گشاد بازی و ولخرجی

این كلمه كه همان اسراف و تبذیر است . هر كس در زندگی مادی جانب اعتدال و اقتصاد را رعایت نكند و برای ولخرجی ها و هوس بازیهایش حدی قائل نشود ، اینچنین كسی را مسرف و مبذر و یا به زبان …

این كلمه كه همان اسراف و تبذیر است . هر كس در زندگی مادی جانب اعتدال و اقتصاد را رعایت نكند و برای ولخرجی ها و هوس بازیهایش حدی قائل نشود ، اینچنین كسی را مسرف و مبذر و یا به زبان فارسی گشاد باز می گویند .
آورده اند كه ...
امیر تیمور گوركانی بر شاه منصور غالب آمد و منطقه فارس را تسخیر كرد . لسان الغیب خواجه شمس الدین محمد حافظ هنوز در قید حیات بود . تیمور با شكوه و جلال خاصی وارد شیراز شد و تمام وجوه معاریف شهر به استقبالش شتافتند ، تنها خواجه شیراز بود كه گوشه عزلت را كه به زعم عارفان حدود عزت است رها نكرد . امیر تیمور كسی را فرستد و حافظ را به حضور طلبید ، حماری ، مركب خواجه بود بر آن سوار شد و نزد تیمور آمد ، شاه گوركانی با خشونت پرسید : چرا بر حمار خود سوار نشری و به پیشواز مانیامدی تا از اسب سلطنت پائین بیاییم و تجلیل و بزرگداشتی به عمل آوریم كه در آینده از آن داستانها بگویند ؟ حافظ كه در رندی نادره و مشهور زمان بود سری به علامت احترام فرود آورده و گفت : امیر به سلامت باشد ، حافظ اهل تكبر نیست و به علاوه چه كسی را آنقدر جرأت باشد كه در پیشگاه سلطان مقتدر گوركانی جسارت كند ، حقیقت این است كه از آن بیم داشتم ، كه با مركب ناتوانم به استقبال و پیشواز آیم و تراكم مستقبلین ( استقبال كنندگان ) ، امیر را از نیكوداشت این درویش خلوت نشین باز دارد . تصدیق میفرمایید كه در آن صورت به شكل دیگری در كتب تاریخی منعكس می گردید و بندگان از آن به صورتی دیگر قضاوت می كردند ، این بنده كمترین برای احتراز از همین واقعه احتمالی خلوت نشین را به درك فیض حضور و شركت در استقبال امیر ترجیح داد . تیمور گفت : در این مورد به تو حق می دهم زیرا بعید نبود كه گرفتاریها و اشتغال به امور استقبال كنندگان ، مرا از تجلیل و بزرگداشت تو باز دارد ولی مطلب دیگری را كه می خواهم با تو در میان بگذارم این است كه من هزاران ولایت را ویران كردم تا سمرقند و بخارا را كه وطن مألوف و تختگاه من است آبادان و مفتخر سازم . تو مردك به یك خال هندوی شیرازی ، سمرقند و بخارای ما را می فروشی چنانكه در این بیت گفته ای :
اگر آن ترك شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
خواجه زمین را به نشانهٔ ادب بوسید و جواب داد : از آن بخشندگی و گشاد بازی است كه من به این روز افتاده ام . صاحبقران را از این لطیفه خوش آمد و خواجه شیراز را مورد تفقد و عنایت قرار داد .