهم و محمد بن ثوبان و عباد منقری سخن میگفتیم جوانی دورتر نشسته بود به ارادت و نیاز تمام گفت: ای جوانمردان! من مردیام گرد این كار میگردم به شب نخسبم و به روز هیچ نخورم و عمر خویش را بخش كردهام یكسال حج كنم و یكسال غزا چونست كه مرا بوی نمیرسد و در دل خود هیچ خبر نمییابم و نمیدانم كه شما چه میگویید؟ گفت: هیچكس از ما جواب باز نداد و در سخن خویش برفتند آخر یكی از یاران گفت، كه مرا دل بر نیاز وی بسوخت گفت ای جوانمرد اینان كه گرد این كار میگردند آن را خواهان و طالبند نه در فراوانی طاعت و خدمت كوشند در نگرییستن و تیزبینی میكوشند.
شیخ الاسلام گفت: این نه آنست كه خدمت و طاعت نباید كرد، یعنی به آن چیز دیگر میباید صوفی بیخدمت نبود اما در تصوف نه خدمتی است صوفیان خدمت نه بگذارند بلكه از همه خلق زیادت آرند، اما آنچه كنند بر او نشمارند یعنی عوض و مزد و مكافات به ان طلب نكنند و مایهی ایشان چیزی دیگر است در باطن و نه در ظاهر به تلبیس گذارنند و به باطن در جهان دیگر زیند.
ابوالقاسم نصرآبادی گفته: جذبه من جذبات الحق ترنی علی عمل الثقلین. یك كشیدن كه دل تو به او نگرد یعنی به محبت و معرفت و صحبت، تو را به ، از كردار آدمی و پری.
ابراهیم ادهم و علی بكار و حذیفه مرعشی و سلم خواص، یاران یكدیگر بودند با یكدیگر بیعت كردند كه هیچچیز نخوریم مگر كه دانیم كه از حلال است چون درماندند از یافتن حلال بیشبهه به اندك خوردن آمدند گفتند چندن خوریم كه از آن چاره نبود باری شبهه اندكتر بود.
نظر شما چیست؟
لیست نظرات
نظری ثبت نشده است