آبم، سحابم، گِلم: پیشِ گشایندِ موج، موی سپیدم نگر: از حال دل بیخبر، هر نقش زیبا که هست چون شد که این چشم مست عاشقترین یار من آسانترین کار من گفتم که در کار دل یک پر علف سر نزد شادا …
آبم، سحابم، گِلم:
پیشِ گشایندِ موج،
موی سپیدم نگر:
از حال دل بیخبر،
هر نقش زیبا که هست
چون شد که این چشم مست
عاشقترین یار من
آسانترین کار من
گفتم که در کار دل
یک پر علف سر نزد
شادا درخت بهار،
من حیف، تقویم پار
بس بر عبث، ای عزیز!
با ذاتِ از هم گریز
پاشیده از هم تنم
چون ماسه بر ساحلم
رنگش نکردم دگر
از کارِ تن غافلم
ویران به چشمم نشست
بیگانه شد با دلم
شد خاطر آزار من
مشکلترین مشکلم
صد گل برآرم ز گِل
از دشت مِی حاصلم
پر برگ و با اعتبار
پُر برگم و باطلم
جرمم به قالب مریز
آبم، سحابم، گِلم...
شاعر: سیمین بهبهانی
نظر شما چیست؟
لیست نظرات
نظری ثبت نشده است