سوگواره مادر فضیلت‌ها

چه سخت می‌گذرد بر حسن و حسین وقتی مادر را خاموش می‌بینند. حسن روی مادر را می‌بوسد و می‌‌گوید با من حرف بزن، دارد جانم از بدن تهی می‌شود. با من سخن بگو مادر خوبم...

چه سخت می‌گذرد بر حسن و حسین وقتی مادر را خاموش می‌بینند. حسن روی مادر را می‌بوسد و می‌‌گوید با من حرف بزن، دارد جانم از بدن تهی می‌شود. با من سخن بگو مادر خوبم...

حسین در پایین پای مادر می ایستد، بوسه بر پای او می زند و می گوید مادر، من حسینم، من پسر تو هستم، با من حرف بزن پیش از آن که قلبم پاره پاره شود و قالب تهی کنم...

ولی مادر جان به جان آفرین تسلیم کرده و از دنیا و زندگی در آن دست شسته است.

اسماء بنت عمیس، یتیمان فاطمه را به سمت و سوی مسجد می خواند تا پیش بابا بروند و علی را که برای نماز در مسجد به سر می برد از این واقعه جانسوز خبر دهند.

بغض بچه ها می شکند و صدای گریه کودکانه آن دو عزیز کرده پیامبر بلند می شود. چه خبر جانکاه و تلخی را علی می شنود و چه زود خود را به خانه می رساند و چهره بر چهره زهرا می گذارد. خدایا! این مصیبت را علی چه سان تحمل کند.

چه کسی قرار است علی را دلداری دهد.

اینک علی پس از احمد فرستاده خدا، فاطمه را هم از دست داده است. خدایا! علی چه کند! اندوه او پس از زهرا همیشگی خواهد بود و شب های او در تنهایی و بیداری سپری خواهد شد.

حالا وقت جدایی است، وقت وداع علی با فاطمه است. علی، فضه و فرزندان زهرا را صدا می زند. آنها چگونه با زهرا خداحافظی خواهند کرد، چگونه آرام خواهند شد و چگونه این مصیبت را تحمل خواهند کرد.

این جمع کوچک در دل شب چه سان فاطمه را تشییع خواهند کرد و چگونه می شود که منتظر می مانند تا سلمان، ابوذر، مقداد و عمار آنان را در تاریکی شب همراهی و زهرا را غریبانه تشییع کنند.

هنگامه شب شوی داغدار کنار قبر می ایستد تا با فاطمه شریک بی همتای روزهای زندگی خود، با سرور زنان هر دو جهان، با مادر امامان پاک و پاک سرشت وداع گوید.

سلام بر تو ای فرستاده خدا، ای رسول گرامی اسلام، سلام از جانب من و دختر تو که اینک به سوی تو آمده است و اینک در کنار توست.

همو که زود به سوی تو رسید. ای رسول خدا! در اندوه مصیبت دردانه تو صبرم کم شد و توان و قدرتم به ضعف گراییده است.

محمد خامه یار