خیلی از والدین گفته اند که از رفتار و عملکرد بچهها در خانه یا مدرسه ناراضیاند اما ایراد واضحی در شیوه مطرحکردن مساله یا مشکل بچههایتان وجود دارد که همین نکته به نظر ساده میتواند سدی بزرگ بر راه ترک عادت یا تغییر رفتار بد باشد...
خیلی از والدین گفته اند که از رفتار و عملکرد بچهها در خانه یا مدرسه ناراضیاند اما ایراد واضحی در شیوه مطرحکردن مساله یا مشکل بچههایتان وجود دارد که همین نکته به نظر ساده میتواند سدی بزرگ بر راه ترک عادت یا تغییر رفتار بد باشد...
مثلا مادر تانیا نوشتهاند: «نمیدانم با حسودیهای او چه کنم. هر راهی که بگویید رفتم اما او حسود است.» پدر امیرعلی هم گفتهاند: «دروغگو بودن فرزندم از همه بدتر است. او رفتار بد دزدی از کیف مرا با توجیه مخفی میکند و یک دروغگوی حرفهای است و...» شما به فرزندتان برچسب و انگ دروغگو، حسود و... میزنید و با نسبت دادن این صفتها، او را به سمت و سویی میکشانید که نهتنها میل و انگیزه حرکت به جلو و تغییر و رفتار را از دست بدهد، بلکه با خود بگوید حالا که همه مرا با این صفت توصیف میکنند چرا تلاش کنم این خصوصیت را که جزئی از من شده، عوض کنم؟ راهی برای بازگشت نیست. تلاشم بیفایده است! شما با این انگزدن در واقع فرصت تغییر را از بچهها میگیرید. بار کلمات را در نظر بگیرید، قطعا راحتتر است به جای چند جمله یک کودک را دزد خطاب کرد اما اگر بگویید او بدون اجازه دوستش یا پدرش به وسایل او دست زده یا آنها را برداشته، هم کودک را متوجه رفتارش میکنید هم فرصت تغییر را از او نمیگیرید. سعی کنید بچهها حس همدلی و درک هیجانهای دیگران را ولو اینکه آن حس کاملا با حس درونیاش متفاوت باشد، بیاموزد. مثلا اینکه «چقدر خوشحال شدم که دوستم شاگرد اول کلاس شد.
اینکه او میخندید مرا خوشحال کرد با اینکه دوست داشتم من جای او بودم.» البته کودک وقتی در ۹ سالگی این جمله را به زبان میآورد که با مشاهده و به تکرار دیده باشد شما چطور در شرایط مشابه از شادی دیگران شاد و از غم آنها اندوهگین میشوید. چقدر اتفاق افتاده به منزل بیایید و با خوشحالی بگویید امروز خوشحالم که فلان همکارم پاداش گرفت؟ حالا صادقانه بگویید چندبار پیشآمده از زیر آبزنی یا از پاداش گرفتن فلانی صحبت کنید و بگویید حقش نبود و به او و رئیستان بد و بیراه بگویید؟
شاید متوجه نباشید اما بچهها هرچند کمسن و سال، شما را میبینند و از رفتارتان الگو میگیرند. بیشتر ما داشتههای خود را پیش پاافتاده توصیف میکنیم. کم پیش میآید بگوییم و البته در عمل ثابت کنیم با همین که داریم، خوشحالیم و از زندگی لذت میبریم. کم پیش میآید اطرافیان خود را همانطور که هستند، بپذیریم و دوست داشته باشیم. کم پیش میآید مدام خودمان، داشته و نداشتهها و بچههایمان را با یکدیگر مقایسه نکنیم. حالا که ما اینطور هستیم، به نظر شما انتظار بیهودهای نیست که از بچهها انتظار داشته باشیم در برقراری روابط انسانی درست عمل کنند؟
نظر شما چیست؟
لیست نظرات
نظری ثبت نشده است